سیاست انقلابی کرمانشاه
بسم الله الرحمن الرحیم عماریون احساس وظیفه کنند در صحنه حاضر‌شوند

 

شورش عشق تو در هیچ سری نیست که نیست منظر روی تو زیب نظری نیست که نیست
نیست یک مرغ دلی، کِش نفکندی به قفس تیر بیداد تو تا پر به پری نیست که نیست
نه همین از غم او سینه ما صد چاک است داغ او لاله صفت بر جگری نیست که نیست
موسیی نیست که دعویّ «انا الحق» شنود ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست
چشم ما دیده خفّاش بُود ورنه تو را پرتو حُسن به دیوار و دری نیست که نیست
گوش اسرار شنو نیست و گرنه اسرار بَرَش از عالم معنا خبری نیست که نیست

طلوع زندگی

حاج ملاّهادی سبزواری متخلص به «اسرار» درخشان ترین چهره حکمت متعالیه در قرن سیزدهم هجری است. او در سال 1212 ق در سبزواردیده به جهان گشود و در همان اوان کودکی، از نعمت وجود پدر محروم شد. ملاّهادی ابتدا در سبزوار به جمع دانش پژوهان علوم مقدماتی پیوست و سپس در ده سالگی همراه پسر عمه اش حاج ملاّحسین سبزواری ـ که خود اهل فضیلت و دانش بود ـ ره سپار مشهد مقدس شد و در آن جا تحصیل خود را در ادبیات، فلسفه، علوم ریاضی و فقه و اصول پی گرفت و ده سال در جوار بارگاه امام رضا علیه السلام به تحصیل پرداخت. این دوران آغازین که با شور و شوقِ طلبه جوان به تحصیل و تهذیب نفس همراه بود، در شکل گیری شخصیت علمی و روحی شیخِ سبزوار تأثیری شگرف داشت.

به دنبال حکمت

اصفهان، به داشتن حوزه هایی پرشکوه و پر رونق، تاریخی درخشان دارد. گوشه گوشه این شهر کُهن با خاطرات بزرگان بسیار نقش بسته است. حضور ملاّهادی سبزواری در این شهر، از روزی آغاز شد که وی در راه سفر حج، از اصفهان گذر می کرد. در حوزه آن زمان اصفهانْ استادان و اندیشمندان بسیاری محفل درس و بحث علمی داشتند. ملاّهادی که هنوز تاموسم حج فرصت داشت، لحظاتش را مغتنم شمرده و در درس بزرگان آن دیار شرکت جُست. او چند وقتی به درس آیت اللّه کُوشکی رفت و احساس کرد که این درس چون گمشده ای گران قیمت بوده که اکنون بدان دست یافته است. بیان شیوا و عمق آگاهی های استاد، وی را هر روز شیفته تر می کرد. از این روی، تصمیم گرفت سفر حج خود را به سفر در سلوک دانش و معارف تبدیل کند و در اصفهان ماندگار شود. او در مدت اقامت در اصفهان، خود را به زیور دانش و معارف آراست و به برکت ابرارآن سامان، در علم و حکمت، افق های جدیدی فرا راهش گشوده شد.

بر مسند تدریس

شیخ سبزوار، پس از اقامتی طولانی در اصفهان، به سال 1224 ق، بار دیگر راهی مشهد مقدس می شود و به کار تدریس طلاب علوم دینی می پردازد. ملاّهادی سبزواری در خاطرات خود از تحصیل در اصفهان و ترک آن دیار می گوید: «در بین راه وقتی به اصفهان رسیدم، مدتی اقامت نموده، روزی در جلسه درس مرحوم آخوند ملاّاسماعیل حاضر شدم. جاذبه معنوی آن بزرگ وار و رفتار عارفانه آن استاد باشاگردانش، چنان مرا مجذوب نمود که مؤونه سفر حج را به کتاب و دفتر و لوازم اقامت صرف کرده، قرار را بر حرکت ترجیح دادم و حدود ده سال ازمحضر آخوند، بهره های بی شمار بردم. در سال 1424 ه . ق که مُرادم برحسب ضرورت، به تهران تشریف بردند، من هم به خراسان برگشتم و در مدرسه حاج حسن، مشغول مباحثه علوم نقلیه و علوم عقلیه شدم».

استادان

حاج ملاّهادی سبزواری در سیر کسب دانش، رخت سفر به شهرهای بسیار بست و از خرمن حکیمان و محضر عالمان بسیار، توشه های معنا گرفت، ولی بدون تردید تاثیرگزارترین استادان او، چند تن بیش نیستند که ازآن جمله است مرحوم حاج ملاّحسین سبزواری که پسر عمه ایشان بوده است. حکیم سبزواری از این استاد به عظمت یاد کرده و او را در پرهیز از محرمات و مکروهات و دقت بر فرایض دینی و مستحبات، الگویی شایسته شمرده است. ملاّهادی در طول ده سال هم جواری با ملاّحسین سبزواری، ادبیات عرب، فقه و اصول را از محضر او فرا گرفت. از دیگر استادان ممتاز حکیم سبزوار، می توان از حاج محمد ابراهیم کلباسی، آقاشیخ محمدتقی که به صاحب هدایةُ المسترشدین معروف بوده، ملاّعلی مازندرانی نوری اصفهانی و ملاّاسماعیل کُوشکی نام برد.

تألیفات

حکیم سبزواری در طول زندگی با برکت خویش، ده ها تالیف ارزنده از خود به یادگار گذاشت؛ آثاری که اکنون پس از گذشت دو قرن از رحلت آن حکیم بلندپایه، هم چون ستارگانی درخشان، آسمان علم و دانش را صفا و گرمی بخشیده و در حوزه های حکمت و دین، دست گیر استادان و دانش پژوهان شده اند. برخی ازآثار مشهور آن اندیشمند فرزانه عبارتند از: حواشی بر اَسفار ملاّصدرا شیرازی، حواشی بر مبدأ و معاد ملاّصدرا، اَسرارُ الحِکم، شرح اسماء الحسنی (شرح دعای جوشن کبیر)، شرح فارسی بر برخی از ابیات مشکل مثنوی مولانا، مفتاحُ الفَلاح و مصباح النَجاح (شرح دعای صباح)، دیوان اشعار، هدایة الطالبین، (در شناخت انبیا و امامان معصوم) و بالاخره کتاب غُرَرُالفوائِد یا شرح منظومه که مشهورترین کتاب این عالم فرزانه است.

علم آموختگان محضر حکیم

حیکم سبزواری تا واپسین روزهای حیات پربار خویش، به کار تعلیم و تعلّم ره پویان دانش مشغول بود. در آن زمان، آوازه دانش گسترده او، تا فراسوی مرزهای ایران رفته بود و دانش جویان بسیار از نقاط دوردستی هم چون کشورهای عربی، قفقاز، آذربایجان و هند، به محضر آن حکیم عارف می شتافتند. «اِدوارد بِرون» خاورشانس معروف انگلیسی، تعداد شاگردان حکیم را بیش از هزار نفر شمرده است، ولی بدون تردید از این تعداد، بسیاری تحصیلات خود را در محضر ایشان به آخر نرسانده اند. ره آورد بیش از چهل سال تدریس حکیم در حوزه های علمیه مشهد و سبزوار، پرورش شاگردان فرهیخته ای است چون: آخوند ملاّمحمد (فرزند بزرگ ایشان)، آخوند خراسانی مؤلف کتاب مشهور کفایة الاصول، آیت اللّه حاج میرزا حسین مجتهد سبزواری، ملاّعلی سمنانی، ملاّمحمد صادق حکیم، وثوق الحکماء سبزواری، ملاّمحمد صادق صبّاغ کاشانی، فاضل یزدی و میرزا اسداللّه سبزواری.

شرح منظومه

بی شک، مهم ترین تألیف حاج ملاّهادی سبزواری، اثر گران سنگ شرح منظومه است. این اثر نفیس، حاصل تلاش پی گیر بیش از بیست سال ازعمر با برکت حکیم در سنین جوانی است. حکیم سبزواری با انگیزه تلخیص و تنظیم یک دوره موضوعات منطقی، عرفانی و فلسفی در قالب شعر و نظم، در سال 1240 ق سرودن اشعار خود را آغاز و در سال 1261 ق به پایان رسانید و باچیره دستی و مهارتی خاص، به انجام این امر موفق شد. شرح منظومه، حاوی دو علم منطق و حکمت است. حکیم در بخش حکمت که نام آن را «غُررالفوائد» گذاشته، با طبع روان خود، بیش از هزار بیت شعرسروده و در آن، به بررسی مسایل مهم فلسفه پرداخته است. بعد به این دلیل که این بخش، دارای مفاهیم بسیار بلند فلسفه بوده، پس ازفراغت از نظم آن، خود به شرحش پرداخته است. حکیم در بخش دوم کتاب، با سرودن بیش از سیصد بیت، دقیق ترین مباحث منطق رابه نظم درآورده و با زبان فصیح عرب، معضلات این علم را بیان کرده است.

یادگار ماندگار

مجموعه مباحث منطق و فلسفه که امروزه به نام شرح منظومه سبزواری کانون باصفای حوزه های علمیه را گرم نگه داشته، افزون بر این که وسعت بی کران دانش حاج ملاّهادی سبزواری را در عرصه حکمت، منطق و فلسفه بازگو می کند، توان مندی حکیم را در ادبیات عرب و سرودن شعر در این زبان نیزنشان می دهد. شرح منظومه که اکنون چون ستاره ای پر فروغ در محافل علمی و فکری می درخشد، از زمان تألیف تاکنون، یکی از بهترین متون درسی در حکمت متعالیه به شمار آمده است و بسیاری از عالمان بزرگ و استادان فلسفه و عرفان، به شرح و تدریس آن پرداخته اند. حیکم سبزواری در این کتاب، مباحث صدرالمتألهین را به شیواترین وجه توضیح داده و شرح او در مباحث پیچیده فلسفی، روشن کننده بسیاری از مشکلات است.

دیوان اسرار

حکیم ملاّهادی سبزواری، افزون بر همه مراتب علمی و اخلاقی، طبعی شاعرانه و ذوقی عارفانه داشته و مضامین بلند حکمت و فلسفه و عرفان را به گونه ای دل پسند به رشته نظم درآورده است. حکیم سبزوار دیوانی دارد شامل 189 غزل، یک ترجیع بند، 15 رباعی، یک ساقی نامه و پنج مثنوی کوتاه دیگر، که مجموع همه این ابیات به حدود 1500 بیت می رسد. در این میانْ غزلیات حکیم، حجم اصلی دیوان را به خود اختصاص داده و تأثیرات عمیق اشعار خواجه شیراز در همین بخش به روشنی نمایان است.

حکیم، در اشعارش به «اسرار» تخلص می کرد، چنان چه خود می گوید:

دلم اسرار جام جم نهان داشت از آنم از اَزل اسرار کردند

سبک شاعری حکیم

حیکم سبزواری شاعری غزل سرا است و پاره ای از غزل های او گذشته از بهره مندی از مبانی حکمت و عرفان، به جهت ویژگی های ادبی نیز با بهترین اشعار فارسی پهلو می زند. به طور کلی اگرچه اشعار حکیم از جنبه ادبی به پایه اشعار شاعران بزرگی چون لسان الغیب خواجه شیرازی و شیخ اجل سعدی نمی رسد، ولی با چاشنی عرفانی که دارد، چنان شورانگیز و دل پذیر افتاده که هیچ یک از شاعران معاصر وی را در شعر عرفانی، به پایه این عارف فرزانه نتوان دید. در دیوان حکیم سبزواری مطلقا از نازک خیالی های افراطی سبک اصفهانی اثری نمی بینیم و تشبیهات و استعارات دور از ذهن در سراسر این دیوان به چشم نمی خورد. سبک غزل او، شباهتی تمام با آثار شاعران قرن هفتم و هشتم دارد و شاعر در هیچ جا نتوانسته تأثیر خود را از خواجه شیراز پوشیده دارد. مضامین عاشقانه ای که در دیوان حکیم دیده می شود، چونان مضامین حافظ، رنگی الهی و آسمانی دارد.

حیکم سبزوار و حافظ شیراز

هزاران آفرین بر جان حافظ همه غرقیم در احسان حافظ
ز هفتم آسمان غیب آمد لسان الغیب اندر شأن حافظ
پیمبر نیست لیکن نسخ کرده اساطیر همه دیوان حافظ

اسرار

در بیش تر اشعار شورانگیز، دل پذیر و پرمعنای حکیم ملاّهادی سبزواری، رنگ و بوی اشعار حافظ را می توان دید. حکیم، با الهام از افکار حافظ، به استقبال ابیات او رفته است. برای مثال این بیت او:

شورش عشق تو در هیچ سری نیست که نیست منظر روی تو، زیب نظری نیست که نیست

استقبال این بیت مشهور حافظ است که می گوید:

روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست منّت خاک درت بر بصری نیست که نیست

یا این بیت حافظ را که :

ساقی به نور باده برافروز جام ما مطرب بزن که عیش جهان شد به کام ما

این گونه استقبال کرده است:

ساقی بیا که گشت دلارام رام ما آخر بداد دلبر خوش کام کام ما

شاعری عارف و عارفی شاعر

دیوان اشعار حکیم سبزوار، سرشار از اشعاری با مضامین بلند عرفانی و اخلاقی است تا آن جا که گاه حیرت صاحبان ذوق و اندیشه را برانگیخته است، به گونه ای که این اشعار را هم ردیف غزل های حافظ دانسته اند. ولی باید توجه کرد که سبزواری، حیکم و عارف بزرگی بوده است که شعر سروده، یعنی حرفه اصلی او، تدریس و تألیف و استادی تمام وقت فلسفه بوده است و پیداست که حکیم سبزواری، فقط از سر تفنّن و به رسم فرار از اشتغالات فکری، و در مقام پناه جستن به عوالم احساس، عاطفه، جذبه عشق، مکاشفه و اشراق شعر گفته است. سخن آنر این که سبزواری، عارفی شاعر است، ولی حافظ، شاعری عارف. حافظ با استعداد خدادای و با تمرکز بر خلاقیت ادبی، به کمال رسیده؛ در صورتی که سبزواری، در مقام مُدرّس تمام وقت فلسفه و مؤلّف و مُصنّفی پرکار، وقت زیادی برای سرودن شعر نداشته است.

افلاطون عصر

عالم وارسته مرحوم آیت اللّه حاج آقا بزرگ تهرانی در کتاب گران سنگ الذَریعه ـ که در آن، آثار عالمان شیعه را جمع آوری کرده است ـ عظمت علمی و روحی حکیم سبزواری را در سخنانی بلند، این چنین آورده است: «حاج ملاّهادی سبزواری، حکیمی است متفقّه و فیلسوفی است متأله. عالمی است عامل وعارفی است کامل. از بزرگان فلاسفه و حکمای اسلامی ایران در اواخر قرن سیزدهم هجری، که پیشوای متألهین اسلام است و مقتدای متبحّرین حکمت و کلام در این عصر. وی را در احاطه حکمت الهی بی بدیل دانسته اند و در کشف اسرارو دقایق فلسفه بی عدیل. چنان چه گفته اند اگر افلاطون عصرش بخوانند، روا باشد و اگر ارسطوی دهرش بدانند به جا...».

حکیم سبزواری در کلام رهبر انقلاب

مقام معظم رهبری ـ دام ظله العالی ـ در قسمتی از پیام خود به مناسبت کنگره بزرگ داشت حکیم ملاّهادی سبزواری، چنین فرموده اند: «... دنیای پا در گِل و گرفتار امروز، به شناخت انسان هایی چون او آزاده و سر در بلندای ملکوت، بسی نیازمند است. مدح چنان خورشید سیرتانی، جز از صاحبان چشم های روشن و بصیرت های نافذ، نمی شاید که توانسته باشند حجاب پر زرق و برق علمِ بی عمل و فلسفه بی روح و ماده بی معنا را دیده، و ترکیب بدیع اندیشه ای بلند و روانِ روشن و دلِ خاشع و ذوقِ لب ریز و تن خاک سار را در کسانی چون حکیم فرزانه قرن سیزدهم، یعنی حاجی ملاّهادی سبزواری را تماشا کنند... . هر که برگی چند از سرگذشت آن بزرگْ خوانده باشد، نیک می داند که در زمره کسانی چون او عرشْ سیر و خاک نشین، کم تر کسانی در دوران زندگی شناخته شده اند. او را در زندگی اش، خَلق بی شماری شناخته و بدو دل سپرده و پرواز شکوه مندش را از منفذ تنگ چشم مادّی دیده اند».

شخصیت حکیم در فراسوی مرزها

حکیم ملاّهادی سبزواری با بینشی ژرف و مطالعات گسترده ای که در عرفان و حکمت ارایه کرد و با آثار ماندگاری که به یادگار گذاشت، نام درخشان خود را تا دوردست ها برد. از زمان او تا به امروز، هزاران صفحه درباره او، فلسفه و کتاب هایش قلم زده شده است و دانشمندان بسیاری، از اندیشه شگرف او سخن رانده اند. شعاع فکر و عظمت علمی حیکم سبزوار، بسیار زود سرزمین های بسیار دور را در نوردید و آرا و عقاید او در حکمت، در میان دانشمندان جهان مطرح شد و از سوی آنان، مورد توجه قرار گرفت، تا به آن جا که امروز کم تر دانشگاهی پیدا می شود که علوم عقلی و فلسفی شرق در آن مورد توجه قرارگیرد و از ملاّهادی سبزواری در آن یاد نشود.

حیکم سبزواری در سفرنامه اِدوارد بِرون

اِدوارد بِرون خاورشناس معروف انگلیسی، در کتاب خود با عنوان یک سال در میان ایرانیان از زبان «میرزا اسداللّه سبزواری» ـ که خود از شاگردان حیکم سبزواری بوده است ـ نقل می کند: «حاجی ملاّهادی سبزواری، مدّت هفت سال در اصفهان ماند و در این مدت، به قدری برای تحصیل و بالاخص فلسفه می کوشید که در شبانه روز بیش از چهار ساعت نمی خوابید. حاجی ملاّهادی سبزواری برای این که با نفس خود جهاد کند، هنگام اقامت در اصهفان نیز خیلی به قناعت ندگی می کرد و در اتاق خالی از فرش سکونت داشت و روی زمینِ بدون تشک می خوابید. این محصّل قانع و زحمت کش، از درآمد املاک موروثی خود در سبزوار زندگی می کرد و چون عایدی وی خیلی بیش از هزینه اش بود، دقت داشت که ببیند در طلاب مدرسه، کدام محتاج ترند و همین که می فهمید که نیازمند می باشند، در غیاب آن ها، چند تومان و گاهی ده تومان در اتاق آنان می گذاشت، بدون این که بعد خود را معرفی کند و بگوید آن وجه را در اتاق گذاشته است».

حکیم سبزوار در کلام اقبال لاهوری

اقبال لاهوری، بزرگ اندیشمند مسلمان شبه قاره هند، درباره تأثیر ملاّهادی سبزواری برفلسفه اسلامی می نویسد: «پس از ملاّصدرا، فلسفه ایرانی با ترک آیین نوافلاطونی، به فلسفه اصیل افلاطون روی آورد. نماینده بزرگ این گرایش جدید، ملاّهادی سبزواری بود. او بزرگ ترین متفکر عصر اخیر ایران است؛ بنابراین، بررسی فلسفه او برای شناخت نحوه تفکر اخیر ایران لازم است. فلسفه سبزواری مانند فلسفه های گذشتگان او، سخت با دینْ آمیخته است. سبزواری جهان بینی ایستای افلاطون را دگرگون کرد و به پیروی از ارسطو، حق را مبدأ ثابت و موضوع همه حرکات شمرد. از دیدگاه او، همه موجودات عالم به کمال عشق می ورزند و به سوی غایت نهایی خود سیر می کنند».

ملاّهادی در سخن هانری کُربن

«هانری کُربن» فیلسوف معاصر فرانسوی، در کتاب تاریخ فلسفه اسلامی درباره شخصیت حکیم سبزواری می نویسد: «اصالت این اندیشمند، بیش از هر چیز، در طنین شخصی آثار و سبکِ سامان دادنِ به مفردات اندیشه محسوس است، که از آثار ملاّصدرا، حکمت اشراق سُهروردی، نوشته های ابن عربی و احادیث امامان شیعی وام گرفته شده اند. هادی سبزواری، نمونه اعلای حکیمی است که سهروردی در آغاز کتاب حکمة الاشراق از آن سخن گفته است؛ کسانی که هم در حکمت نظری استادند و هم در تجربه معنوی، هم آگاه به دانش ظاهرند و هم آگاه به علوم باطن. ملاّهادی، حکیم اشراقی کاملی بود و از همین امر، می توان دریافت که تعلیمات او از همان آغاز احساسی در برخی از شاگردان برمی انگیخت. حاج ملاّهادی سبزواری، در طرح مسایل پیچیده فلسفه وجود ملاّصدرا و شرح مثنوی مولوی به یک سان چیره دست بود...».

حیکم سبزوار در کلام پُرفسور ایزوتْسو

پروفسور «توشی هیکو ایزوتْسو» اسلام شناس ژاپنی و استاد فلسفه دانشگاه مک گیل کانادا، درباره شخصیت فلسفی و عرفانی حاج ملاّهادی سبزواری می گوید: «حاج ملاّهادی، متفکری است که اثر معروف منظومه و شرح آن از اوست و به اتفاق همگان، بزرگ ترین فیلسوف ایرانی در قرن نوزدهم به شمار می آید. در عین حال، وی در میان استادان و بزرگان عارف آن عصر، مقام اوّل را دارد. سبزواری به عنوان یک عارف، از طریق کامل ترین نوع تجربه شخصی، قادر بود که با چشم روحانی خویش، به ژرفای هستی و به دیدار اسرار وجود راه یابد.»

ملاّهادی در سخن کُنت دوگوبینو

«کُنت دوگو بینو» ـ که در سال های حیات مرحوم حاج ملاّهادی سبزواری، سفیر فرانسه در ایران بوده ـ در کتاب خود با عنوان مذاهب و فلسفه در آسیای وُسطی درباره عظمت علمی شیخ سبزواری گفته است: «این دانشمند، یکی از فلاسفه عالی قدری است که معلوماتش بر شالوده محکمی قرار دارد. در تمام رشته های علوم و فلسفه، مقام استادی دارد. کتاب های متعددی در تفسیربیانات مخلفه ملاّصدرا نوشته است. ایرانیان عموما نسبت به او عزّت و احترام فوق العاده ای دارند... . شهرت و گستره معلومات او به قدری عالم گیر شده که طلاب زیادی از ممالک هندوستان، ترکیه و عربستان برای استفاده از محضر او، به سبزوار روی آورده و در محضر او مشغول تحصیل هستند. او سال هاست که از سبزوار، زادگاه خود بیرون نرفته است».

خاطره ای از وزیر مختار فرانسه

«کُنت دوگو بینو» سفیر فرانسه در ایران ـ که خود از نزدیک به دیدار شیخ سبزوار رفته است ـ در تصویری از آن زمان، چشم اندازی از عظمت معنوی حاج ملاّهادی سبزواری را ترسیم کرده است. او در خاطرات خود آورده: «هر روز در ساعت معین، مانند کانت ـ فیلسوف آلمانی ـ به مسجد یعنی همان محل تدریس می رود و شاگردان متعدد خود را درس می دهد. وقتی که از خانه محقر خود قدم بیرون می گذارد، در حالی که بر عصای خود تکیه دارد، جمعیت زیادی با احترام به او سلام می دهند و او را به مسجد می برند تا روی منبر قرار گرفته، به تدریس بپردازد. در میان یک نوع سکوت آمیخته به احترامی، شروع به صحبت می کند و طلابْ بیانات او را می نویسند. به طوری که نقل می کنند، فصاحت بیانش، کم تر از معلوماتش، جلب توجه مستمعان را نمی کند».

مقام فلسفی شیخ سبزواری

حاج ملاّهادی سبزواری در مدت تحصیل خود در اصفهان، با بهره گیری از استاان به نام آن حوزه مهم فلسفی، به مقامی بلند در علوم عقلی دست یافت. اندیشه های فلسفی او، اگرچه به پایه بزرگانی چون ابن سینا، غزالی، ابن رشد و ملاّصدرا نمی رسد، و در عرفان نظری نیز اگرچه هم پایه بزرگانی چون ابن عربی، صدر قونَوی و مولانای رومی نیست؛ ولی او بدون تردید، بزرگ ترین فیلسوف شیعی مذهب سه قرن اخیر است. حکیم سبزواری در فنون حکمت نظری، پیرو ملاّصدراست و مهم ترین خدمت او، شرح و نشر افکار و نظریه های اوست. حکیم سبزواری اگرچه در فلسفه، مطلب تازه ای به گفته ها و نظریه های ملاّصدرا نیفزوده، ولی در برخی موارد، در مقام اعتراض بر استدلالات او برآمده است. ملاّهادی سبزواری را می توان شارح بزرگی دانست که استادانه و بابهره مندی از خلاقیت های عالمانه، عبارات پیچیده و مفاهیم مشکل فلسفی را، در قالبی سهل و آسان پذیر، مهیای فهم دانش پژوهان کرده است.

ارباب سیر و سلوک

حکیم سبزواری، افزون بر دست یابی به مقامات بلند علمی، در راه تهذیب نفس و در عالَم عارفانه معنا نیز ره پویی ممتاز بوده است. در زندگی نامه خود نوشت او ـ که مهم ترین منبع برای شناخت حال و شناسایی شیوه زندگی اوست ـ حکیم از باب احتیاط و به رسم همه مردان الهی، از مراحل سیر و سلوک باطنی خود، سخن چندانی به میان نیاورده، و تنها با عباراتی چون «ریاضات شرعیه»، «عِفاف» و «انزوا»، به این بُعد مهم از کمالات روحی و معنوی خود اشاره کرده است. حکیم سبزواری در طول حیاتش، پیوسته کارهای علمی و فکری را با سلوک معنوی و سیر عرفانی همراه می کرد. او حتی پس از فراغت از تحصیل در اصفهان و بازگشت به مشهد، مدتی عارفانه، از حوزه علمی کناره گرفت و به قصد حج از خراسان بیرون شد و نزدیک به سه سال در کرمان، با قبول سمت خادمی مدرسه، به ریاضت نفس کوشید. چنین رفتار خاک سارانه ای را که فراتر از عقل عدداندیشِ اذهان مردمان معمولی است، جز از اربابان سیر و سلوک معنوی، نمی توان دید.

خادمی مدرسه

گفته اند که حکیم سزواری، در راه بازگشت از سفر حج، در شهر کرمان اقامت گُزید و به قصد تهذیب نفس، گم نامانه در مدرسه ای به شغل خادمی مشغول شد. او به مدت سه سال به طلابی که در آن مدرسه درس می خواندند، خدمت کرد. حکیم پس از آن که به سبزوار بازگشت و محفل درسی تشکیل داد، بسیاری از همان طلابی که در کرمان تحصیل می کردند، به سبزوار آمدند و با کمال شگفتی ملاحظه کردند که همان مشهدی هادی ـ که خادم مدرسه آن ها بود ـ چه حکیم نام آوری بوده است و آن ها در این چند سال از آن بی خبر بودند.

همّت بلند حکیم

داماد حاج ملاّهادی سبزواری، در شرح احوال این فیلسوف بزرگ نوشته است: وقتی ناصرالدین شاه قاجار در سبزوار به خانه اش رفت، بر همان حصیری که فرش اتاق تدریس بود، نشست و از حاجی، تألیف کتابی را در اصول دین به زبان پارسی درخواست نمود. از خانه که بیرون آمد، پیش خدمتی وارد شد و گفت: شاه، پانصد تومان ـ که در آن زمان مبلغ هنگفتی بود ـ فرستاده اند خدمت شما، اینک بار قاطری سرکوچه است. آن حکیم فرمود: «داخل کوچه من ننمایید. به حاجی عبدالوهاب بگویید بیاید ببرد مدرسه، نصف پول را بین طلاب مدرسه قسمت کند و نصف را به فقرا بدهد».

شاه و حکیم

ناصرالدین شاه قاجار در سفر به خراسان، در بدو ورود به هر شهر، مورد استقبال عموم طبقات مردم قرار می گرفت. در شهر سبزوار نیز همه به استقبال او رفتند، مگر حکیم ملاّهادی سبزواری. شاه که از آن همه کرنش ها و تملق ها خسته شده بود، تصمیم گرفت خودش به دیدن حکیم بشتابد. وقتی شاه به خانه حکیم وارد شد، ظهر بود و هنگام صرف غذا. شاه رو به حکیم کرده و گفت: میل دارم امروز از همان غذای هر روز شما بخورم، دستور بفرمایید ناهارتان را بیاورند. حکیم بدون آن که از جا حرکت کند، صدا زد: غذای مرا بیاورید. چند قرص نان، یک ظرف دوغ و مقداری نمک را در ظرفی چوبین در برابر شاه و حیکم گذاشتند. حکیم رو به شاه کرد و گفت: بخور که نانِ حلال است؛ زراعت آن دست رنج خودم است. شاه لقمه ای خورد و وقتی دید به چنین غذایی عادت ندارد، از حکیم اجازه خواست که مقداری از نان ها را از باب تبرک همراه خود ببرد. پس از چند لحظه، شاه با دنیایی از بهت و حیرتْ خانه حکیم را ترک کرد.

ساده زیستی حکیم

وقتی ناصرالدین شاه قاجار در راه سفر به مشهد مقدس و در سبزوار به خانه حاج ملاّهادی سبزواری وارد می شود، مشاهده می کند که در اتاق او، جز یک قطعه نَمَد، که بر زمین گسترده شده و سفره غذا را روی آن انداخته اند، چیزی دیده نمی شود. بعد از قدری صحبت متوجه می شود که فرش دو اتقا دیگر آن خانه نیز از نَمَد است. ناصرالدین شاه با تعجب از حاجی می پرسد: چرا زندگی اش این قدر محقّر است؟ و پاسخ می شنود: این سه قطعه نمد را هم که کف اتاق انداخته ام، باید در جهان بگذارم و بروم. این نمدها در دنیا می ماند و من رفتنی خواهم بود. ناصرالدین شاه می گوید: در این سن که شما هستید، نباید غذای شما این چنین باشد. ملاّهادی می گوید: کسانی هستند که مستحق می باشند و من به آن ها کمک می کنم. به همین جهت به خود من بیش از این نمی رسد.

جان را بلند دار که این است برتری پستی نه از زمین و بلندی نه از سَماست
آن را که دیبه هنر و علم در بر است فرش سرای او چه غم، از آن که بوریاست

پروین اعتصامی

تواضعی بی کران

حکیم ملاّهادی سبزواری، با آن که خود فقیهی توانا بود، ولی هیچ گاه در امور شرعی، به ویژه در کار قضا و فتوا و محراب و منبر دخالت نمی کرد. درباره تواضع ایشان گفته اند: هرگاه سلام شیخ مرتضی انصاری را ـ که زمانی در مدرسه حاج حسن مشهد، شاگرد ملاّهادی بوده است ـ بدو در سبزوار می رسانده اند، به احترام آن مرجع بزرگ، تمام قامت برمی خاسته و ادای احترام می کردند.

زهد و سحرخیزی

در زندگی نامه حکیم حاج ملاّهادی سبزواری نوشته اند: «هر شب در طول سال ثلث آخر شب را بیدار بودند و در تاریکی شب، تا اول طلوع آفتاب عبادت می کردند. نهار ایشان، غالبا یک پول نان بود که زیاده از یک سیر از آن نمی خوردند و یک کاسه دوغ آسمان گون».

میانه روی و اعتدال

حکیم فرزانه حاج ملاّهادی سبزواری با بینشی ژرف و شناخت عمیقی که از فرهنگ حیات بخش اسلام داشت، در زندگی راه اعتدال و میانه روی را برگزیده بود. نه دنیا پرست و جاه طلب بود و نه اموال و املاک موروثی خود را دست خوش اتلاف و اسراف قرار می داد؛ چنان چه گفته اند: در سال های قحطی و بی آبی سبزوار، حکیم بخش عمده ای از اموال خود را فروخت و به مستحقان بخشید. شخصی در مقام سؤال برآمد که چرا تمام اموال خود را انفاق نکردید، در حالی که درویشید و به دنیا بی اعتنا هستید؟ حکیم پاسخ داده بود: «من درویشم، ولی بچه های من که درویش نیستند».

مربّی نمونه

حکیم ملاّهادی سبزواری، آموزگاری ممتاز و عارفی فرزانه بود و عشق عمیقی به تعلیم و تربیت انسان های شایسته و شکوفا سازی استعدادهای دانش پژوهان داشت. ایشان به کیمیاگری گفته بود: «شما می کوشید فلز مس را به طلا تبدیل کنید و ما تلاش می کنیم، مس وجود اشخاص را به طلا مبدّل سازیم».

فروغ رخ آن مهر

همه هستی با همه عظمت خیره کننده اش، شعاعی است از قدرت بی انتهای پروردگاری که آن را با هنر تدبیر، به زیور آفرینش آراسته است. از دیدگاه حکیم ملاّهادی سبزواری، همه عکس های گوناگون گیتی و نقش های مخالف ـ که آغاز و انجامی بر آن متصور نیست ـ پرتوی است از فروغ رخ آن آفتاب جهان افروز. همه این ها نشان این است که اختلاف های صوری با همه تنوع، آفریده یک آفریننده است.

این همه کس که آغازی و انجامش نیست از فروغ رخ آن مهر بود یک پرتو

مضمون این بیت عارفانه برگرفته از این شعر لسان الغیب شیراز است که می گوید:

این همه عکس می و نقش نگارین که نمود یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد

عشق یاسرمایه هستی

در دبستان ازل روز نخست از استاد به جز از درس غم عشق نیاموختمی

حیکم سبزواری، عشق را سرمایه هستی و رازِ بودن هر چه در جهان است، می شمرد. به نظر او، عشق است که کاروان گیتی را به سوی سرمنزل مقصود روانه می کند. حیکم، عشق را حیات جاودانی می داند و می گوید:

عشق است حیات جاودانی سرمایه عیش و کام رانی
گر عشق نبود، خود نبودی هرگز! نه زمین، نه آسمانی
پیرایه عشق اگر نبستی کی داشت عروسْ حسن و آنی

طعنه بر زهد ریایی

حکیم سبزواری، از عابدان ریاکار و آنان که در لباس زهد، خویشتن فروشی می کنند، به شدت بی زار است. او زهدِ ریایی را بی حاصل شمرده و درویشی و گم نامی را از سریرت انسانی می داند و می گوید:

جام جم، مظهر اعظم، دل درویشان است نخبه جمله عالم، دل دوریشان است
طاعت و زهد ریایی همه بی حاصلی است به جز از عشق که آن حاصل درویشان است
بگذر از مرحله ریب و ریا ای سالک رو به صدق آر، که سرمنزل درویشان است

راز سجده آدم

حکیم سبزواری بر این باور است که فرشتگان الهی، به این دلیل به سجده بر آدم امر شدند که پروردگار متعال خود فرمود: «در او از روح خود دمیدم». حکیم، این معنای آسمانی را این چنین بیان می کند.

همانا از تو نوری تافت بر آدم که شد مسجود وگرنه کی چنین تعظیم، بهر قبضه گِل بود

او انسان را نور خدا می داند که تاج کرامت و شرافت بر سر نهاده است:

ای نور خدا! گویم که سوء ادب نیست دیگر ز کجا مثل تو ایجاد توان کرد
جانی و دلی، روح و روانی همه آنی از مشت گِلی این همه بنیاد توان کرد

همه جا خانه دوست

حکیم سبزواری، هستی را شمّه ای از جمال کردگار می داند و بر این باور است که اگر بانگاهی از ژرفای درون و با چشم شهود بر آن بنگرند، در همه جا، جلوه های وجود او را خواهند دید. در این دیدگاه، کعبه، تنها نمادی است از خانه دوست

دل دار چو مغز است و جهانْ جمله چو پوست ناید به نظر مرا به جز جلوه دوست
مردم ره کعبه و حرم پیمایند در دیده اسرار همه خانه اوست

پیوند با جانان

ملاّهادی، آن حکیم فرزانه سبزوار، معتقد است آدمی باید در سیر و سلوک باطن، از همه علایق دنیا، دل کنده و بر غیر معشوق ازلی چشم فرو بندد. باید از جان بگذرد تا به جانان بپیوندد. او خود چنین سیری را پیموده، چنان چه می فرماید:

ماییم ز قید هر دو عالم رسته جز عشق تو بر جمله، درِ دل بسته
اَلْمِنّةُ لِلّه که شدیم آخر کار پیوسته به جانان و ز جان بُگسسته

دیدار با معشوق

حاج ملاّهادی سبزواری در 28 ذی الحجه سال 1289 ق در سبزوار دنیا را وداع گفت. به گفته شاگردِ دانشورش «میرزا اسماعیل» حکیم در آخرین روز حیاتش، دز منزل خود، وقتی درس را تمام کرد گفت: «تجلّی، واحد، متجلِّی، متجلّی له، تا کی بگویم؟!... هر کس که آخرین کلمه اش لااله الا اللّه باشد، بهشت بر او واجب است»، و بلافاصله حالتی به او دست داد که شبیه به خواب بود و تمام اعضایش بی حس شد و همان جا نیز به ناگهان قالب تن را رها و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

مزار عارف سبزوار

حکیم ملاّهادی سبزواری، پس از 78 سال طلوع بر عالم اندیشه، در عصر روز 28 ذی الحجه سال 1289 ق، پس از عمری زندگی سرشار از تأملات و تألیفات فلسفی و عرفانی، در یک حالت جذبه و ذکر به سوی محبوب سَرمدی شتافت و جامعه مسلمانان و حوزه های علمیه را در ماتم فرو برد. پیکر پاک و مطهّر آن عالم فرزانه، با شرکت اقشار مختلف مردم سبزوار و در حالی که دوستان و شاگردان آن بزرگ وار از شدت حزن و اندوه اشک می ریختند، تشییع شد و در بیرون دروازه سبزوار به نام دروازه نیشابور (معروف به فکله زند) دفن گردید.

مرحوم میرزا یوسف مستوفی الممالک، وزیر اعظم ایران در سال 1300 ق آرام گاهی در آن جا احداث کرد و در اطراف آن، حجره های متعددی برای سکونت زائران ساخت. هم اکنون نیز همان بقعه و صحن پابرجاست و از شیفتگان مقام آن عارف خداجوی و زائران تربت پاکش پذیرایی می کند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: دو شنبه 8 اسفند 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 746
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 746
بازدید ماه : 1723
بازدید کل : 105852
تعداد مطالب : 871
تعداد نظرات : 73
تعداد آنلاین : 1