سیاست انقلابی کرمانشاه
بسم الله الرحمن الرحیم عماریون احساس وظیفه کنند در صحنه حاضر‌شوند

هشتم محرم الحرام؛

قحط آب در خیمه های حسینی(ع)

پیرو منع آب توسط اشقیاء در روز گذشته، در این روز آب در

خیمه های سیدالشهداء (علیه السلام) نایاب شد.

کربلا….چهارشنبه هشتم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری


 

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الحسین (علیه السلام):

مَن نَفُّسَ کُربَۀَ مُؤمِنٍ فَرَّجَ اللهُ عَنهُ کُرَبَ الدُّنیَا وَ الاخِرَۀِ

کسی که اندوه و گرفتاری مؤمنی را برطرف سازد، خداوند غم های دنیا

و آخرتش را می زداید.

(بحارالأنوار، ج ۷۵، صفحه ۱۲۱)

در روز هشتم محرم‌الحرام سال ۶۱ هجرى قمرى با اینکه سپاه

امام حسین ‏‏(ع) در محاصره شدید قرار داشت، امیه بن سعد طایی خود

را به یاران امام رساند.‏

امیه بن سعد طایی از شهدای کربلا به شمار می‌آید و روز عاشورا ‏به

نقلی در حمله اول شهید شد. وی در سوارکاری نامی، شجاعی از

کوفیان و از اصحاب ‏امیرالمومنین (ع) بوده است و در جنگ صفین نیز

حضور داشتند در این روز عطش بار ‏دیگر بر همراهان امام (ع) غلبه

کرد و عمربن حجاج به محاصره شریعه فرات مباهات ‏می‌کرد و به

حضرت زخم زبان می‌زد.‏

با توجه به اینکه عطش بر امام و همراهان غلبه کرده بود، عبدالله بن

حصین ازدی بر ‏محاصره فرات فخر می‌ورزیدند عبدالله بن حصین ازدی

که مرگش دربجیله رخ داد، به ‏رویارویی امام آمده و گفت: ای حسین!

آیا این آب را نمی‌بینی که همچون دل آسمان ‏می‌درخشد؟! به خدا

سوگند یک قطره از آن را نخواهی چشید تا تشنه کام بمیری! امام ‏فرمود:

خدایا! او را از تشنگی بمیران و او را هرگز نیامرز.

حمید بن مسلم می‌گوید: پس از ‏آن، او مریض شد و من به عیادتش رفتم

سوگند به خدایی که هیچ معبود به حقی جز او ‏نیست. او را دیدم که

پیوسته آب می‌خورد و سیراب نمی‌شد، سپس آن را پس می‌داد و ‏دوباره

می‌آشامید و سیراب نمی‌شد. بدین گونه بود تا مرد.‏

پیرو منع آب توسط اشقیاء در روز گذشته، در این روز آب در خیمه های

سیدالشهداء (علیه السلام) نایاب شد.

هر لحظه تب عطش در خیمه ها افزون می شد، امام(ع) برادرش عباس

(ع)را به همراه عده ای شبانه حرکت داد. آنها با یک برنامه ی حساب شده،

صفوف دشمن را شکسته و مشکها را پر از آب کردند و به خیمه ها

برگشتند.


 

بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید

خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا


از آب هم مضایقه کردند کوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا...‏‏

 

 


 

ملاقات امام(علیه السلام) با عمرسعد:

حضرت فرمود:« ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می کنی و از خدا هراسی

نداری؟» ابن سعد گفت:« اگر از این گروه جدا شوم، خانه ام را خراب و

اموالم را از من می گیرند و من بر حال افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد

بیمناکم.» حضرت فرمود:« تو را چه می شود؟ خدا جان تو را به زودی در

بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد…گمان می کنی که به حکومت

ری و گرگان خواهی رسید؟ به خدا سوگند چنین نیست و به آرزویت

نخواهی رسید»

عبیدالله طی نامه ای عمر بن سعد را تهدید به عزل و برکناری کرده،

می گوید:« اگر از فرمان من سر باز زنی، مسئولیت لشکر را به شمر بن

ذی الجوشن واگذار خواهم کرد».

ابومخنف از زبیدی نقل کرده که می‌گفت: از عمروبن حجاج هنگامی که

نزدیک اصحاب امام ‏‏(ع) شد شنیدم می‌گفت: ای کوفیان! از ابن زیاد و

جمع خود دست نکشید و در کشتن ‏کسی که از دین بیرون رفته

امام حسین (ع) و با امام خود یزید مخالفت می‌کند تردید ‏نکنید.

امام فرمود: ای عمروبن حجاج! آیا مردم را بر من می‌شورانی؟ آیا ما از

دین خدا ‏بیرون رفته‌ایم و شما بر دین پایدار مانده‌اید؟ هان! به خدا سوگند،

آنگاه که جانهای شما از ‏بدنها مفارقت کنند و بر این اعمال خود بمیرید،

درخواهید یافت که کدام یک از ما از دین ‏خدا بیرون رفته و چه کسی به

سوختن در آتش سزاوارتر است.‏

در پایان روز هشتم، حضرت سکینه (ع) فرزند اباعبدالله الحسین (ع)

می‌گوید مهتاب ‏فضای خیمه امام را روشن کرده بود دیدم پدرم میان

جمعیت ایستاده و خطاب به یاران و ‏همراهان می‌فرماید: ای مردم!

هر کدام از شما که می‌تواند بر تیزی شمشیر و ضربات ‏نیزه‌ها صبر کند،

با ما قیام نماید وگرنه از میان ما برود و خود را نجات دهد.

سخنان امام به ‏پایان نرسیده بود که یاران همگی صدا زدند سوگند به 

خدا چنین نخواهیم کرد،بلکه جان،مال،زن و فرزندان خود را فدای تو 

خواهیم کرد.




تاریخ: یک شنبه 11 آبان 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار


دکتر حشمت الله قنبری در گفتگوی ویژه خبری:امام حسین(ع) برای چه

عمر بن سعد را در شب هشتم دعوت کرد؟ آیا می خواست پروتکل الحاقی

به قیامش بدهد؟ آیا می خواست عمر بن سعد را قانع کند تا برود با

نمایندگی حاکمیت طاغوت بنی امیه مفری برای برون رفت از این بن بست 

پیدا کند؟تمام زوایای تاریخ کربلا را از زبان هر انسان معاندی که کتاب 

نوشته می بینید که این مسائل نبوده است.


 

1-درباره گفتگوی امام حسین (ع) و عمر سعد


حضرت فرمود:« ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می کنی و از خدا هراسی

نداری؟» ابن سعد گفت:« اگر از این گروه جدا شوم، خانه ام را خراب و

اموالم را از من می گیرند و من بر حال افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد

بیمناکم.» حضرت فرمود:« تو را چه می شود؟ خدا جان تو را به زودی در

بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد...گمان می کنی که به حکومت ری

و گرگان خواهی رسید؟ به خدا سوگند چنین نیست و به آرزویت نخواهی

رسید.»

 

 

هدف از مذکره امام حسین(ع) با عمر سعد چه بود؟

 

بسم الله الرحمن الرحیم 

در مقاتل نوشته‌اند که عمربن سعد یک روز پس از امام حسین (ع) به کربلا

رسید و وقتی مستقر شد، امام پیکی به سوی او فرستاد که امشب بین

دو لشکر دیداری داشته باشیم.

 

هدف از این دیدار چه بود؟ آیا هدف دست‌یابی به یک توافق جامع بود که نه

سیخ بسوزد و نه کباب، و به اصطلاح امروزی‌ها به وضعیت «برد- برد»

منتهی شود؟ در پاسخ به این مساله باید دید که از منظر چه کسی به

اهداف این گفتگو می‌نگریم: از منظر امام حسین (ع) یا از منظر عمر بن

سعد؟ از هر دو منظر می‌توان هدف از این گفتگو را رسیدن به وضعیت

«برد-برد» دانست؛ اما با دو تلقی بسیار متفاوت از «بُردن».

 

بی‌تردید تلقی امام حسین (ع) از «بُرد»، تلقی قرآنی است همان

وضعیتی که خداوند متعال در سوره آل‌عمران، آیه ۱۸۶ آن را این گونه بیان

کرده است که: «وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ

وَأُدْخِلَ الْجَنَّهَ فَقَدْ فَازَ » «ثمره کامل کار شما در روز قیامت داده می‌شود

(به تعبیر امروزی «برد» حقیقیِ شما در آخرت معلوم می‌شود) پس اگر

کسی از آتش رهایی یافت و به بهشت وارد شد، اوست که برنده است.»

مهمترین هدف امام حسین (ع) و بلکه تمام ائمه از حکومت و بلکه از هر

اقدام اجتماعی دیگر، این بوده که کسی به جهنم نرود و همگان به بهشت

وارد شوند؛ و لذا تنها مطلبی که در تمام کتب تاریخی معتبر[۱] از این دیدار

روایت شده این است که حضرت به عمرسعد پیشنهاد داد که دست از یزید

و یزیدیان بردارد و به امام حسین (ع) بپیوندد تا به سعادت و «برد» حقیقی

برسد؛ اما عمرسعد این پیشنهاد را نمی‌پذیرفت و بر موضع ناحق خود

اصرار می‌ورزید.

 

در تلقیِ حسینی، مادام که هدایت دشمن از مسیر گفتگو ممکن باشد،

باید به این راه تمسک کرد، ولذا امام، نه فقط با عمر سعد، بلکه قبل از او با

حر، و بعد از آن در روز عاشورا با لشکر دشمن، از موضع عزت به سخن

گفتن پرداخت و کوشید وضعیت را به وضعیت «برد-بردِ» اخروی برساند،

یعنی کاری کند که هیچکس جهنمی نشود و همه راه بهشت را در پیش

گیرند تا همه برنده شوند. البته در این منطق، وقتی که گفتگو به نتیجه

نمی‌رسد و دشمن جز تسلیم امام و کوتاه آمدن وی از اهدافش، به چیزی

راضی نمی‌شود، امام فریاد برمی‌آورد که «به خدا قسم که همچون ذلیلان

دست بیعت نخواهم داد و همچون بردگان فرار را بر قرار ترجیح نمی‌دهم»

[۲] و حاضر می‌شود که جان خود و یارانش فدا شود و اهل بیتش به

اسارت روند، اما ذره‌ای تسلیم زورگویی زورگویان نشود.

 

اما در اردوگاه عمر سعد تحلیلی دنیوی از وضعیت «برد- برد» رواج دارد.

عمر سعد به کربلا نیامد که با امام بجنگد،بلکه به خیال خود آمد تا بین امام

و یزید آشتی دهد! از منظر عمر سعد، وضعیت «برد-برد» یعنی رسیدن به

وضعیت میانه‌ای که هرکدام از طرفین تاحدودی از موضع اولیه خود عدول

کنند و در نهایت هرکدام بخشی از خواسته‌هایی را که از ابتدا دنبالش

بوده‌اند رها کرده، و به بخشی از آن برسند؛ نه امام کشته شود و نه یزید

از حکومت کنار رود. و حاشا که حسین (ع) لحظه‌ای چنین پنداری را به

ذهنش راه دهد. امام(علیه السلام)که در ابتدای حرکتش از مدینه فرمود:

«انا لله و انا الیه راجعون؛ بدانید که پرونده اسلام بسته خواهد شد اگر که

همچون یزیدی بر این امت حکومت کند»[۳] آیا حاضر خواهد بود که از

خواسته‌اش ذره‌ای عدول کند و به یک توافق جامع مرضی الطرفین

(برد- برد دنیوی) برسد؟ کسی که وقتی از مکه بیرون می‌آمد خطبه

شهادت‌طلبی می‌خواندکه:«قلاده مرگ به گردن بنی‌آدم به زیبایی گردنبند

بر گردن دختر جوان است… هر آن کس که آماده است جان خود را در راه

ما فدا کند و خود را آماده لقای پروردگارش کرده، بار رحیل بربندد که من

صبحگاه عازم هستم انشاءالله تعالی»[۴] آیا آمده که به توافق بینابین

برسد؟

 

تردیدی نیست که در این گفتگو عمر سعد دنبال چنین وضعیتی بود،

می‌خواست بین یزید و حسین (ع) آشتی برقرار کند و در دل این آشتی،

خودش هم چند صباحی به حکومت ری برسد؛ اما سیدالشهداء

(علیه‌السلام) با تعبیر «هیهات منا الذله» خط بطلانی بر این پندار خام

کشید؛ و نشان داد که فقط دنیاپرستان یا کوته‌بینانی که ماهیت یزید را

نمی‌شناسند ممکن است که درصدد بر‌آیند که بین حسین و یزید آشتی

دهند. و حادثه عاشورا نشان داد که، در آخرین دقایقی که آشتی‌ناپذیری

حسین (ع) و یزید بر همگان مسجل شود، چنین افرادی بر دو قسم بوده

و خواهند بود:

 

برخی از این افراد که از قدیم، اندک حریت و ادبی در وجودشان مشاهده

می‌شد، همچون حر، سرافکنده به دامان حسین (ع) برخواهند گشت و با

شرمساری تمام، از موضعی که تاکنون بر اثر کوته‌بینی‌شان درپیش گرفته

بودند از عمق جان توبه خواهند کرد و به خاطر عمق خطای راهبردی‌ای که

در تحلیل خود داشتند پیش از دیگران، جان خود را فدا خواهند کرد تا بلکه

توبه‌شان قبول شود (و البته امام (ع) علی‌رغم همه دردسرهایی که

کوته‌بینی اینان برای امام و اهل بیتش پیش آورد‌، توبه صادقانه‌‌شان را

خواهد پذیرفت) و دسته دوم، که متاسفانه خیل عظیمی از این دنیاپرستان

و کوته‌بینان را تشکیل می‌دهند، از آنجا که هدفشان از وضعیت «برد- برد»

این بود که دنیایشان به کام باشد، وقتی آشتی برقرار نشد، رودر روی

امام(علیه السلام) خواهند ایستاد؛ هرچند آینده نشان ‌می‌دهد که نه تنها

به مطلوب خود (حکومت ری) نمی‌رسند، بلکه به خسران دنیا و آخرت مبتلا

خواهند شد.

 

به امید آنکه خداوند توفیق درک حقیقت عاشورایی را به همه ما عطا

فرماید.

 

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 

[۱] . مانند تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۳؛ مقتل خوارزمی، ج۱، ص۲۴۵، الفتوح، ج۵، ص۹۲؛ جالب

اینجاست که همان زمانها پیروان عمر سعد چنین شایع کردند که مفاد این مذاکرات این بود

که امام حسین (ع) در این گفتگوها گفته که یکی از این سه کار را بکنم: «یا به جایی که

آمده‌ام برگردم، یا دست در دست یزید بگذارم و هرچه او فرماید! یا به یکی از مرزها که شما

بگویید بروم و همانند اهالی آنجا زندگی کنم!» و ابومخنف (از راویان معتبر واقعه کربلا) بعد 

از این نقل قول، شواهد متعدد بر ساختگی و کذب بودن این نقل می‌آورد (تاریخ طبری، ج۵،

ص۴۱۳) و اگر شواهد تاریخی وی هم نبود، مشی حضرت در این ایام و خطبه‌های ایشان و

سخنان صریح ایشان در روز عاشورا همچون «ُ لَا وَ اللَّهِ لَا أُعْطِیکُمْ بِیَدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَا أَفِرُّ

فِرَارَ الْعَبِید» (به خدا قسم که همچون ذلیلان دست بیعت نخواهم داد و همچون بردگان فرار

را بر قرار ترجیح نمی‌دهم) کاملا ساختگی بودن این نقل قولها را نشان می‌دهد.

 

[۲] . «لَا وَ اللَّهِ لَا أُعْطِیکُمْ بِیَدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِید» (ارشاد مفید، ج۲،‌ص۹۰)

 

[۳] . «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید»

(اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۲۴)

 

[۴] . «خُطَّ الْمَوْتُ‏ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَهِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاهِ … مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ

مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى‏(اللهوف فی

قتلی الطفوف، ص۶۱)

سایت دکترحسین سو زنچی8/8/1393


 


۲- منع آب از امام حسین(ع) 

 

در روز هفتم محرم آب به روی سپاه امام حسین(ع) بسته شد

و آرام آرام زمان به هرچه بیشتر نمایانگر شدن جلوه‌های

ایثارگری در صحرای کربلا نزدیک می‌شد.

 

 

در این روز آب را بر اهل سپاه سید الشهدا (ع) بستند، چه این‌که نامه

ابن زیاد بدین مضمون رسید که: 

"نگذارید حتی یک قطره آب هم به آن‌ها برسد" 

بدین ترتیب "عمرو بن حجاج زبیدی" با تعداد بسیاری تیرانداز مامور منع

آب فرات شدند، که به هیچ وجه آبی به خیمه‌گاه پسر پیامبر(ص) برده

نشود. 

منبع:

 

- تقویم شیعه، عبدالحسین نیشابوری، انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۷ 



تاریخ: شنبه 10 آبان 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

شهید آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبایی،در سال 1293 شمسی،

(6 جمادی‌الاول 1331) در تبریز متولد شد. او از سادات حسنی بود که با

33 واسطه به "حسن مثنی" فرزند امام حسن مجتبی (ع) می‌رسید.

در زمان فراگیری علوم حوزوی در حوزهٔ علمیهٔ قم با امام خمینی (ره)

آشنا شد و همین آشنایی سبب نزدیکی این دو نفر به هم شد. شهید

قاضی طباطبایی همواره با سخنرانی‌های پرشور خود در زمان مبارزه

علیه رژیم پهلوی باعث خشم نیروهای این رژیم شده و چندین بار نیز به

شهرهای تهران، مشهد، زنجان، "بافت" واقع در کرمان و عراق تبعید شد

امام باز هم دست از مبارزه برنداشت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فرمان امام خمینی (ره) به عنوان

امام جمعه شهر تبریز منصوب شد. سرانجام آیت الله قاضی طباطبایی،

اولین شهید محراب انقلاب اسلامی در 10 آبان ماه سال 1358 شمسی،

مصادف با عید قربان، پس از اقامه نماز عید، در راه برگشت به منزل

توسط گروهک افراطی "فرقان" مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به فیض

شهادت نائل آمد. قاتل وی پس از شهادتش با افتخار گفت:

"خمینی دوم را کشتم."


عالم وارسته و مجتهد انقلابی با وجود تحمل سالهای بیشمار تبعید و رنج 

در راه اسلام، از راه آثار تالیفات و شاگردان متعدد خدمات شایسته ای را 

به جهان اسلام ارائه کرد.

آیت الله مجتهد قاضی طباطبایی در مزاسم باشکوه عید قربان در سال

1358 حضور یافته و به امامت ایشان نماز روز عید قربان برگزار گردد، 

دست تقدیر چنین رقم زده بود که در آن گردهمایی با شکوه مردم تبریز با 

مقتدای دینی و اولین امام جمعه ی خود بعد از انقلاب برای همیشه 

خداحافظی نماید

آیت الله قاضی غروب همان روز آخرین نماز خود را در مسجد شعبان به

جای آورده و بعد از نماز مغرب و عشا به همراه محافظان عازم منزل بود

که ناگهان طنین رگبار پی در پی سکوت شب را شکسته و دستی ناپاک

از آستین فردی شقی بیرون می آید و از تیرهای شلیک شده سه عدد بر

مغز اندیشمند آن فرزانه فرود می آید.

تلاش کادر پزشکی بیمارستان سینا برای نجات جان این فقیه بزرگوار

بی نتیجه می ماند و آن انسان وارسته در ساعت 12 شب به درجه ی

رفیع شهادت نائل می آید در واقع او به همان هدفی رسید که بارها بعد

از شهادت استاد شهید مرتضی مطهری آرزو می کرد"کاش من هم مثل

مطهری روزی شربت شهدت بنوشم".

مردم همیشه در صحنه ی آذربایجان با حضور بی سابقه در تشییع جنازه

این فقید سعید شرکت جسته و در روز 11 آبان ماه 58 پیکر پاک آن عالم

وارسته در میان اندوه فراوان امت خداجوی در مسجد مقبره واقع در

تبریز به خاک سپرده شد.روحش شاد و یادش مستدام باد.




تاریخ: یک شنبه 10 آبان 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

زندگینامه یاران امام حسین(ع) : حبیب ابن مظاهر اسدی

حبیب فرزند مظاهر چهارده سال پیش از هجرت پیامبر اکرم (ص) در

خاندان بزرگ بنی اسد در یمن به دنیا آمد. سال نهم هجری با خانواده اش

به مدینه آمد و آن جا ساکن شد. در نوجوانی فقط مدتی از اوایل زندگی را

در زمان پیامبر (ص) گذراند و در این مدت کوتاه، به خاطر دوستی با یکی

از کودکان مدینه که او حسین بن علی بن ابیطالب (ع) بود، معروف بود. 

روزي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از ميان جمعي از کودکان که

 

مشغول بازي بودند، يک نفر را مورد لطف و بوسه قرار دادند، هنگاميکه

 

اصحاب سبب را از ايشان پرسيدند؛ حضرت رسول (صلي الله عليه واله)

 

فرمودند: روزي ديدم اين کودک خاک زير قدم حسين عليه السلام را بر

 

مي‌داشت و بر سر و صورت خود مسح مي‌کرد و بدين جهت من او را

 

دوست مي‌دارم و جبرئيل مرا خبر داده که او از شهداي کربلاست.[2]

 

 

 

این دو نفر با یکدیگر حدود 10 تا 13 سال اختلاف سن داشتند اما حبیب

همیشه در مقابل این کودک بسیار فروتن بود. دوران جوانی و میانسالی

خود را در کنار امیرالمومنین علی علیه السلام با جنگ های صفین و

نهروان پشت سر گذاشت و همواره نامش در کنار یاران امام علی

(علیه السلام) رقم خورد. در دوران خلافت امیرالمومنین و با آغاز جنگ

جمل، همراه آن حضرت راهی بصره شد و پس از پایان جنگ، کوفه را برای

زندگی خود انتخاب کرد. پس از شهادت امام علی علیه السلام، در کنار

امام مجتبی (علیه السلام) و در سایه ی آن حضرت بود.

حبیب بن مظاهر،در این سال ها در کنار اهل بیت پیامبر غم ها و اندوه های

فراوان از دشمنان اهل بیت دید تا به سن پیری رسید.


ايشان از اشراف و چهره‌هاي سرشناس قبيله بني اسد و از اصحاب

رسول خدا صلي الله عليه و آله مي‌باشد که دوران حضرت را درک کرده

و همچنين از ياران امام علي عليه السلام به شمار مي‌آيد ؛ هنگامي که

حضرت در کوفه سکني گزيدند او هم به کوفه آمد و در تمام جنگ‌ها

خدمت مولي شمشير مي‌زده است و از اصحاب خاص و حاملان سرّ

حضرت علي عليه السلام بوده بطوريکه اخبار غيبي نيز از وي شنيده

شده است.[1]


او از جمله کساني است که وقتي متوجه شدند امام حسين

 

(عليه السلام) از مدينه خارج شده اند، نامه اي به ايشان نوشتند و از

حضرت دعوت کردند که به کوفه بيايند .

هنگامي که مسلم پيک امام عليه السلام وارد کوفه شد به خدمت او

رسيد و به ياري او شتافت . اما هنگامي که مسلم دستگير شد خود را

از دشمن مخفي داشت و شبانه به سمت کربلا راهي شد.[3]

حبيب در کربلا اقدامات بسياري انجام داد که از آن جمله مي‌توان به اين

نکته اشاره کرد که وقتي کمي و قلت ياران امام حسين عليه السلام را

مشاهده کرد از ايشان درخواست نمود تا به قبيله‌ي بني‌اسد که نزديک

کربلا سکني داشتند رفته و نيروي کمکي با خود بياورد، وقتي به ميان

قبيله رفت 90 مرد جنگي را آماده پيوستن به سپاه ابي عبدالله

(عليه السلام) نمود؛ عمر بن سعد توسط 400 مرد در سپاه «ازرق»

جلوي آنها را مي‌گرفت به طوريکه مجبورشدند باز گردند و حبيب به ناچار

تنها به کربلا بازگشت.[4] اقدام ديگر وي اين بود که هنگامي که فهميد

حضرت زينب سلام الله عليها و ساير زنان درباره ياري کردن اصحاب و

پايداري آنان در ميدان رزم نگران هستند، تمام اصحاب را جمع کرد و نزد

بني هاشم برد و ندا داد: «اي حريم رسول خدا! اين شمشيرهاي جوانان

و جوانمردان شماست که به خلاف نخواهد رفت تا اين که گردن بدخواه

شما را بزند، اين نيزه‌هاي پسران شماست، سوگند ياد کرده‌اند که تنها بر

سينه جدا شده از دعوتتان فرو روند»در اين هنگام  زنان گريستند و گفتند:

اي پاکان! از دختران رسول الله و ناموس اميرمومنان حمايت کنيد.

در شب عاشورا نيز نقل شده که بسيار شاد بود و مزاح مي‌کرد، يکي از

ياران به او خرده گرفت: اي بردار! اين ساعت زمان شوخي نيست.»

حبيب در پاسخ گفت: «کجا از اينجا سزوارتر براي شادي خواهد بود؟ در

حاليکه تنها فاصله ما با حور العين، حمله اين قوم برماست که تا

شمشيرها را از نيام برکشند.»

روز عاشورا وقتي که به درخواست يکي از ياران، امام (عليه السلام)

قصد برگزاري نماز جماعت را داشتند، فردي از سپاه ابن سعد به نام

حصين بن تميم برآشفت و گفت: «پنداشته‌اي که نماز از آل رسول قبول

نمي‌شود ولي از تو – اي الاغ- پذيرفته مي‌شود؟

حصين بن تميم که تاب شنيدن يک سخن را نداشت به حبيب حمله‌ور شد

و حبيب ضربه‌اي به صورت اسب وي وارد کرد و باعث شد که زمين بيفتد.

اطرافيان حصين براي نجات وي شتافتند؛ اما حبيب در حاليکه رجز

مي‌خواند 62 نفر از آنان را به هلاکت رساند، اما ناگهان فردي به نام

«بُدَيل بن صُريم» با شمشير ضربه‌اي به حبيب زد و فرد ديگري از همان

قبيله با نيزه‌اش ضربه‌اي به حبيب زد و باعث شد حبيب زمين بخورد،

هنگامي که خواست برخيزد «حصين بن تميم» با شمشير بر فرق او زد

و سر حبيب را از تن وي جدا ساخت.

نقل شده است که وقتي حبيب به شهادت رسيد انکساري در چهره‌ي

امام حسين (عليه السلام) ايجاد شد و حضرت فرمودند: «اي حبيب تو

انسان فاضلي بودي که هر شب يک ختم قرآن مي‌کردي.[5] و در جايي

ديگر آمده است که امام فرمودند: عندالله احتسب نفسي و حماة اصحابي.

«خودم و اصحابم را نزد خدا حساب مي‌کنم.»[6]


[1] . ابصار العين، ص101.
[2] .منتخب طريحي
[3] .ابصار العين، ص57.
[4] .متقل الحسين مقدم، ص254.
[5] . ينابيع الموده، ج3، ص72.
[6] . وقعة الطف، ص231.




تاریخ: پنج شنبه 9 آبان 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

سالروز شهادت محمد حسین فهمیده بسیجی 13 ساله

در جبهه جنوب سال 1359

زندگی نامه

وی فرزند محمد تقی است که در خانواده ای مذهبی د ریکی از روزهای

بهاری اردیبهشت 1346 ( مصادف با سوم محرم ) در شهر خون و قیام در

خانه ای محقر و کوچک درمحله پامنار قم چشم به جهان گشود.

دوران کودکی راهمراه سایرفرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که

وی نیز سه سال بعد از شهادت محمد حسین  به فوز شهادت نایل آمد،

با صفا وصمیمیت ودر زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان ،

سپری کرد . درسال 1352، به مدرسه رفت وکلاس اول تا چهارم ابتدایی

را با یک معلم روحانی طی کرد. سال پنجم ابتدایی واول و دوم راهنمایی

را به دلیل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه دراین شهر گذراند.

درهمین دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وی نیز، مانند

میلیون ها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی گردید.

شخصیت او با داشتن خانواده ای متدین ومذهبی و شرایط خاص شهر

مقدس قم و نیز زمینه مساعد روحی به گونه ای شکل گرفت که سرشار

از دین و فرهنگ غنی اسلام بود.

از عوامل مهم دیگر د رشکل گیری شخصیت او ، نوارها واعلامیه های

امام بود که قبل از انقلاب به دست او می رسید.

شهید فهمیده ، نوجوانی خوش برخورد، شجاع ، فعال ، کوشا بود که به

مطالعه علاقه زیادی داشت و با وجود این که به سن تکلیف نرسیده بود،

نماز می خواند و احترام خاصی برای والدینش قایل بود و هرگز به آن ها

بی احترامی نمی کرد. شیفته و عاشق امامقدس سره بود و با تمام وجود

سعی در اجرای فرامین امامقدس سره داشت . او می گفت :امام هر چه

اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم .

هنگام ورود اما مقدس سره به ایران به دلیل مصدوم بودن ، موفق به

زیارت امامقدس سره نگردید، اما پس از بهبودی دراولین فرصت به شهر

مقدس قم رفته و موفق به دیدار شد. شهید فهمیده ، یکی از هزاران

دانش آموز بسیجی کشور است که با نثار خون خود برطراوت و سرخی

خون شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی افزود. وی دوران کودکی و

نوجوانی خود را در حالی سپری کرد که هر روز آن همراه حادثه ای بود

که در شکل گیری شخصیت او موثر واقع می شد. او با سرمایه عظمیی

از فهم و درک انقلابی واسلامی به دنبال طوفان حوادث انقلاب، واردجنگ

شد و با وجود سن کم ، خود را به خونین شهر قهرمان رسانید و با اقدامی

آگاهانه و شجاعانه ، نام خود را در دفتر شهیدان زنده تاریخ ثبت کرد.این

دانش آموز رزمنده بسیجی، با ایمان و بینش عمیق واستوارخود در جنگ

با دشمن پیش قدم و با نیل به شهادت ، درس شجاعت ، فداکاری و

مقاومت را به همه بسیجیان و امت حزب الله آموخت، امام بزرگوارمان از

این نوجوان 13 ساله به عنوان رهبر یا د فرموده و بدین گونه نام و یاد او،

منشا حماسه های بزرگ شد و تحول عظیمی در شیوه های دفاع مقدس

و نبرد رزمندگان اسلام ایجاد کرد و راه پیروزی وسرافرازی را یکی پس از

دیگری، هموار ساخت . امروز شهید فهمیده به حق الگوی شایسته ای

برای دانش آموزان بسیجی و جوانان و نوجوانان کشور می باشد و

یاد آوری این حماسه می تواند یادآور دوران دفاع مقدس و ارزش های

والای آن زمان باشد[بسیج] 

جنگ با زورگویان

دشمن ناجوانمردانه به خاک ایران حمله کرده بود. می خواست همه جا را

بگیرد. آنها به هیچ کس رحم نمی کردند. به هر جا می رسیدند خراب

می کردند. هر کس را می دیدند می کشتند. ارتش هنوز آماده نبود. هر

طور شده باید جلو آنها گرفته می شد. عده ای از جوانان شهرهای مرزی

مقابل آنها ایستادند و با آنها می جنگیدند؛ اما تعداد آنها خیلی کم بود. باید

نیروهای بیشتری از تمام ایران به آنجا می رفتند تا جلو آنها را بگیرند وگرنه

همه کس و همه چیز را نابود می کردند.

سربازان امام خمینی (رحمه الله علیه)

امام خمینی (رحمه الله) رهبر کشور ایران از جوانان خواست به جبهه بروند.

خیلی از جوانان به جبهه رفتند. محمدحسین فهمیده هم تصمیم گرفت به

جبهه برود. و به حرف رهبرش گوش کند؛ اما او را به جبهه نمی بردند.

او 13 سال بیشتر نداشت. او خودش را هر طور شده به جبهه و خط مقدم

رساند. خط مقدم نزدیک دشمن بود.

تصمیم مهم

یک روز تانک های زیادی به طرف ایران حرکت می کردند. محمدحسین به

نظرش رسید که تانک ها دارند همه را می کشند. او چند نارنجک با خودش

برداشت و به طرف تانک ها رفت. در هیچ جای دنیا با نارنجک به جنگ تانک

نمی روند؛ اما محمد حسین مجبور بود چون اسلحه بهتری نداشت. او باید

هر چه می توانست به تانک نزدیک شود. همین کار را هم کرد. تانک با

صدای وحشتناکی به چند قدمی او رسید. او با خودش فکر کرد اگر چند

نارنجک را با هم منفجر کند می تواند تانک را از کار بیندازد. او ضامن

نارنجک ها را کشید. گرد و خاک زیادی بلند شد. چند لحظه بعد تانک آتش

گرفت. محمد حسین دیگر دیده نمی شد. «محمد حسین فهمیده» به

آسمان پرکشید. بقیه تانک ها دیگر جلو نیامدند. کار محمدحسین فهمیده

همه جا پیچیده بود. او 13 ساله بود.

فهمیده در بیان رهبری

رهبر معظم انقلاب ، می فرمایند:

 زنده نگه داشتن یاد حادثه شهادت دانش آموز بسیجی ، شهید فهمیده از

اصالت های دفاع مقدس می باشد .

مقام معظم رهبری د ردیدار با خانواده او در رابطه با فداکاری و شجاعت

او فرمودند:

 بروز چنین حوادثی که از تربیت صحیح واصالت های خانوادگی است ،

صرفا درمحیط های اسلامی جلوه گری و نور افشانی می کند.  

 

فهمیده از نگاه آوینی

سید شهیدان اهل قلم ، حاج مرتضی آوینی ، در قسمتی از برنامه پنجم

روایت فتح با نامشهری درآسمان شهادت محمد حسین فهمیده را این 

گونه زیبا ترسیم می کند:

 خرمشهر، از همان آغاز خونین شهر شده بود. خرمشهر، خونین شهر 

شده بود. آیا طلعت را جز از منظر این آفاق  می توا ن نگریست ؟ آنان 

در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهای شان زیر 

تانک های شیطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست . اما... 

راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدا در نمی یابند. گردش خون در 

رگ های زندگی شیرین است . اما ریختن آن در پای محبوب ، شیرین تر.

... شایستگان آنانند که قلبشان را عشق تا آن جا انباشته است که ترس

از مرگ جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانانند. حکمرانان جزایر

سرسبز اقیانوس بی انتهای نور، که پرتوی از آن همه کهکشان آسمان

دوم را روشنی بخشیده است.  

خبر شهادت حسین فهمیده

صدای جمهوری اسلامی ایران با قطع برنامه های خود اعلام می کند که

نو جوانی سیزده ساله با فداکاری زیر تانک عراقی رفته آن را منفجر کرده

و خود نیز به شهادت رسیده است . امام قدس سره در پیامی که به

مناسبت دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی صادر می کنند، جملات

معروف خود را پیرامون او می فرمایند:

رهبر ماآن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش

از صدها زبان و قلم بزرگ تر است، با نارنجک ، خود را زیر تانک دشمن

انداخت وآن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.

به این ترتیب و با این کلمات ، حسین و فداکاری و شجاعت او جاودانه شد.

بقایای پیکر شهید حسین فهمیده دربهشت زهرا، قطعه 24، ردیف 44،

شماره 11، به خاک سپرده می شود.

 

 




تاریخ: پنج شنبه 8 آبان 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

یک رهایافته از تشکیلات بهائیت گفت: بهائی‌ها تاریخ تولد رهبرانشان را از

تاریخ شمسی به قمری تغییر داده و آن را به روز اول و دوم محرم تعریف

کرده و هر ساله در این ایام به رقص و جشن و پایکوبی مشغول می‌شوند.

فاطمه محبتی: یکی از اعضای رهایافته از تشکیلات بهائیت در نشست

خبری با اصحاب رسانه که در محل مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه برادران

استان البرز برگزار شد،با بیان اینکه بهاییت دین نیست،بلکه یک فرقه است

بیان کرد:افراد تحت پوشش این فرقه از خود اختیار و اراده‌ای ندارند و تمام

فعالیت‌های آن‌‌‌ها تحت نظر تشکیلاتی است که ادعای آزادی تفکر و بیان

است.وی به اهداف این تشکیلات اشاره کرد و افزود:بهائیت فرقه‌ای است

که هدف آن از بین بردن دین مبین اسلام است و این فرقه ضاله که از

طریق تشکیلات اسرائیل حمایت و پشتیبانی می‌شود، برای رسیدن به

اهداف پلید خود دست به هر کاری می زند. 

محبتی بیان داشت: تقسیم‌بندی ایام سال و روز بدون قانون خاصی یکی

از حربه‌های آنان است،‌ به گونه‌ای که تاریخ تولد علی محمد باب و

حسین علی نوری را از تاریخ شمسی به قمری تغییر داده و آن را به روز

اول و دوم محرم تعریف کرده و هر ساله در این ایام به رقص و جشن و

پایکوبی مشغول می‌شوند. 

وی با بیان اینکه اعضای فرقه بهائیت برای بی‌اهمیت جلوه دادن

عزاداری امام حسین(ع) از هیچ اقدامی دریغ نمی‌کنند، ابراز داشت:

تشکیلات بهاییت به دختران جوان این دستور را می‌دهند که با آرایش

زننده و پوشش غیر اسلامی وارد هیأت‌ها و محافل عزاداری

امام حسین(ع) شوند تا با این اقدامات قداست مراسم حسینی را

از بین برده و هتک حرمت کنند.

این رهایافته از تشکیلات بهائیت یادآور شد: جریانات وابسته به این

تشکیلات در اغتشاشات سال 88 حضوری پر رنگ داشته و در روز

عاشورا به خیابان‌ها آمده و به رقص و پایکوبی پرداخته و بعضی از

هیأت‌ها را به آتش کشیده و از این رو تعدادی از این افراد توسط

ماموران نیروی امنیتی دستگیر شده و روانه زندان شدند که طبق

اعترافات افراد دستگیر شده این دستور از بیت‌العدل گرفته شده بود. 

وی به کلاس‌های گلشن توحید با محوریت دروس اخلاقی اشاره کرد

و ادامه داد: تعالیم و آموزش‌های این کلاس مبتنی بر پرستش بهاء

و ایجاد ترس و وحشت در صورت سرپیچی از آن است و سعی دارند

از سن سه سالگی و با ورود اجباری کودکان خانواده‌های بهائی به

مهدکودک‌های خاص این فرقه، این طرح را اجرا کرده و به هدف پلید

خود برسند.محبتی با بیان اینکه اعضای این تشکیلات با مطرح کردن

مطالبی مانند عدم آزادی بیان و تساوی حقوق زن و مرد سعی در

خدشه وارد کردن به اسلام دارند، اظهار داشت: افراد آموزش دیده برای

ایجاد تشویش اذهان عمومی وارد فضاهای مختلف فرهنگی، اجتماعی،

سیاسی و... می‌شوند تا به شیوه مدیریت شده مردم را جذب بهائیت

کنند. 

وی افزود: تشکیلات در ابتدا برای جذب افرادی که از فرقه جدا شده‌اند

با ترفند محبت و سازش وارد شده و با وعده‌های دروغین سعی در

بازگرداندن فرد دارند، در صورت عدم بازگشت فرد به تشکیلات به آزار

و اذیت و تهدید او می پردازند. 

این رهایافته از تشکیلات بهائیت به  خشونت رفتاری و اخلاقی از سوی

خانواده و تشکیلات اشاره کرد و بیان داشت: زمانی که خانواده‌ام از

مسلمان شدنم مطلع شدند، مرا از ارث محروم کردند و برادرم به دستور

تشکیلات برای از بین بردنم اقدام به اسیدپاشی کرد، اما موفق به

انجام این عمل نشد و تنها به چشمانم آسیب وارد شد.

وی ادامه داد: از اعضای 9 نفره بیت‌العدل چهار نفر ایرانی و پنج نفر

دیگر از کشورهای دیگری هستند که همگی مستقیم و غیرمستقیم

به دستگاه‌ها و سرویس‌های جاسوسی آمریکایی و اروپایی مرتبط

هستند.

محبتی در پایان بر فروپاشی این تشکیلات اشاره کرد و گفت: امروز

اسرائیل در مرز فروپاشی و نابودی است، قطعاً با متلاشی شدن

اسراییل این تشکیلات نابود خواهد شد، پس فرزندان بهائیت از فرصت

باقی مانده استفاده کرده و به آغوش اسلام حقیقی بازگردند تا بیش

از این دچار خسران دنیوی و اخروی نشوند.

 




تاریخ: پنج شنبه 7 آبان 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

 

با کسب ۷۹ رای موافق و ۱۶۰ رای مخالف
 

 

خانه ملت به "نیلی احمدآبادی" اعتماد نکرد

 

نمایندگان مجلس به محمود نیلی احمدآبادی برای تصدی وزارت علوم،
 
تحقیقات و فناوری اعتماد نکردند.

 

 نمایندگان مجلس شورای اسلامی در جلسه علنی امروز خود برنامه‌های

"محمود نیلی‌احمدآبادی" را مورد بررسی قرار دادند و در نهایت به این وزیر

پیشنهادی دولت برای تصدی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری رأی اعتماد

ندادند.

بدین ترتیب، وزیر پیشنهادی علوم از مجموع 246 رای مأخوذه و کسب 79

رای موافق، 160 رای مخالف و 7 رای ممتنع، نتوانست عضو کابینه شود.

لازم به ذکر است ؛ رئیس‌جمهور پیش از این «جعفر میلی‌منفرد» و

«رضا فرجی‌دانا» را به عنوان وزاری پیشنهادی علوم به مجلس معرفی

کرده بود که میلی‌منفرد نتواست از پارلمان رأی اعتماد بگیرند، اما

فرجی‌دانا پس از کسب رأی اعتماد مجلس در آبان‌ماه سال گذشته تنها

10 ماه سکاندار این وزارتخانه بود، چرا که وکلای ملت مردادماه سال

جاری به دلیل انتصابات وی و عملکرد نادرستش در این وزارتخانه رای

اعتماد خود را پس گرفتند.

پس از سلب اعتماد مجلس از فرجی‌دانا، محمدعلی نجفی به عنوان

سرپرست وزارت علوم منصوب شد، اما پس بیش از دو ماه از

سرپرستی وی حجت‌الاسلام حسن روحانی رئیس‌جمهور چهارشنبه

گذشته در نامه‌ای به علی لاریجانی رئیس مجلس «محمود نیلی‌

احمدآبادی» را به عنوان وزیر پیشنهادی دولت برای تصدی وزارت

علوم، تحقیقات و فناوری، به مجلس معرفی کرد و هیئت‌رئیسه مجلس

نیز روز یکشنبه هفته جاری ضمن اعلام وصول این نامه، نشست علنی

امروز را به بررسی صلاحیت این گزینه پیشنهادی اختصاص داد.




تاریخ: چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

چه کسی فتوای قتل امام حسین را صادر کرد؟

ابن زیاد با استناد به فتوای قاضی شریح مردم کوفه را به مبارزه با
 
امام حسین(ع) تحریک کرد. قاضی شریح که بود و چه تاثیری در شهادت
 
 
حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) داشت؟

"ابن حارث" معروف بود به شریح بن قاضی که اصلاً یمنی بود.

پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را دیده بود و در زمان حضرت محمد(ص)

و ابوبکر منصبی نداشت و در زمان عمر به قضاوت کوفه منصوب شد ودر

زمانهای عثمان و علی (ع) و امام حسن(ع) و معاویه و یزید و عبدالملک و

حجاج و... بر منصب قضاوت بود و وقتی امام علی(علیه السلام) او را به

این منصب گماشت بر او شرط کرد که هیچ حکمی را اجرا نکند، مگر آنکه 

آن را بر امام (علیه السلام) عرضه کند.


قضاوت میان حضرت علی(ع) و مرد نصرانی توسط قاضی شریح


نمونه دیگر داستان خلیفه عدالت گستر اسلام علی(ع) است. آن حضرت

روزی سپرگم شده خود را نزد مردی نصرانی یافت او را به نزد قاضی

شریح آورد و گفت: این سپر مال من است وآن را نزد این شخص یافتم که

آن را نه به ایشان فروخته ام ونه بخشیده ام. شریح از مرد نصرانی پرسید:

در مورد ادعای امیر المؤمنین چه پاسخی دارید؟ آن مرد گفت: این سپر از

من ودر ملک من است و امیر هم نزد من دروغگو نمی باشد، قاضی بسوی

علی (ع) نگاه کرد و از وی پرسید: ای امیر! آیا شاهدی هم داری؟

علی (ع) خندید و گفت: شریح به حق رسیده و من شاهدی ندارم.

و قاضی به نفع نصرانی فیصله خود را صادر نمود و آن مرد سپر را گرفت

ورفت و لی دوباره از راه برگشت وگفت: همانا من شهادت می دهم که

این فیصله و حکم پیغمبران است ؛ امیر المؤمنین من را به محاکمه نزد

قاضی خود می برد و او هم به ضرر امیر فیصله می کند. من به یگانگی

خدا و رسالت محمد (ص) شهادت می دهم. ای امیر المؤمنین! این سپر

مال شما است و زمانی که شما از جنگ صفین بر گشته بودید من به

دنبال لشکر شما می آمدم و این سپر را که از بالای یکی از شتر های

شما افتاده بود؛ من برداشتم. علی(ع) به ایشان گفت: این سپر حالا برای

شما باشد و آنرا به وی بخشید.

تذکر حضرت علی (ع) خطاب به قاضی شریح


از مهم‏ترین قضایایى که در آن، رفتار و عملکرد شریح توسط امیرالمؤمنین

(علیه السلام)نکوهش شده تا جایى که امام با نوشتن نامه ‏اى به او از کار

اشتباهش انتقاد نموده است،موضوع خرید خانه‏ اى مجلل به قیمت 80

دینار در دوران تصدى مقام قضاوت بوده است که شرح آن، همراه با نامه

امام (علیه السلام) در کتاب «نهج البلاغه‏» آمده است « نامه 3 » .

به من خبر دادند که خانه‏ ای به هشتاد دینار خریده‏ ای، و سندی برای آن

نوشته‏ ای، و گواهانی آن را امضا کرده‏ اند. (شریح گفت: آری ای امیر

مومنان امام(ع) نگاه خشم آلودی به او کرد و فرمود:ای شریح! به زودی

کسی به سراغت می‏ آید که به نوشته‏ ات نگاه نمی‏ کند، و از گواهانت

نمی‏ پرسد، تا تو را از آن خانه بیرون کرده و تنها به قبر بسپارد. ای شریح!

اندیشه کن که آن خانه را با مال دیگران یا با پول حرام نخریده باشی، که

آنگاه خانه دنیا و آخرت را از دست داده ‏ای. اما اگر هنگام خرید خانه، نزد

من آمده بودی، برای تو سندی می‏نوشتم که دیگر برای خرید آن به درهمی

یا بیشتر، رغبت نمی‏ کردی و آن سند را چنین می‏نوشتم: هشدار از 

بی اعتباری دنیای حرام این خانه‏ ای است که بنده‏ای خوارشده، و 

مردهای آماده کوچ کردن، آن را خریده، خانه‏ای از سرای غرور، که در 

محله نابودشوندگان،و کوچه هلاک شدگان قرار دارد، این خانه به چهار 

جهت منتهی می گردد.یک سوی آن به آفتها و بلاها، سوی دوم آن به 

مصیبتها،وسوی سوم به هوا و هوسهای سست‏ کننده،و سوی چهارم آن 

  به شیطان گمرا ه کننده ختم می‏شود، و در خانه به روی شیطان

 گشوده است....

شریح و حادثه کربلا


اولین مداخله شریح در آغاز نهضت کربلا، مربوط به بیعت هفتاد تن از

بزرگان کوفه همچون: حبیب‏بن مظاهر، محمدبن اشعث . ، مختار ثقفى،

عمربن سعد و . . . در حضور شریح و شاهد گرفتن وى بر هوادارى آل‏ على

(علیه السلام) و دعوت از امام حسین (علیه السلام)براى سپردن حکومت

کوفه به او بود .ولى صرف نظر از پیمان شکنى بیش‏تر این بزرگان، خود

شریح نیز به محض ورود عبیدالله به کوفه در دارالاماره او حضور یافت و

بدون در نظر گرفتن تعهد بر وفادارى با آل‏ على، به جرگه مخالفین آن‏ها

پیوست و یکى از مشاورین درگاه عبیدالله گردید.و عبیدالله نیز که جهت

رسیدن به مقاصد خود به حمایت اشخاصى همچون شریح قاضى - که

در میان مردم مقدس مآب کوفه، از شخصیت ممتازى برخوردار بود - نیاز

داشت، از او استقبال کرد و او همان کارى که در برابر سوء استفاده‏ هاى

«زیاد» و پسرش عبیدالله انجام داد، تا جایى که عبیدالله از کم‏ترین سخن

او فتوایى ساخت « معروف است که وی به دستور عبیدالله زیاد، فتوا داد

که چون حسین بن علی(علیه السلام)بر خلیفه وقت خروج کرده،دفع او بر

مسلمانان واجب است.» و از آن براى بسیج مردم کوفه علیه حسین‏ بن

على (علیه السلام) استفاده کرد بر اثر همین فتوی بود که مردم با امام

خود جنگیدند و شهیدش کردند و او که شاهد چنین سوء استفاده‏ هایى 

از گفته خود بود، مهر سکوت بر لب نهاد و به دلیل ترس، مصلحت جویى 

و عافیت‏ طلبى خود کوچک‏ترین اعتراضى نکرد و به این وسیله کفه 

ترازوی دشمن را در مقابل آل‏ على(ع) سنگین‏ تر نمود .


پس از قیام مختار 

مختار پس از تسلط بر کوفه و آرام کردن اوضاع این شهر، شریح قاضى

را که به دنبال بروز فتنه در جهان اسلام، از منصب قضاى کوفه استعفا

کرده و خانه نشین شده بود، به کار قضاوت برگرداند . سپاهیان مختار

و به خصوص شیعیان او، با این کار مخالفت نموده و از مختار خواستند

که وى را عزل کند. شریح نیز پس از شنیدن این اعتراضات، خود را به

بیمارى زد، در نتیجه مختار نیز که تاب تحمل اعتراضات بسیار یاران خود

را نداشت، شریح را از کار برکنار نمود و پس از برقرارى خلافت عبدالملک

و تسلط او بر کوفه، شریح توسط این خلیفه مجددا به مسند قضاوت باز

گردانده شد و پس از به دست گرفتن امارت کوفه توسط حجاج، وى مقام

قضاى این شهر را تثبیت نمود و شریح علاوه بر اشتغال بر این امر،

از مشاوران حجاج نیز به شمار مى رفت . وی حدودا در سن 120 سالگی

فوت کرد.

 




تاریخ: چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار
روزشمار تاریخی واقعه کربلا
 

ورود ابن سعد به کربلا

سردار اموی که خسرالدنیا و الاخره شد

عمربن سعد معروف به "ابن سعد" فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد در کربلا
 
 
در سال 61 هجری قمری و جزو منفورترین چهره های تاریخ. در بدخوئی و
 
شقاوت، زبانزد خاص و عام است.
 
به گزارش فرهنگ نیوز ، ابن­ سعد روز سوم محرم وارد کربلا شد.

پس از ورود به کربلا، او فردی را نزد امام(ع) فرستاد تا از حضرت(ع) علت

آمدنش به عراق را جویا شود. امام(علیه السلام) در پاسخ،به دعوت مردم 

کوفه اشاره کرده، فرمود: «حالا اگر نمی­‌خواهند بر می‌­گردم.»

عمر بن سعد در حد فاصل زمانی سوم محرم تا نهم محرم، چندین بار با

امام(علیه السلام) ملاقات کرد و با حضرت(ع) سخنانی را رد و بدل کرد.

نقل شده که روزی امام(علیه السلام) شخصی را نزد پسر سعد فرستاد و

از وی خواست تا شبانه با او دیدار کند. شب هنگام، امام(ع) و ابن­ سعد

هریک با همراهی بیست سوار به محل ملاقات آمدند؛ حضرت(ع)، به جز

عباس(ع) و علی ­اکبر(ع)، از سایر یاران خواست که فاصله بگیرند.

ابن­‌سعد نیز فرزندش حفص و غلامش را نگاه داشت و به دیگران دستور داد

تا  عقب بروند.

در این دیدار امام(ع) به او فرمود: «عمر، وای بر تو؛ تو را چه می­‌شود از

خدایی که بازگشت همه ما به سوی اوست نمی‌­ترسی که به جنگ من

آمدی؟ حال آن که می­دانی که من کیستم.

از این خیال و اندیشه ­ی ناصواب در گذر و راهی که صلاح دین و دنیای تو

در آن است، اختیار کن و به نزد من آی و خود را از این ضلالت بیرون آور و 

بدیندنیای غدّار فریبنده که او چون من و تو بسیار دیده، مغرور نشو و یقیق

بدان که سعادت و سلامت تو در آنچه که می­گویم است.»

ابن ­سعد گفت: «راست گفتی؛ امّا از آن می‌­ترسم که چون به نزد تو آیم،

[عبیدالله] خانه‌­ام را خراب کند.»

امام(علیه السلام) فرمود: «من خانه‌­ای بهتر از آن، برای تو بنا می‌­کنم.»

عمر گفت: «قطعه زمینی آباد و حاصلخیز دارم؛ می‌­ترسم که ابن­ زیاد آن را

از دستم بگیرد و فرزندانم را از منفعت آن محروم سازد.»

امام حسین(ع) فرمود: «من زمین بهتر از آن، در حجاز به تو می­دهم.»

عمر ساکت شد و دیگر سخنی نگفت. امام(ع) چون چنین دید در حالی که 

می­‌فرمود: «خداوند تو را هلاک سازد و در روز قیامت نیامرزد؛ امید دارم که

به فضل خدا از گندم عراق نخوری» بازگشت.

عمر بن سعد گفت: «ای حسین(ع)! اگر گندم نباشد، جو هم می‌­توان

خورد» او این سخن را گفت و سپس به اردوگاه خود بازگشت.

نقل شده که در یکی از این دیدارها، امام(ع) ابراز تمایل کردند که در صورت

نخواستن ایشان از سوی مردم کوفه، حاضرند به حجاز برگردند. ابن ­سعد

پاسخ امام(ع) را برای عبیدالله نوشت و خواستار پذیرش این پیشنهاد و در

نتیجه پایان مسالمت­ آمیز این ماجرا شد. اما ابن­ زیاد با فتنه انگیزی و

توصیه­ شمر، که او را به از دست ندادن فرصت و کشتن امام(ع) تشویق

می­‌کرد در نامه­ای به ابن سعد، بر انجام جنگ سفارش کرد و در آن تأکید

کرد که در صورت تمرد از این دستور، فرماندهی سپاه را به شمر بن

ذی­الجوشن بسپارد.

نامه ابن­ زیاد توسط شمر به دست ابن­ سعد رسید. ابن ­سعد شمر را به

جهت برانگیختن ابن­زیاد به جنگ و رد پیشنهاد مسالمت­ جویانه خود، به

شدت ملامت کرد با این حال گفت که خود متولی این امر(شهادت امام

(علیه السلام)خواهد شد.[20]

از دیگر جنایات پسر ­سعد در کربلا،بستن آب بر امام حسین(علیه السلام)و

اهل بیتش بود. در پی دستور ابن ­زیاد، عمر بن سعد، عمرو بن حجاج زبیدی

را احضار کرد و به او دستور داد تا به همراه پانصد نفر از سپاهیان کوفه از

رسیدن آب به خیام اهل بیت(ع) جلوگیری کند.

 عمربن سعد کیست؟

عمربن سعد معروف به "ابن سعد" فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد در کربلا

در سال 61 هجری قمری و جزو منفورترین چهره های تاریخ. در بدخوئی و

شقاوت، زبانزد خاص و عام است.

پدرش سعدبن ابی وقاص، که از سرداران صدر اسلام بود. تاریخ تولد

عمر سعد، به درستی معلوم نیست. به نقل مورخین در زمان حیات پیامبر

اسلام و به قولی در دوران عمربن الخطاب به دنیا آمده است. در نوجوانی

همراه پدرش در فتح عراق شرکت کرد (در سال 17 هـ ق). او از کسانی

بود که در سال 37 هـ ق، در داستان حکمیت امام علی (ع) و معاویه،

علیه حجربن عدی صحابه امام علی (ع)، و یارانش، شهادت به فتنه گری

داد و این گواهی دستاویزی برای معاویه شد تا "حجر" و یارانش را در

«مرج عذراء» شهید کند.

در اواخر خلافت معاویه که «عبیدالله بن زیاد»حاکم بصره شد،عمربن سعد،

به خدمت او در آمد و وقتی یزید پسر معاویه خلیفه شد، کوفه را به قلمرو

حکومت عبیدالله اضافه کرد. زمانی که حسین بن علی (ع)، امام سوم

شیعیان، از بیعت با یزیدبن معاویه خودداری کرد و از مدینه به مکه مهاجرت

نمود عمر سعد، امیر مکه بود که وقتی استقبال حجاج از حسین بن علی

(علیه السلام)را دید، برای یزید نامه نوشت و او را از این قصه مطلع ساخت.

سال 60 هـ ق، نیز زمانی که مسلم بن عقیل نماینده امام حسین (ع) به

کوفه رفت تا از مردم آنجا برای حسین (ع) بیعت بگیرد، ابن سعد با بعضی

از اشراف کوفه، به یزید نامه نوشتند و توصیه هائی به او کردند. از این رو،

مسلم به دستور عبیدالله بن زیاد، از طرف یزید دستگیر شد و به جهت

خویشاوندی که با عمربن سعد داشت، او را وصی خود کرد، ولی این مرد

به او خیانت کرد و اسرار مسلم بن عقیل را فاش کرد.

در همین زمان، عبیدالله بن زیاد به کوفه آمد و عمربن سعد را به استانداری

(ری) منصوب کرد. ابن سعد با 4000 سپاهی، در بیرون کوفه آماده حرکت

به طرف ری بود که خبر حرکت امام حسین (ع)، به سوی کوفه رسید.

عبیدالله، از ابن سعد خواست تا قبل از رفتن به ری، حسین و یارانش را

سرکوب کند. ابن سعد ابتدا تردید کرد ولی متوجه شد که اگر قبول نکند،

حکومت ری از دست او خواهد رفت.

از این رو، جاذبه دنیا و ریاست او را گرفت و مأموریت جدید خود را قبول کرد

و با لشگر خود به طرف کربلا رفت. روز دوم یا سوم محرم سال 61 هـ ق در

کربلا، کسی را نزد حسین بن علی فرستاد و از حضرت خواست که یا با

"یزید بن معاویه" بیعت کند و یا به جنگ تن در دهد و زمانی که امتناع

امام حسین از بیعت با یزید را دید، برای اینکه نشان دهد که در جنگ با

امام (ع) راسخ است اولین تیر را به طرف حسین بن علی(علیه السلام) 

ویارانش فرستاد و دستور داد تا آب را به روی آنها ببندند.

او پس از شهادت امام (ع) و یارانش، دستور داد که سپاهیانش بر بدن

آنها با اسب بتازند. روز 12 محرم بعد از دفن اجساد سپاهیانش، خاندان

حسین بن علی (علیه السلام) را به کوفه برد.

وقتی خدمت عبیدالله بن زیاد رفت، عبیدالله از او خواست تا نامه حکومت

ری را به او پس بدهد. عمر سعد که فهمید دیگر حکومت و استانداری ری

به او، وصال نمی دهد، خودش را چنین توصیف کرد: «هیچ کس بدتر از من

به خانه اش برنگشت، زیرا از امیری فاجر و ظالم اطاعت کردم و عدالت را

پایمال و خویشاوندی را قطع کردم.» بعد از واقعه کربلا، ابن سعد مدتی از

ترس کشته شدن به دست مردم، پنهان بود. در ایام قیام مختار به کوفه،

او فرار کرد ولی وقتی مردم کوفه دوباره بر ضد مختار خروج کردند به کوفه

برگشت و با مخالفان مختار، رهبری مردم را مدتی به عهده گرفت. اما چون

کوفیان شکست خوردند، ابن سعد مجددا از کوفه فرار کرد و به بصره

پناهنده شد. به دستور مختار، او را دستگیر کردند و نزد او آوردند.

سال 66 هـ ق، در مجلس مختار، ابن سعد به همراه پسرش به قتل رسید.

مختار، سر او را برای محمدبن حنفیه، برادر امام حسین (ع) فرستاد

(و بدین ترتیب، از روزگار حذف شده و به درک واصل شد).

 



تاریخ: سه شنبه 6 آبان 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار
 
 
 
 

 
قیس فرزند مسهّر از دلاور مردان با شرافت بنى‏ صیدا و از دوستان مخلص اهل بیت
(علیهم السلام) و از یاران باوفاى امام حسین علیه السلام به شمار مى‏ آمد.
(صیدا شاخه ای از قبیله اسد بوده است)، در بنی اسد مردی شریف، و دلیر و مخلص در
محبت اهل بیت (ع) بود.
آن‏گاه كه بزرگان شیعه در كوفه از امام حسین علیه السلام براى آمدن به آن شهر دعوت
كردند، قیس به اتفاق عبداللَّه ارحبى با 53 عدد نامه به خدمت آن حضرت رسید. وى پس از
رساندن نامه كوفیان، به دستور امام حسین(علیه السلام) با حضرت مسلم به همراه دو نفر
راهنما و شمارى دیگر از یاران، به كوفه بازگشت.
پس از ورود مسلم به كوفه و استقبالى كه از وى شد، نامه ‏اى را توسط قیس براى امام
(علیه السلام) فرستاد و در آن نامه صدق دعوت كوفیان را مورد تأیید قرار داد. و آمدن آن
حضرت را به كوفه بى‏ خطر و بلامانع دانست. قیس ‏نامه را به آن حضرت رساند و در
آمدن به كربلا وى را همراهى كرد.
هنگامى كه امام حسین(علیه السلام) به منزلگاه « حاجر» در منطقه « بطن الرمه» رسید،
نامه ‏اى براى شیعیان كوفه نوشت و به آنان یادآور شد كه تا اندك زمانى دیگر نزد آنان
خواهد بود. حضرت این نامه را توسط قیس به كوفه فرستاد. قیس در قادسیه توسط یكى از
مأموران ابن ‏زیاد به نام حصین بن تمیم دستگیر شد.اوهمان لحظه نامه امام(علیه السلام) را
از میان برد. حصین او را نزد ابن‏ زیاد آورد و ماجرا را بازگو كرد.
ابن ‏زیاد پرسید: كیستى؟ گفت: از شیعیان على(علیه السلام) و فرزند او. پرسید: چرا نامه را
از میان بردى؟ پاسخ داد: تا از محتویات آن آگاه نشوى. پرسید نامه از كه و براى چه كسى
بود؟ گفت: از حسین بن على(علیه السلام) براى گروهى از اهل كوفه كه نام آنها را نمى‏ دانم.
ابن‏ زیاد خشمگین گشت و گفت هرگز از من جدا نمى ‏شوید تا مرا از نام آنان آگاه سازى و
یا برفراز منبر شوى و حسین و پدر و برادرش را ناسزا گویى، یا آن‏كه تو را كشته قطعه
قطعه ‏ات كنم.
قیس گفت: نام آنان را به تو نخواهم. گفت، ولى ناسزاى بر حسین و برادرش را مى‏ پذیرم.
آن‏گاه بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى و درود بر پیامبر خدا
(صلى الله علیه و آله و سلم)، حضرت على(علیه السلام) و فرزندش را ستود و بر عبیداللَّه بن
زیاد و پدرش و خاندان بنى ‏امیه لعن و نفرین فرستاد. آن‏گاه فریاد برآورد: اى مردم من
فرستاده حسین بن على هستم و او را در حاجز از بطن الرمه ترك گفته ‏ام، به یاریش بشتابید.
ابن ‏زیاد پس از آگاهى بر این جریان فرمان داد او را از بالاى قصر به زیر انداختند، چنان كه
استخوان‏هایش درهم شكست و به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
عبدالملك بن عمیر بجلى سر او را از تن جدا نمود. چون مورد اعتراض قرار گرفت، گفت:
خواستم او را زودتر راحت سازم.
خبر شهادت قیس در منزلگاه « عذیب الهجانات» به امام حسین(علیه السلام) رسید. با شنیدن
این خبر اشك از دیدگان امام(علیه السلام) فروبارید و فرمود « فَمِنْهُم مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَمِنْهُم
مَنْ یَنْتَظِرْ وَما بَدَّلوا تَبدیلا»
پروردگارا بهشت را جایگاه ما و آنها كن و ما و آنها را در قرار رحمت خویش و ذخایر
خواستنى ثوابت فراهم آر.
گفت‏وگوى قیس با ابن‏ زیاد و كیفیت شهادت او را برخى به عبداللَّه بن یقطر نسبت داده‏ اند.
از این رو ممكن است به نظر آید كه این دو یكى هستند.
ولى صاحب ناسخ به این نكته توجه كرده بر این باور است كه امام(علیه السلام) دو بار،
براى مردم كوفه نامه نوشت. نوبت اول نامه را به دست عبداللَّه بن یقطر و نوبت دوم به
دست قیس سپرد، گرچه گونه شهادت هر دو یكى است.



تاریخ: سه شنبه 6 آبان 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 18
بازدید هفته : 434
بازدید ماه : 1407
بازدید کل : 105536
تعداد مطالب : 871
تعداد نظرات : 73
تعداد آنلاین : 1

Alternative content