سیاست انقلابی کرمانشاه
بسم الله الرحمن الرحیم عماریون احساس وظیفه کنند در صحنه حاضر‌شوند

 

 

 

 

 

رهبر معظم انقلاب در دیدار شرکت کنندگان در «کنگره جهانی جریانهای

تکفیری از دیدگاه علمای اسلامی»:دشمن در قضیه هسته‌ای نتوانست

جمهوری اسلامی را به‌زانو درآورد و در آینده نیز نخواهد توانست/ هدف

رژیم صهیونیستی تصرف قدس و مسجدالاقصی است/تسلیح کرانه

باختری قطعاً انجام خواهد شد/ جریان تکفیر خط مقدم مبارزه را از

فلسطین اشغالی به خیابانهای عراق و سوریه کشاند (۱۳۹۳/۰۹/۰۴

رهبرمعظم انقلاب روز سه شنبه در دیدار علما، اندیشمندان و میهمانان

شرکت کننده در "کنگره جهانی جریانهای تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

احیای جریان تکفیری در سال های اخیر را مشکل تحمیلی و ساخته دست

استکبار برای دنیای اسلام دانستند.

حضرت آیت الله خامنه ای تاکید کردند که هدف از اقدامات جریان

تکفیری، تحقق اهداف امریکا، دول استعماری و رژیم صهیونیستی، به

ویژه تلاش برای به فراموشی سپردن مسئله اصلی فلسطین و

مسجدالاقصی است.


 

ارزیابی آیات عظام مکارم شیرازی و سبحانی از همایش ضد تکفیر 

حوزه/ رئیس و دبیر علمی کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از

دیدگاه علمای اسلام ، برگزاری این کنگره را بسیار مفید ارزیابی کردند.

 

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، حضرت آیت الله مکارم شیرازی، امشب در

گفت وگوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری حوزه گفتند: استقبال از 

همایش بسیار خوب و بیش از آنچه انتظار می رفت بود.

 

ایشان ادامه دادند: انشاءالله کنگره آثاری در جهان اسلام خواهد داشت.

امیدوارم این گونه کنگره ها تکرار شود تا آثار تکفیری ها نابود شود.

 

حضرت آیت الله سبحانی نیز در این گفت و گو  گفتند: همایش را بسیار 

خوب و مفید ارزیابی می کنم. اجماع حاصل شد که تکفیر برخلاف مبادی

اسلام است.

 

ایشان با اشاره به مباحث مطرح شده در این همایش بین المللي 

افزودند:راهکارهایی بیان شد که اگر عملی شود ریشه تکفیر خشکانده

می شود.


 

 این مرجع تقلید امروز در آغاز درس خارج فقه ‏خود در مسجد اعظم با

‏اشاره به برگزاری کنگره جهانی جریان های  افراطی و تکفیری در قم

اظهارداشتند: فواید این کنگره  جلوی خون ریزی ها را می گیرد، و دیگران

می بینند که  شیعیان صلح طلب هستند، آیات و روایات را تفسیر می کنند

و جلوی خون ریزی ها گرفته ‏می شود.‏

 

ایشان افزودند: همین مقدار  که به جلوگیری از خون ریزی کمک کرده

باشیم و  اگر جان یک نفر را نجات داده باشیم ‏همه را نجات داده ایم  این

افتخار است.‏

 

این مرجع تقلید با اشاره به عظمت کنگره ضد تکفیر  بیان داشتند:

حتی یک ریال به برگزار ی این برنامه از جایی کمک نشده و  همه

هزینه‌ها از ‏سوی خودمان تهیه  شده در این خصوص صرفه جویی شد

کار بزرگ، هزینه بردار است. ‏

 

باید در برابر آمریکا بایستیم

 

این مرجع تقلید بیان داشتند: باید در برابر اسرائیل و آمریکا  و جنایتکاران،

باستیم و اگر متحد باشیم آنان تعدی نمی ‏توانند بکنند، امروز جنگ ها را

به داخل کشورهای اسلامی و اقوام مسلمانان کشیده اند، اگر متحد

باشیم  فلسطین ‏این طوری نمی شود.

 

حضرت آیت الله مکارم شیرازی گفتند: اگر متحد باشیم در مورد انرژی

هسته ای، برای زور گویی بساط تازه راه نمی‌اندازند از این رو  با این 

جلسات  اتحاد ایجاد ‏می شود، و  دشمنان در مقابل منطق مسلمین

کند می شوند.‏

 

 




تاریخ: چهار شنبه 5 آذر 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

بسم الله الرحمن الرحیم

تشكيل بسيج در نظام جمهورى اسلامى ايران يقيناً از بركات و الطاف 

جلیه خداوند تعالى بود كه بر ملت عزيز و انقلاب اسلامى ايران ارزانى 

شد.در حوادث گوناگون پس از پيروزى انقلاب خصوصاً جنگ، بودند نهادها و

گروههاى فراوانى كه با ايثار و خلوص و فداكارى و شهادت طلبى، كشور

و انقلاب اسلامى را بيمه كردند. ولى حقيقتاً اگر بخواهيم مصداق كاملى

از ايثار و خلوص و فداكارى و عشق به ذات مقدس حق و اسلام را ارائه

دهيم، چه كسى سزاوارتر از بسيج و بسيجيان خواهند بود! 

بسيج شجره طيبه و درخت تناور و پرثمرى است كه شكوفه هاى آن

بوى بهار وصل و طراوت يقين و حديث عشق مى دهد. بسيج مدرسه

عشق و مكتب شاهدان و شهيدان چه در جنگ و چه در صلح بزرگترين

ساده انديشى اين است كه تصور كنيم جهانخواران خصوصاً امريكا و

شوروى از ما و اسلام عزيز دست برداشته اند؛ لحظه اى نبايد از كيد

دشمنان غافل بمانيم.در نهاد و سرشت امريكا و شوروى كينه و دشمنى

با اسلام ناب محمدى(صلى اللَّه عليه و آله و سلم)موج مى زند گمنامى

است كه پيروانش بر گلدسته هاى رفيع آن، اذان شهادت و رشادت سر

داده اند. بسيج ميقات پابرهنگان و معراج انديشه پاك اسلامى است كه

تربيت يافتگان آن، نام و نشان در گمنامى و بى نشانى گرفته اند. 

 

(پیام حضرت امام خمینی(ره) در تشکیل بسیج مستضعفین)

 

بسيج لشكر مخلص خداست كه دفتر تشكل آن را همه مجاهدان از اولين

تا آخرين امضا نموده اند .. من همواره به خلوص و صفاى بسيجيان غبطه

مى خورم و از خدا مى خواهم تا با بسيجيانم محشور گرداند، چرا كه در

اين دنيا افتخارم اين است كه خود بسيجى ام. من مجدداً به همه ملت

بزرگوار ايران و مسئولين عرض مى كنم چه در جنگ و چه در صلح

بزرگترين ساده انديشى اين است كه تصور كنيم جهانخواران خصوصاً

امريكا و شوروى از ما و اسلام عزيز دست برداشته اند؛ لحظه اى نبايد از

كيد دشمنان غافل بمانيم. در نهاد و سرشت امريكا و شوروى كينه و

دشمنى با اسلام ناب محمدى- صلى اللَّه عليه و آله و سلم- موج مى زند.

بايد براى شكستن امواج طوفانها و فتنه ها و جلوگيرى از سيل آفتها به

سلاح پولادين صبر و ايمان مسلح شويم. 

هفته بسیج بر بسیجیان همیشه بیدار مبارک باد 

  بسیج نام مردانی است كه در هولناكترین لحظات زندگی ,

بی اعتنا به نام و نان , از مال و منال بریده

و با سمند عشق از قله ترس گذشته

 و دشت خطر را در نوردید و با مدد خون

بیرق سه رنگ پیروزی را در مرتفع ترین

آسمان ایثار به اهتزاز درآوردند.

بسیج عاشق دلباخته ای است كه بیاد تنهایی علی (ع )

برای مظلومیت حسن (ع ) و به نام تشنگی حسین (ع )

همراز كویر با سوزش عطش وسوسه آب نكرد

و از میدان امتحان الهی سربلند و پیروز بدر آمد.

بسیج پاكزاده ای است از تبار ابراهیم

كه اسماعیل وار بر بلندای برج ایثار ,

شكوه بهشت را نظاره گر شد و آیه فتح را سرود

و در كمال رضا به مسلخ عشق رفت تا لذت دیدار خدا را

با عمل خود برای مردمان عصر خویش ترجمه نماید.

بسیج از نسل سربداران , چون آب چشمه ساران ,

 با قطره های باران و فریاد روزگاران از نای بیقراران است .

بسیج دلیر مردی است كه خرمی خرمشهر ,

آزادی آبادان , محبت مهران , دل انگیزی دزفول ,

شیرینی قصر شیرین , سرور سوسنگرد , بهار بستان ,

 مهر موسیان و خلاصه امنیت و آرامش ایران

و دین مرهون شجاعت اوست .

بسیج از تبار بی مدعایان است كه عرصه های خون

و حماسه شاهد مردانگی او و گل تكبیرش

 مشام وجدانهای بیدار را معطر و نور جبینش

 جان هر مسلمانی را منور می سازد.

                                                




تاریخ: چهار شنبه 5 آذر 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

بسم الله الرحمن الرحیم

من قُتل مظلومًا فقدجعلنا لوليِّه سلطانًا

از نواي غريبانه استغاثه امام حسين (علیه السلام)، سال‏ها و قرن‏ها مي‏گذرد،

اما انعکاس آن را مي‏توان در لحظه لحظه تاريخ به گوش جان شنيد، اين 

فریاد نه تنها رو به خاموشي و افول نگذاشته، بلکه هر روز رساتر و 

پرصلابت تر،خروش وجوشش آزادگان عالم را افزوده است.

گويا امام حسين (ع)سال‏ها و قرن‏ها چشم به راه دوخته و به انتظار نشسته

است؛ تا امام عصر (عج)،ندايش را پاسخ گويد؛ پرچم بر زمين مانده‏اش را

به دوش گيرد؛داغ‏هاي کهنه ‏اش را التيام بخشد و آرمان‏هاي بلندش را لباس

تحقق بپوشاند.روز ظهور، هنگام پاسخ به استغاثه مظلومانه امام حسين

(علیه السلام) است و حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

پاسخ دهنده آن. در اين گستره بي‏ابانها و افق‏هاي دور آن، کسي به خروش

و التهاب فرزندش که براي رسيدن آن روز، گذر آرام آرام و جانکاه لحظه‏ ها

را به تماشا مي‏ نشيند و روزها و سال‏ها را با چشمان منتظرش بدرقه

مي‏ کند وجود ندارد.

به راستي چه رمزي مهر سکوتْ بر لبان بسته و چه سرّي در اين ميان رخ

پنهان کرده است؟ چرا ياد امام حسين (علیه السلام) هميشه و همه جا،

همراه و هم پاي ياد حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است؟

چرا هر جا سخن از حسين (علیه السلام) است، نام حضرت مهدي

(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نيز رخ مي‏گشايد؟چرا عاشورا روز «ظهور»

است و ياد حسين (علیه السلام) آغازين کلام مهدي

(عجل الله تعالی فرجه الشریف)...؟

اين گفتار مي‏ کوشد گوشه‏ هايي از اين ارتباط و پيوست را، از منظرهاي

مختلف و در ابعاد گوناگون بررسي کند و فهرست وار آنها را در چهار بخش

(همراه با قرآن، همراه با روايات، ادعيه و زيارات، تشرفات) و يک خاتمه

برشمارد تا به عنوان دستمايه برخي از محققان و مبلغان و نيز ابزاري براي

تحقيق و پژوهش بيشتر و مقدمه‏اي براي کشف زوايايي ديگر از حقايق

نوراني حيات اين دو امام همام (علیهم السلام) باشد. گرچه بررسي و

تحليل اين پيوستگي ها و نيز نتايج و آثار آن،مجالي ديگر و فرصتي فراخ‏تر

مي‏ طلبدو گشودن گره اسرار اين پيوستگي‏ ها،دل‏هايي راز دان و جان‏هايي

آگاه از آن اسرار را مي‏ طلبد.

امام مهدي (ارواحنا له الفداه) و امام حسين(علیه السلام)

خداوند متعال مي‏فرمايد: «و لا تقتلوا النفس التي حرّم الله الا بالحق و من

قتل مظلوما فقد جعلنا لوليّه سلطانا، فلا يسر‏ف في القتل انه کان منصورا.

(1)کسي را که خداوند خونش را حرام شمرده، به قتل نرسانيد، مگر به 

حق و آن کسي که مظلوم کشته شده، براي وليش سلطه (حق قصاص) 

قرار داديم؛ اما در قتل اسراف نکند، چرا که او مورد حمايت است».

سلاّم بن مستنير مي‏ گويد:امام محمد باقر (علیه السلام) درباره آيه

«و من قتل مظلوما» فرمود: «او حسين بن علي (علیه السلام) است که

مظلوم کشته شد و ما اولياي او هستيم. و قائم ما چون قيام کند، در طلب

انتقام خون امام حسين (علیه السلام) بر آيد؛ پس مي‏ کشد تا جايي که 

گفته می شود اسراف در قتل کرده است. مقتول، حسين (علیه السلام)

و وليّ او قائم (عج) است. و اسراف در قتل اين است که غير قاتل او

کشته شود. او منصور است؛زيرا از دنيا نمي‏ گذرد تا اين که ياري شود به

مردي از خاندان پيامبر خدا که زمين را پر از قسط و عدل کند، همچنان‏که

پس از جور و ظلم شده باشد».2

قندوزي حنفي نيز مي‏گويد: «از امام علي الرضا فرزند موسي الکاظم

(رضي الله عنهما) رسيده که آن حضرت فرمود: آيه »و من قتل مظلوما«

 (3) درباره حسين و مهدي (علیهم السلام) نازل شده است».

 

 

ا مام حسين(علیه السلام) از نگاه امام مهدي(ارواحنا له الفداه)

 

سعد بن عبدالله قمي گويد: به امام عصر - اوراحنا له الفداه - عرض

کردم: «اي فرزند رسول خدا! تأويل آيه »کهيعص« چيست؟ فرمود:

»هذه الحروف من انباء الغيب، اطلع الله عليها عبده زکريا، ثم قصها علي

محمد (ص) و ذلک ان زکريا سأل ربه ان يعلّمه اسما‏ء الخمسة فاهبط

عليه جبرئيل فعلّمه اياها...؛ 4 اين حروف از اخبار غيبي است که خداوند

زکريا را از آن مطّلع کرده و بعد از آن داستان آن را به حضرت محمد 

(صلی الله علیه وآله وسلم) باز گفته است...«.

 

داستان از اين قرار است که: زکريا از پروردگارش درخواست کرد که

«اسماء خمسه طيّبه» را به وي بياموزد. خداوند، جبرئيل را بر او فرو

فرستاد و آن اسماء را به او تعليم داد.

زکريا چون نام‏هاي محمد، علي، فاطمه، و حسن (عليهم السلام) را ياد

مي‏ کرد، اندوهش بر طرف مي‏ شد و گرفتاريش از بين مي‏رفت. و چون

حسين (علیه السلام) را ياد مي‏کرد، بغض و غصّه، گلويش را مي‏ گرفت

و مي‏ گريست و مبهوت مي‏ شد.

روزي گفت: بارالها! چرا وقتي آن چهار نفر را ياد مي‏ کنم، آرامش مي‏ يابم

و اندوهم بر طرف مي ‏شود؛ اما وقتي حسين را ياد مي‏ کنم، اشکم جاري

مي‏ شود و ناله‏ام بلند مي‏ شود؟

خداي تعالي او را از اين داستان آگاه کرد و فرمود: «کهيعص»! «کاف»

اسم کربلا و «هاء» رمز هلاک عترت طاهره است، و«ياء» نام يزيد ظالم

بر حسين (ع) و «عين» اشاره به عطش و «صاد» نشان صبر او است.

زکريا چون اين مطلب را شنيد، نالان و غمين شد و تا سه روز از

عبادتگاهش بيرون نيامد، و به کسي اجازه نداد که نزد او بيايد. و گريه

و ناله سر داد و چنين نوحه گفت:

بارالها! از مصيبتي که براي فرزند بهترين خلايق خود، تقدير کرده‏اي

دردمندم.

خدايا! آيا اين مصيبت را بر آستانه او نازل مي‏کني؟ آيا جامه اين مصيبت

را بر تن علي و فاطمه مي ‏پوشاني!؟ آيا اين فاجعه را بر ساحت آنان

فرود مي‏آوري؟

بعد از آن گفت: بارالها! فرزندي به من عطا کن تا در پيري چشمم به او

روشن شود و او را وارث و وصيّ من قرار ده؛ آنگاه مرا دردمند او گردان؛

همچنان که حبيبت محمد را دردمند فرزندش گرداندي.

خداوند، يحيي را به او بخشيد و او را دردمند وي ساخت. و دوره حمل

يحيي شش ماه بود و مدت حمل امام حسين (ع) نيز شش ماه بود و براي

آن نيز قضيه ‏اي طولاني است.

 

 

امام مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)،

 

از نگاه امام حسين(علیه السلام)

 

امام باقر (ع) مي‏فرمايد: حارث اعور به امام حسين (ع) عرض کرد:

«يابن رسول الله! جعلت فداک: اخبرني عن قول الله في کتابه

»والشمس و ضحيها« قال: و يحک يا حارث، ذلک محمد رسول الله

(ص)، قلت: جعلت فداک: قوله: »والقمر اذا تليها«، قال: ذلک اميرالمؤمنين

علي بن ابي طالب(ع) يتلو محمداً، قال: قلت: »و النهار اذا جلّيها«، قال:

ذلک القائم من آل محمد، يملأ الارض قسطا و عدلا؛ 5 اي زاده رسول خدا!

فدايت شوم. مرا از معناي آيه شريفه والشمس و ضحيها [سوگند به

خورشيد و گسترش نور آن‏] مطّلع ساز. حضرت فرمود: مراد از خورشيد،

رسول الله (صلی اتلله علیه وآله وسلم) مي‏ باشد.

 

پرسيد: فدايت شوم! منظور از آيه شريفه «والقمر اذا تليها»

[سوگند به ماه چون پس از آن آيد.] چيست؟

فرمود: منظور از ماه، اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (علیه السلام)

است که بعد از پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) مي‏ باشد.

گفت: مقصود از آيه شريفه «والنهار اذا جلّيها» [و سوگند به روز و چون آن

را روشن سازد]چيست؟

فرمود: مقصود از روز، قائم آل محمد (عج) است که زمين را پر از قسط و

عدل کند«.

 

امام مهدي(ارواحنا له الفداه) فرزند امام حسين(علیه السلام)

 

در 308 روايت، وارد شده که امام مهدي (عج) نهمين فرزند امام حسين

(علیه السلام) است و در بيشتر احاديثي که از وجود مقدس رسول اکرم

(صلی الله علیه و آله وسلم) درباره حضرت ولي‏عصر (عجل الله تعالی

فرجه الشریف) آمده، به آن حضرت به عناويني چون: «از تبار پسرم

حسين» و «از نسل اين پسرم»، «نهمين فرزند پسرم حسين» معرفي

شده است. (6) که مجموع روايات پيامبر (صلی الله علیع و آله وسلم) در

اين زمينه 185 حديث مي‏باشد. 7

در اين جا چند روايت از قول امام حسين (ع) نقل مي‏شود:

1.مردي از طايفه همدان مي‏گويد: «سمعت الحسين بن علي بن ابي طالب

(عليهما السلام) يقول: قائم هذه الامة هو التاسع من ولدي و هو صاحب

الغيبة و هو الذي يقسم ميراثه و هو حيّ؛ 8 از امام حسين بن علي

(علیه السلام) شنيدم که مي‏فرمود: قائم اين امت نهمين از فرزندان من

است و او صاحب غيبت است، و او کسي است که ميراثش را در حياتش

تقسيم مي ‏کنند».

2. امام حسين (ع) مي‏فرمايد: «کان رسول الله يقول في بشرني به،

يا حسين! انت السيد ابن السيد، ابوالسادة تسعة من ولدک ائمة ابرار

امناء معصومون و التاسع مهديهم قائمهم. انت الامام بن الامام، ابوالائمة

تسعة من صلبک ائمة ابرار و التاسع مهديهم يملأ الدنيا قسطا و عدلا،

يقوم في آخر الزمان کما قمت في اوله؛ 9 رسول خدا (ص) در بشارتي

به من فرمود: اي حسين! تو سيد پسر و پدر ساداتي، و »نه« فرزند از تو،

امامان ابرار و امين و معصوم‏اند، و نهمين آنان مهدي قائم (عج) است.

تو امام پسر امام و پدر ائمه هستي و نه فرزند از پشت تو ائمه ابراراند و

نهمين آنان، مهدي است که دنيا را در آخر الزمان، پر از عدل و قسط

مي‏ کند...»....

 

 

نسب حضرت مهدي(ارواحنا له الفداه)

 

از زبان امام حسين(علیه السلام)

 

 

سالار شهيدان، فرزندش امام مهدي (ارواحنا له الفداه) را فرزند حضرت

فاطمه (سلام الله علیها) مي‏ خواند. آن حضرت فرمود:

از رسول خدا (ص) شنيدم که فرمودند: «المهديّ من ولد فاطمة؛ (10)

مهدي از فرزندان فاطمه است».

در روايت ديگري امام حسين (ع) مي‏فرمايد: «پيامبر (ص) به فاطمه زهرا

(سلام الله علیها) فرمود: »اِبشري يا فاطمة! المهدي منک؛ اي فاطمه!

بشارت بر تو باد، که مهدي (عج) از فرزندان توست«11

 

القاب امام مهدي ( از زبان امام حسين(علیه السلام)

 

امام زمان (ارواحناه له الفداء) القاب مبارکي دارند که بعضي از آن‏ها،

مستقيماً با «عاشورا»در ارتباط است و بعضي از لقب‏هاي مقدس آن‏حضرت،

بر زبان جد بزرگوارشان (ع) جاري شده است.

عيسي الخشاب مي‏گويد:از محضر امام حسين (علیه السلام) سؤال کردند: 

آیا شما صاحب اين امر هستيد؟

فرمود: «لا و لکن صاحبُ الامر الطريد الشريد الموتور بابيه، المکني بعمّه،

يضع السيف علي عاتقه ثمانية اشهر؛ 12نه من نيستم، بلکه صاحب اين

امر کسي است که از ميان مردم کناره ‏گيري مي‏کند و خون پدرش بر زمین

مي‏ ماند و کنيه او کنيه عمويش خواهد بود.آن‏گاه شمشير بر مي‏دارد و 

هشت ماه تمام شمشير بر زمين نمي‏گذارد».

«طريد» و «شريد» که هر دو به يک معنا است از القاب حضرت ولی عصر

(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به شمار مي‏ آيد. اين دو عبارت در زبان امامان

معصوم (علیهم السلام) نيز به کار رفته،و معناي آن کنار زده و رانده شده

است. حاجي نوري (ره) در معناي«شريد»مي‏گويد: «رانده شده از مردمي

که آن حضرت را نشناختند و قدر وجود نعمت او را ندانستند و در مقام

شکر گزاري و مقام حقش بر نيامدند؛ بلکه پس از اين‏که از دست يافتن بر

او نااميد شدند، به قتل و قمع ذرّيه طاهره ايشان پرداختند و به کمک زبان

و قلم،سعي بر بيرون راندن نام و ياد او، از قلوب و اذهان مردم کردند».13

علامه مجلسي (ره) درباره اين حديث مي‏فرمايد: «الموتور بابيه»؛ يعني،

کسي که پدرش را کشته‏ اند و طلب خونش را نکرده ‏اند. مراد از «والد»،

امام حسن عسگري (علیه السلام)، يا امام حسين (علیه السلام) و يا

جنس والد است که شامل همه ائمه (علیهم السلام) مي‏ شود، و

«مکظ بعمه» شايد کنيه برخي از عموهاي حضرت، ابوالقاسم باشد، يا

اين‏که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) کنيه‏ اش ابوجعفر، ا

ابی الحسن و یا ابی محمد باشد. بعيد نيست علت تصريح نکردن به اسم 

حضرت و آوردن کنیه، به جهت خوف از عموي حضرت باشد. و قول وسط، 

ظاهر تر است«.14


 

  • 1.سوره اسراء، آيه 33
  • 2.تفسير عياشي ج 2،ص 290: »عن سلام بن المستنير عن ابي جعفر(عليه السلام)
  • في قوله: »و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليّه سلطانا فلا يسرف في القتل انه کان
  • منصورا« قال: هو الحسين بن علي عليه السلام قتل مظلوما و نحن اولياؤه، و القائم
  • منّا اذا قام طلب بثار الحسين، فيقتل حتي يقال قد اسرف في القتل، و قال: المقتول
  • الحسين عليه السلام و وليه القائم، و الاسراف في القتل ان يقتل غير قاتله انه کان
  • منصورا، فانه لا يذهب من الدنيا حتي ينتصر برجل من آل رسول الله
  • (صلي الله عليه و آله) يملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما«. (البرهان، ج
  • 2، ص 419؛ البحار، ج 10، ص 150؛ اثبات الهداة، ج‏7، ص 102)
  • 3.ينابيع المودة، ص 590
  • 4.کمال الدين، ج 2، ص 420
  • 5.تفسير فرات کوفي، ص 212
  • 6.يادمهدي، محمدخادمي‏شيرازي، ص 16 و ص 132
  • 7.منتخب‏الاثر، آيةالله صافي گلپايگاني، ص‏254
  • 8.کمال الدين، ج 1، ص 317؛ اثبات الهداة، ج 6، ص 397؛ بحارالانوارج 51، ص 134
  • 9.کفاية الاثر، ص 167
  • 10.کنوز الحقائق، (چاپ شده در حاشيه جامع الصغير) ج 1، ص 161.
  • (به نقل از مهدي موعود). ج 1، ص 161
  • 11.البرهان، ص 94 (به نقل المهدي علي لسان الحسين، صابري همداني،
  • ص 12، ح 15)
  • 12.کمال الدين، ج 1، ص 318؛ اثبات الهداة، ج 6، ص 397؛ بحارالانوار، ج 51،
  • ص 133
  • 13.النجم الثاقب، ص 78
  • 14.بحار الانوار، ج 51، ص 37

 

 


نهضت سرخ حسینی،

زمینه ساز نهضت سبز مهدوی است

 

 

 

 

 

 

 




تاریخ: سه شنبه 4 آذر 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار
آیـــا یــــزیــد بــــن مــعـاویـــه
ســزاوار خــلافــت بـــر مــسـلـمـیـن بــود؟




یزید پسر معاویه دومین خلیفه از دودمان اموی بود

وی در میان مسلمانان بسیار نامحبوب است

یزید در سال ۶۰ قمری، پس از مرگ پدرش به قدرت رسید

و در مدت چهار سال خلافت بر سرزمین‌های اسلامی

جنگ‌های خون‌ باری را با مخالفین خود ترتیب داد

واقعه کربلا در دوران زمام ‌داری وی به وقوع پیوست

 

امام حسین اعلام فرمود

خــلافت یزید بر خلاف اسلام

و قرارنامهٔ صلح برادرش امام حسن است

و از بیعت با یزید سر باز زد

عبدالله بن عمر گفت که اگر قرار بود خلافت از پدر به پسر برسد

من الآن پس از پدرم خلیفه بودم

و بدین ترتیب ادعای خلافت هم کرد

عبدالله بن زبیر در مکه از اطاعت از یزید سرباز زد

و به دعوت علیه حکومت یزید پرداخت

 

در میان همهٔ مخالفان یزید

فقط برای دفع قیام حسین بن علی و عبدالله بن زبیر به خشونت گرایید

و فاجعه کربلا و کشته و اسیر شدن خاندان پیامبر را به بار آورد

واقعه حمله به شهر مکه به دستور یزید بن معاویه

از مسلمات تاریخی است که مورخان معروف اهل سنت

از جمله طبری در تاریخ خود

و ابن اثیر در کتاب الکامل آنرا نقل کرده‌اند

در مورد دلیل این حمله در تاریخ می‌خوانیم که:

پس از واقعه عاشورا، قیام‌های متعددی در نقاط مختلف دنیای اسلام

علیه حکومت بنی امیه و به خصوص یزید بن معاویه صورت گرفت

بعضی از این قیام‌ها به انگیزه خونخواهی از حسین بن علی

و یارانش صورت گرفت

و بعضی نیز اهداف دیگری را دنبال می‌کرد

 

سیرهٔ یزید و روش زندگی او

با تمام خلفای پیش از او فرق داشت

او در حفظ شریعت اعتنایی نداشت و وحی را انکار می‌کرد

فردی عشرت جو و شراب خوار بود

که به فسق شهرت داشت

 

به شهادت رساندن حسین بن علی و یارانش

واقعهٔ حره، و جنگ با عبدالله بن زبیر

موجب نفرت بسیاری از مسلمین از او شد

و بسیاری از علما و خطباء، در عالم شیعه و اهل سنت

لعن او را جایز شمردند

 

ابوحامد محمد غزالی طوسی

عالم شافعی که مدرس مدرسه نظامیه ی بغداد بود

فتوایی مبنی بر عدم جواز لعن یزید صادر کرد

که آن فتوا این بود

لعنت کردن یزید حرام است

دلیل فتوایش این بود

.

.

.

دخالت یزید در کشتن حسین بن علی مسلم نیست

و اگر هم باشد قتل نفس فسق است نه کفر

به علاوه ممکن است که یزید توبه کرده باشد

و از همهٔ این‌ها گذشته لعن انسان که سهل است

لعن حیوان هم صحیح نیست

و رسم لعن و نفرین ناپسند است

زیرا که خداوند لعنتگران و ناسزاگویان را دوست ندارد

غزالی هر چند فتوای منع لعن یزید را صادر کرد

اما با مسامحه و پرده پوشی بر نابکاری‌های یزید مخالف بود

بر اعتقاد بعضی این فتوای غزالی

به خاطر تعصب ناخودآگاه وی بر ضد شیعه

و اصرار شیعه بر لعن یزید بود

 

امیر علی شیر نوایی نیز در این زمینه سروده است

ای که گفتی بر یزید و آل او لعنت مکن

زان که شاید حق تعالی کرده باشد رحمتش

آنچه با آل نبی کرد او، اگر بخشد خدای

هم ببخشاید مرا گر کرده باشم لعنتش

لعنت خدا و نفرین رسول خدا(ص) 

بر یزید و یزیدیان 




تاریخ: پنج شنبه 4 آذر 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

 ضریح مزار زید بن علی(علیه السلام) در عراق

 ضریح مزار زید بن علی(علیه السلام) در مصر

دیدگاه امام رضا(علیه السلام) درباره قیام زید 

در خونخواهی از سیدالشهدا(علیه السلام) 

قیام مردم مدینه (واقعه حره)، قیام توابین، قیام مختار و قیام زید از جمله

قیام‌هایی است که پس از واقعه عاشورا با نیت خونخواهی امام حسین

(علیه السلام) و شهدای دشت نینوا انجام گرفت. اما این قیام‌ها تا چه

مورد رضایت ائمه معصومین(علیهم السلام) بودند؟ در این گزارش یک

مورد از آن‌ها بررسی می‌شود.

هارون‌الرشید پسرش امین را جانشین خود قرار داد و جانشینی امین را

به مأمون سپرد، اما پس از مرگ هارون، بین دو فرزندش اختلاف روی داد.

نزاع میان امین و مأمون‌ که آغاز شد، زمینه قیام شیعیان علیه حکومت

جبار عباسی به وجود آمد و «ابن طباطبا» در سال 199 هجری قیام خود

را در کوفه آغاز کرد. با پیروزی‌های او، چهار تن از برادران امام رضا(ع) به

نام‌های احمد، اسماعیل، زید و ابراهیم نیز به قیام پیوستند. با این وجود،

شیعیان ثامن‌الحجج(ع) در قیام شرکت نکردند، از این رو قیام‌کنندگان در

مسیر ضدیّت با شیعه افتادند. فرمایش امام رضا(ع) به برادرشان زید

پس از شکست در قیام نیز بیانگر همین موضوع است:«ای زید! چنانچه به

شیعیان ما رسیدی از تحقیر و اهانت آنان بپرهیز که‌ نور تو از بین می‌رود.

ای زید! شیعیان ما کسانی هستند که مردم به آنان کینه‌ می‌ورزند و

دشمنی می‌کنند و خون و دارایی آنان را به خاطر محبتشان به ما و

اعتقادشان به ولایت ما، حلال کرده‌اند. پس اگر تو به آنان بدی کنی به 

خودستم کرده‌ای و جایگاهت را از بین برده‌ای.» (بحار الانوار، ج 48، ص 258)

علامه امینی با اشاره به این موضوع در جلد سوم «الغدیر» می‌نویسد:

روزی مأمون در اشاره به زید گفت: این زید هم همانند زید بن علی(ع)

است او هم مرد آشوب‌گری بود که قیام کرد و در این راه کشته شد.

امام رضا(ع) چون این سخنان را از مأمون شنیدند بسیار منقلب شده و با

سخنان حماسی و در عین حال مستدل از زید بن علی(ع) دفاع کردند. از

جمله فرمودند:«مأمون این زید (برادرم) را با زید بن علی(ع)مقایسه مکن!

فانّه کان من علماءِ آل محمد غَضِبَ لله عز و جل مجاهد اعدائه حتی قتل

فی سبیله؛ او از دانشمندان خاندان پیامبر بود برای خدا خشمگین شد و با

دشمنان او جنگید و در راه او به شهادت رسید. ای مأمون! پدرم موسی‌بن

جعفر(ع) می‌فرمود: «خدا رحمت کند عمویم زید را اگر پیروز می‌شد به

وعده خود عمل می‌کرد (حکومت را به امام صادق می‌سپرد).

نقل است مأمون در ادامه از امام هشتم(ع) پرسید: مگر زید بن علی از

جمله کسانی نیست که بدون حق ادعای امامت کرده است؟ حضرت

فرمود: خیر! زید ادعای امامت نداشت و به چیزی دعوت نمی‏‌کرد که

صلاحیت آن را دارا نباشد، او دارای تقوا بود و می‏‌گفت: من شما را به آن

چه مورد رضای خاندان رسالت است فرا می‏‌خوانم (عیون اخبارالرضا، ج۱،

ص۲۴۸). امام رضا(ع) در جای دیگری نیز در مقام تجلیل و ستایش از زید

می‌فرمایند: او از علمای آل محمّد بود (سفینة البحار ج ۱ کلمه زید).

از این موضوع چنین برداشت می‌شود که عالم آل محمد حضرت رضا(ع)

از قیام زید بن علی بن الحسین(ع) رضایت دارند. قیامی که ۶۰ سال پس

از واقعه جانسوز عاشورا رخ داد و انگیزه آن را علاوه بر مواردی نظیر

فاصله‌گرفتن خاندان بنی‌امیه از دین خدا، «انتقام خون شهدای کربلا»

عنوان کرده‌اند.

آنطور که در جلد پنجم تاریخ طبری آمده است: زید تاریخ قیام خود را شب

چهارشنبه اول صفر سال ۱۲۱ قمری قرار داد و جنگ به طور رسمی روز

چهارشنبه آغاز شد و سه روز ادامه یافت تا اینکه در جمعه سوم صفر که

زید به شهادت رسید و قیام به شکست انجامید. مهمترین عامل شکست

زید را «عهدشکنی مردم کوفه» بیان کرده‌اند (مقاتل الطالبین، ص۵۵).

زید روز جمعه و در ۴۲ سالگی به شهادت رسید (طبقات ابن سعد ج ۵ ص ۲۴۰).

نقل است روزی از زید پرسیدند چه کسی حسین‌بن علی(علیه السلام)را

 در کربلا کشت؟!او پاسخ داد:حسین(علیه السلام)را «سقیفه بنی‌ساعده»

کشتند (وقایع الایام، ص ۱۰۵).

زید هم‌اکنون دارای دو زیارتگاه در مصر و عراق است، چرا که سر وی در

قاهره دفن شده و پیکرش در کوفه (همان مکانی که بدنش را به دار

آویختند و سپس آتش زدند) خاکسپاری شده است.


 

زید بن علی الحسین(علیه السلام)

برادر امام محمد باقر(علیه السلام)

زید،پس ازامام باقر(علیه السلام)بزرگترین فرزندامام سجاد(علیه السلام)

است که به زهد، فضل، سخاوت و شجاعت معروف بود.

وی به منظور امر به  معروف و نهی از منکر و احقاق حق و بازگرداندن

خلافت به صاحبان اصلی آن، یعنی اهل بیت (علیهم السلام)، با شمشیر

قیام کرد و همین خروج و قیام مسلحانه، سبب شد عده ای گمان کنند که

او مردم را به خود دعوت می کند؛حال آنکه هدف او احیای حکومت اسلامی

به رهبری ائمه هدی (علیهم السلام) بود.

 

زید، اول صفر سال 120 هجری قیام خود را آغاز کرد. در این تاریخ زید به

عراق آمد و در کوفه مردم با او بیعت کردند. یوسف بن عمر ثقفی که از

طرف هشام، حاکم عراق بود، با وی نبرد کرد، ولی اطرافیان زید، او را تنها

گذاشتند. زید با همان جماعت اندک، تا شب به نبرد ادامه داد، اما شب

هنگام به واسطه شدت جراحات وارده، به شهادت رسید.

 

یارانش جنازه او را در کف نهر آبی دفن کردند و روی قبر را پوشانده و آب نهر

را بر آن جاری ساختند، تا از دید دشمن پنهان بماند، ولی حاکم عراق مطلع

شد و قبر را شکافته ، سر زید را از بدن جدا کرد و برای هشام فرستاد. به

دستور هشام، بدن زید را در کناسه ی کوفه بالای دار بردند و پس از مدتی

جنازه اش را سوزانده، خاکسترش را بر باد دادند.به همین جهت، زید قبری

ندارد، اما در همان جای دار، در کنار شط کوفه برایش مقامی ساخته اند.

ائمه هدی(علیهم السلام)همواره از زید بن علی بن الحسین(علیه السلام)

به نیکی یاد می کردند.

 

امام صادق (علیه السلام) پس از آن که از شهادت عموی خود مطلع شد،

گریست و فرمود:

 

« إنّا لله و إنّا إلیه راجعون؛ از خداوند به خاطر مصیبت عمویم زید، اجر و مزد

می طلبم! زید، عموی خوبی بود و برای دنیا و آخرت ما سودمند بود. به خدا

قسم که عمویم شهید از دنیا رفت، مانند شهدایی که در خدمت رسول خدا

و علی و حسن و حسین (علیه السلام) شهید شدند»!

 

به روایتی، امام هزار دینار از اموال خود را بین خانواده کسانی که در راه

یاری وی شهید شده بودند، تقسیم نمود. زید، دوم صفر سال 120 ه ق در

کوفه به شهادت رسید و هنگام شهادت 42 سال داشت. پس از او، فرزندش

یحیی نیز در سال 125 در اوایل سلطنت ولید بن یزید بن عبدالملک، خروج

کرد و او نیز به شهادت رسید. (منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج2، ص110) 

 




تاریخ: پنج شنبه 4 آذر 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

1- وارد کردن سرمطهر امام حسین (علیه السلام) به شام

بنی امیه این روز را به خاطر ورود سر مطهر امام حسین (علیه السلام)

به شام عید قرار دادند.(1)

اول ‌صفر سال ‌۶۱ هجرى قمرى

ورود كاروان اسرا به دمشق

اهل بيت (ع) را همراه راس نوراني و پاك سيد الشهدا و ياران باوفايشان

به طرف دمشق آوردند.‏ اهل بيت (ع) چون نزديك دروازه دمشق

رسيدند، ام كلثوم شمر لعنه ‏الله عليه را صدا زد و فرمود: ما را از

دروازه‌اي وارد دمشق كنيد كه مردم كمتر اجتماع كرده ‏باشند و سرها را

از ميان محملها دور كنيد تا نظر مردم به آنها جلب شده به نواميس ‏

رسول خدا (ص) نگاه نكنند.‏

شمر كاملاً برخلاف خواست ام كلثوم عمل كرد و كاروان اهل بيت(ع) را

از دروازه ساعات كه ‏براي ورود كاروان تزيين شده بود و مردم زيادي در

آنجا اجتماع كرده بودند، وارد شهر ‏دمشق كرد و اهل بيت (ع) و سرهاي

مقدس را در اين دروازه نگاه داشت تا در معرض ‏تماشاي مردم قرار

گيرند، سپس آنها را در نزديكي در مسجد جامع دمشق، در جايگاهي ‏كه

اسيران را نگاه مي‌دارند، نگاه داشت.‏

در بعضي از نقلها آمده است كه اهل بيت (ع) را سه روز در اين دروازه

نگاه داشتند.‏..

2- ورود اهل بیت (علیهم السلام) به شام

با رسیدن خبر نزدیک شدن اسرای اهل بیت (علیهم السلام) به دمشق یزید

دستور داد با طبل و شیپور به استقبال اسرا بروند. شامیان پست نیز

کوتاهی نکرده بر فراز بام ها بیرق های رنگارنگ برافراشتند و در هر گذری

بساط شراب پهن کردند. نغمه آوازخانان بلند بود و مردم دسته دسته به

سوی دروازه کوفه در دمشق می رفتند و عده ای از شهر خارج شده بودند.

این در حالی بود که اهل بیت مصیبت زده و داغدار پیامبر (صلی الله علیه وآله)

را -که جبرئیل امین پاسبان حریم محترمشان بود- همراه با نیزه داران تازیانه

به دست و بی رحم وارد دروازه ساعات کردند. آن نابخردان پست همینکه

جمع نورانی اسرا را دیدند زبان به جسارت گشودند.(2)




تاریخ: سه شنبه 3 آذر 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

شناسایی مردم شام

شام و نواحى آن كه معاویه قریب چهل سال بر آن تسلط داشته و اهالى

آن عموما تازه مسلمان بودند و از روزى كه از مسیحیت به اسلام گرویدند

جز خاندان ابوسفیان و دست نشانده‏ هاى آنان كه در این منطقه حكومت

مى ‏كردند كسى را نمى‌شناختند، لذا اسلام مردم شام، اسلامى بود كه

بنى امیه به آنها تعلیم كرده بودند!

بنابراین اهل بیت(علیهم السلام) در چنین منطقه‏ اى وارد شدند كه معاویه

آنان را با اسلام دلخواه خود تربیت كرده بود و از نظر اخلاق و دستورات

عملى اسلام از معاویه و دست نشانده‏ هاى او پیروى میكردند! فراموش

نكنیم كه در جنگ صفین، معاویه با حیله‌های لطیف، آن جمعیت فراوان را

كه متجاوز از صد هزار نفر بودند، به مخالفت با امیرالمؤمنین علی

(علیه‏ السلام) بسیج كرد و آنچنان بر ضدعلی (علیه‏السلام) تبلیغات كرده

بود كه مردم شام او و خاندان او را واجب القتل مى‏ دانستند! و بر منابر،

على(علیه السلام) و خاندان او را دشنام مى‏ دادند!!

به همین جهت آنقدر بر اهل بیت(علیهم السلام) در شام سخت ‏گذشت

كه وقتى ظاهرا ازامام سجاد (علیه السلام) سؤال كردند كه در این سفر

در كجا به شما سخت‏ تر گذشت؟! در پاسخ فرمود: الشام! الشام، الشام .

در همین رابطه نقل شده كه امام سجاد(علیه‏السلام) فرمود:

«فیالیت لم انظر دمشق و لم اكنیرانى یزید فى البلاد اسیره؛ اى كاش

وارد دمشق نشده بودم و یزید مرا بدینسان اسیر در هر شهر و دیارى

نمى‌دید.»(1)

البته در میان اهالى شهرهاى شام افرادى علاقمند به خاندان پیامبر و اهل

بیت عصمت و طهارت (علیهم ‏السلام) وجود داشته‏ اند كه با طرفداران

بنى امیه و احیانا با حاملان سر مقدس امام حسین (علیه‏السلام) برخورد

كرده و درگیر شده ‏اند، ولى تعداد آنها نسبت به مخالفان بسیار ناچیز بوده

است!

شواهد بر این مدعا زیاد است از جمله وقتى كاروان اسیران را به در مسجد

شام آوردند، پیرمردى شامى جلو آمد و گفت: خدا را سپاس مى‏گویم

كه شما را كشت و نابود كرد!! و یزید را بر شما مسلط ساخت!

و شهرها را از مردان شما رهایى بخشید!! امام سجاد(علیه‏السلام)

به او فرمود: اى پیرمرد! آیا قرآن خوانده‏اى ؟

گفت: آرى!

فرمود: آیا این آیه را خوانده‏اى؟! «قل لا اسئلكم علیه اجرا" الاَ

المودة فى القربى.»(2)

پیرمرد گفت: آرى تلاوت كرده‏ ام!

امام سجاد(علیه‏السلام) فرمود: ما قربى هستیم؛ اى پیرمرد! آیا

این آیه را قرائت كرده‏اى؟! «واعلموا انما غنمتم من شى‏ء فان لله

خمسه و للرسول و لذى القربى.»(3)

گفت: آرى!

امام سجاد(علیه ‏السلام) فرمود: قربى ما هستیم؛ اى پیرمرد! آیا

این آیه را قرائت كرده‏اى؟! «انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس

اهل البیت و یطهركم تطهیرا.»(4)

آن پیرمرد گفت: آرى!

امام سجاد(علیه‏ السلام) فرمود: اى پیرمرد! ما اهل بیتى هستیم

كه به آیه تطهیر اختصاص داده شدیم!

راوى میگوید: آن پیرمرد سكوت كرد و از آن سخنی كه گفته بود، پشیمان

شد، آنگاه رو به امام كرد و گفت: تو را بخدا سوگند! شما همان خاندان

هستید!؟ حضرت علی بن الحسین(علیهماالسلام) فرمود: به خدا طهارت

هستیم و به حق جدمان رسول خدا ما همان خاندانیم.

آن پیرمرد گریست و عمامه خود را از سر بر گرفت و سر بسوى آسمان

برداشت و گفت: خدایا! من از دشمنان آل محمد خواه از انسیان باشند و یا

از جنیان به درگاه تو بیزارى مى‏جویم، سپس به حضرت عرض كرد: آیا براى

من توبه و بازگشتى وجود دارد؟

امام(علیه‏السلام) فرمود: آرى! اگر توبه كنى خدا بر تو ببخشاید، و تو با ما

خواهى بود.

آن پیرمرد گفت: من از آنچه گفته و كرده‏ ام، توبه مى‏كنم.

راوى میگوید:خبر توبه آن پیرمرد به یزید بن معاویه رسید و دستور داد تا او

را بكشند!(5)

دیده های سهل بن سعد الساعدی(6)

سهل مى‏گوید: به سوى بیت المقدس حركت كردم تا به دمشق

رسیدم، شهرى را دیدم با رودخانه‏ هاى پر آب و درختان انبوه كه بر

در و دیوار آن پرده‏ هاى دیبا آویخته شده بود و مردم شادى مى‏كردند،

و زنانى را دیدم كه دف و طبل میزدند!! با خود گفتم براى شامیان

عیدى نیست كه ما ندانیم! پس گروهى را دیدم كه با یكدیگر سخن

مى‏گفتند، به آنان گفتم: براى مردم شام عیدى هست كه ما از آن

بى خبریم؟!

گفتند: اى پیرمرد! گویا تو مردى اعرابى و بیانگردى !

گفتم: من سهل بن سعدم كه محمد (صلى الله علیه و آله) را دیده‏ ام.

گفتند: اى سهل! تعجب نمى‌كنى كه چرا آسمان خون نمى‌بارد؟

و زمین ساكنان خود را فرو نمى‌برد؟!

گفتم: مگر چه روى داده است؟!

گفتند: این سر حسین فرزند محمد(علیهماالسلام) است كه از 

عراق به ارمغان آورده‏اند!

گفتم:واعجبا!سر حسین(علیه ‏السلام) را آورده‏ اند و مردم شادى

می كنند؟! از كدام دروازه آنان را وارد می ‏كنند؟ آنان اشاره به 

دروازه های نمودند كه آن را باب ساعات می گفتند.

در آن هنگام كه با آن افراد سرگرم گفتگو بودم، دیدم كه پرچم‌هایی یكى 

پس از دیگرى نمایان شد، ابتدا سرى نورانى و زیبا را بر سر نیزه دیدم

احساس كردم می خندد و آن سر مبارك حضرت ابوالفضل العباس (علیه‏السلام) 

(علیه السلام)بود،سپس سوارى را دیدم كه نیزه‏اى در دست داشت و سر

مبارک امام حسین(علیه‏السلام) بر آن قرار داشت!(7) و آن سر از نظر

صورت،شبیه‏ ترین مردم بهرسول خدا (صلى الله علیه و آله) بود،و شكوه و

عظمتى فوق العاده داشت و نور از او می تابید، محاسنش حاكى از پیرى 

بوداما خضاب شده بود، در حالى كه لبخندى بر لبان مباركش داشت چشم 

به سوى شرق دوخته بود، و باد محاسن شریفش را به چپ و راست 

حرکت مى‏ داد، گویى امیرالمؤمنین علی(علیه‏السلام) بود.

آن نیزه را مردى به نام عمرو بن منذر در دست گرفته و پیش مى ‏آمد.

 

ام‌كلثوم را دیدم كه چادرى بسیار كهنه بر سر گرفته و روى خود را بسته

بود.

 

بر امام زین العابدین و اهل خاندان او سلام كرده خود را معرفى

نمودم، گفتند: اگر می‌توانى چیزى به این نیزه‌دار كه سر امام را

مى‏ برد، بده تا جلوتر برود و در اینجا نایستد! كه ما از نگاه مردم

در زحمتیم!

 

رفتم و یكصد درهم به آن نیزه‌دار دادم كه شتاب كند و از بانوان

دور شود؛ كار بدین منوال بود تا سرها را به نزد یزید بردند.(8)

 

سهل بن سعد مى‏گوید: سر مقدس امام حسین(علیه‏السلام) را در حالى

كه درون ظرفى نهاده بودند به مجلس یزید وارد كردند! من هم با آنان وارد

شدم. یزید بر تخت نشسته و بر سر او تاجى بود مزین به درّ و یاقوت و

اطراف او را گروه زیادى از پیرمردان قریش گرفته بودند! كسى كه سر

مبارك امام را با خود حمل میكرد به هنگامى كه پا در مجلس یزید نهاد این

دو بیت را خواند:

 

«اوقر ركابى فضة و ذهبا انا قلت السید المحجبا!

 

قلت خیر الناس اما و ابا و خیرهم اذ ینسبون النسبا!

 

شترم را از سیم و زر، سنگین ‌بار كن، كه من پادشاه با فرّ و شكوهى را

كشتم؛ كشتم كسى را كه بهترین مردم است از جهت پدر و مادر، و نژاد

او والاتر از همه است.»

 

یزید از او پرسید: اگر می دانستى كه او بهترین مردم است چرا او را

كشتى؟!

 

آن مرد گفت: به امید گرفتن جایزه از تو، او را كشتم!

 

یزید دستور داد او را گردن زدند.(9)

 

 

در این هنگام على بن الحسین(علیهما‏السلام) این ابیات را قرائت فرمودند:

 

اقاد ذلیلا فى دمشق كانن یمن الزنج عبد غاب عنه نصیره و جدى

رسول الله فى كل مشهد و شیخى امیرالمؤمنین امیره فیالیت لم انظر

دمشق و لم یكنیرانى یزید فى البلاد اسیره(10)؛ مرا در دمشق به خوارى

میبرند گویا برده‏اى از زنگیان هستم كه یاورى ندارد؛ در حالى كه در همه

مشاهد جدّ من رسول خدا و شیخ من امیرالمؤمنین كه او امیر است؛ اى

كاش من به دمشق داخل نشده و یزید مرا در شهرها اسیر نمى‌دید.»

 

سهل گوید: در شام، غرفه ‏اى دیدم كه در آن پنج زن و پیرزنى آنان را

همراهى میكرد كه قدِ خمیده‏اى داشت. هنگامى كه سر مقدس امام

حسین(علیه‏السلام) برابر آن پیرزن رسید، سنگى گرفته و به طرف آن

سر مقدس پرتاب كرد!!

 

چون این صحنه درد آور را دیدم، گفتم: «اللهم اهلكها و اهلكهن معها بحق

محمد و آله اجمعین» از خدا خواستم كه آنان را هلاك گرداند. البته در

روایت دیگرى این نفرین به ‏ام‌كلثوم نسبت داده شده است.(11)

 

 

ابراهیم بن طلحة بن عبیدالله به امام سجاد(علیه‏السلام) گفت:

یا على بن الحسین! نمى‌گویى چه كسى پیروز شد؟!

 

امام فرمود: اندكى صبر كن تا هنگام نماز فرا رسد، و بعد از اذان

و اقامه خواهى دانست كه پیروزی با چه كسى بوده است! (12)

 

پس از این كه كاروان اسراء را وارد شام كردند، روانه مسجد جامع شهر

شدند و در مسجد منتظر ماندند تا اجازه ورود به مجلس یزید را بگیرند.

در این هنگام مروان بن حكم به مسجد آمد و از حادثه كربلا پرسید، براى

او شرح دادند، و او چیزى نگفت و رفت! بعد از او یحى بن حكم وارد

مسجد شد و او نیز از جریان كربلا جویا شد، براى او نیز ماجرا را نقل

كردند، او از جاى برخاست در حالى كه میگفت: به خدا سوگند در روز

قیامت از دیدار محمد محروم و از شفاعت او دور خواهید ماند، و من از

این پس با شما یكدل نباشم و در هیچ امرى شما را همراهى نخواهم

كرد!(13)

پی نوشت ها:

 

1- ریاض الاحزان، ص 108.

 

2- سوره شورى:23.

 

3- سوره انفال: 41.

 

4- سوره احزاب: 33.

 

5- بحار الانوار 45/129 ؛ الاحتجاج 2/120 با كمى اختلاف.

 

6- سهل بن سعد مالك الساعدى، از انصار است و هنگام وفات پیامبر (صلى الله علیه و آله)

پانزده ساله بود و او تا زمان حجاج در قید حیات بوده است، و گفته شده كه او یكصد سال

عمر كرد و آخرین نفر از صحابه رسول خدا (صلى الله علیه و آله) بود كه از دنیا رفت. او خود

مى‏گفت: اگر من بمیرم شما از كسى نمى‌شنوید كه بدون واسطه بگوید: قال رسول الله! و

در سال 88 بدرود حیات گفته است. (الاستیعاب، ج 2، ص664).

 

7- از این نقل چنین مستفاد است كه سر امام حسین(علیه‏السلام) را در عقب سرها

مى‏ آورند و در پیشاپیش آن سرها سر مقدس عباس بن على(علیهما‏السلام) بوده و در

مأثوراتى كه گذشت، چیزى كه دلالت بر ترتیب سرها داشته باشد وجود نداشت، شاید بر

حسب این روایت این عمل كه سر حسین از عقب سرها مى‏آوردند بدین جهت بود كه امر را

بر مردم مشتبه كنند و آن سر مقدس شناخته نشود، و یا این كه مى‏خواستند مسأله را

بى اهمیت جلوه داده و عملا عظمت رهبرى امام حسین(علیه‏السلام) را در انقلاب عظیم

عاشورا كمرنگ نشان دهند.

 

8- قمقام زخار 556.

 

9- شاید یكى از دلایل فرمان قتل حامل سر توسط یزید به جهت خواندن اشعار بوده است

كه در آن هم به مدح امام(علیه‏السلام) پرداخته و هم از على(علیه‏السلام) و فاطمه

(علیهاالسلام) - كه بنى امیه شدیدا با آنان دشمن بودند – به عنوان «خیر الناس» یاد

كرده است، و چون آورنده این سر آن اشعار را در مجلس رسمى نزد یزید خواند خشم یزید

بالا گرفت اولا به جهت عداوت و دشمنى با خاندان پیامبر و على(علیهما‏السلام) كه نزد او

ثنا و مدح كرده شد، و ثانیا بیم از عكس العمل حاضران و آگاهى آنها از حقایق و احتمال

شورش بر علیه او و و تنفر از عملكرد و رفتارش، و یا به جهت فریب و دگرگون جلوه دادن

امر براى حاضران، لذا براى تكذیب آورنده سر امام كه: نه چنین است كه تو ستودى، و به

عنوان پاسخ عملى به گفته او دستور داد سر از بدنش جدا سازند.

 

10- ریاض الاحزان، ص 108.

 

11- الدمعة الساكبة، ج 5، ص84 .

 

12- قمقام زخار، ص570.

 

13- تاریخ طبرى، ج 5، ص234.

 

برگرفته از كتاب قصّه كربلا، على نظرى‏منفرد (با تصرف)

 

 

 

 




تاریخ: دو شنبه 2 آذر 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

28 محرم، امام جواد (علیه السلام) به دستور معتصم عباسی به بغداد 

تبعید شد در 28 محرم سال 220 هجری قمری امام محمد تقی(علیه السلام) 

به بغداد تبعید و چند ماه بعد در این شهر توسط دختر مأمون عباسی 

(همسرش)مسموم شد و به شهادت رسید.


امام محمد تقى (عليه السلام) معروف به جوادالائمه در 10 رجب و به

روايتى در 19 رمضان سال 195 قمرى در مدينه ديده به جهان گشود.پدرش

 حضرت امام رضا (عليه السلام) و مادرش سبيكه (عليه السلام) است كه

امام رضا (عليه السلام) وى را "خيزران" ناميده بود. اين بانوى پرهيزكار و

زاهد، از اهالى "نوبه" در سرزمين مصر و از خاندان قبطيه (همسر رسول

خدا (صلى الله عليه و آله) بود.

پدرش امام رضا (عليه السلام) در سال 200 قمرى ، در حالى كه امام

محمد تقى (عليه السلام) تنها شش سال بيشتر نداشت به اجبار و اكراه

مامون عباسى عازم خراسان گرديد و فرزند خردسال خويش را در مدينه

جانشين خود نمود و همگان را امر به پيروى از او كرد. امام محمد تقى

(عليه السلام) در هشت سالگى ، پس از شهادت پدر مهربانش به دست

مامون عباسى ، امامت شيعيان را بر عهده گرفت.

آن حضرت در طول عمر با بركت و كوتاه مدت خويش ، دوباره به بغداد

مسافرت نمود، كه هر دو بار، مصادف با ماه محرم بود.

بار نخست ، بنا به دعوت مامون عباسى (پس از شهادت امام رضا

(عليه السلام) در خراسان و بازگشت مامون در بغداد) عازم عراق گرديد و

در محرم سال 215 قمرى وارد بغداد شد. در همين هنگام مامون درصدد

تجهيز نيروى نظامى عظيم براى نبرد با روميان بر آمده بود.

مامون ، هنگامى كه به مقام علمى ، حكمت ، ادب و فضايل انسانى امام

محمد تقى (عليه السلام) آگاهى پيدا كرد، از وى به گرمى استقبال نمود و

او را بر سايران ، اعم از عباسيان و علويان ترجيح و برترى داد و حتى دختر

خود، ام الفضل را به عقد ازدواج آن حضرت درآورد.

عباسيان و درباريان مامون كه از تصميم وى در ازدواج دخترش با اماممحمد

تقى (عليه السلام) آگاهى يافته بودند. جملگى اقدام به سعايت و ايجاد

بدگمانى نموده و مامون را از آينده اين امر برحذر داشتند. آنان به مامون

گفتند: پيش از اين ، ولايت عهدى را به پدرش على بن موسى

(عليه السلام) واگذار كردى و اگر عمرش دوام مى يافت ، پس از مرگ تو،

خلافت از عباسيان به علويان منتقل مى گرديد. حال كه پدرش از دنيا رفته

است و عباسيان از آن دغدغه خاطر رهايى يافته اند، بار ديگر علويان را بر

ما مسلط مگردان !و محمد بن على(عليه السلام)را به دامادى خود انتخاب

نكن و دامادى ديگر براى خويش برگزين . مامون كه به گفتار بى اساس

آنان اعتقادى نداشت و از سوى ديگر آگاهى كامل به كمالات و فضايل

انسانى امام جواد (عليه السلام) داشت ، در عين مخالفت عباسيان و

درباريان خلافت ، دختر خود را به عقد آن حضرت درآورد.

وى براى نشان دادن شايستگى آن حضرت ، جلسه مناظره علمى تشكيل

داد و آن حضرت را با عالم ترين و مشهورترين فقيه درباره عباسيان ، يعنى

"يحيى بن اكثم" به مناظره و مباحثه علمى وادار كرد و از اين راه ، موقعيت

علمى و فضيلت علمى و فضيلت هاى ناشناخته آن حضرت را بر همگان

اثبات نمود.

مامون در حد مطلوب از آن حضرت تكريم و احترام نمود ولى آن حضرت ،

تمايلى به زندگى اشرافى و معاشرت با آنان نداشت و به دنبال فرصتى

بود كه خود را از آن محيط خارج گرداند.

امام جواد (عليه السلام) به بهانه زيارت خانه خدا از بغداد عازم مكه معظمه

گرديد و پس از مراسم حج ، به مدينه رفت و در همان جا ماندگار شد.

ام الفضل،همسر امام جواد(عليه السلام)كه در دربار خلافت پرورش يافته

و از زندگى اشرافى برخوردار بود، تحمل زندگى زاهدانه و بى آلايش

خاندان عصمت و طهارت را نداشت . به همين جهت از آغاز ورود به مدينه

منوره ، بناى ناسازگارى در پيش گرفت و اصرار به بازگشت به بغداد را

مى نمود.

ام الفضل ، چند بار در نزد پدرش مامون ، از امام جواد شكايت و گلايه نمود

كه آن حضرت ، توجه چندانى به وى ندارد و به همسران ديگر خود بهاى

بيشترى مى دهد. مامون ، به اظهار نگرانى و شكوائيه هاى دخترش

اعتنايى نمى كرد و وى را توصيه به زندگى مسالمت آميز با همسرش

امام جواد (عليه السلام) مى كرد.

مامون تا زنده بود از احترام و تكريم امام جواد (عليه السلام) كوتاهى نكرد

و از اين كه آن حضرت ، دامادى وى را پذيرفته است ، افتخار مى نمود.

سرانجام ، مامون در هفدهم رجب سال 218 قمرى در طرطوس شام بدرود

حيات گفته و برادرش "معتصم عباسى" جانشين وى گرديد و زمام امور

خلافت را بر عهده گرفت . معتصم با اين كه در ظاهر براى امام جواد احترام

و اكرام قائل بود. ولى در باطن نسبت به مقام و منزلت آن حضرت و

شايستگى وى براى رهبرى مسلمانان ، رشك مى برد و درصدد تحقير و

نابودى آن حضرت برآمد.

معتصم براى كنترل و مراقبت بيشتر آن حضرت ، وى را به بغداد طلبيد. گر

چه در ظاهر خواسته اش ، صورت دعوت را داشت ولى در حقيقت ، آن

حضرت را به اكراه و اجبار به بغداد طلبيد و وى را در آن جا تبعيد نمود.

امام محمد تقى عليه السلام به ناچار عازم بغداد شد. آن حضرت فرزندش

امام على نقى (عليه السلام) معروف به هادى را در مدينه جانشين خود

كرد و به همراه همسرش ام الفضل به بغداد رفت . ورود آن حضرت به

بغداد، دو روز مانده به آخر محرم سال 220 قمرى بود.

معتصم در باطن ، نسبت به آن حضرت و تمام خاندان عصمت و اهل بيت

(عليهم السلام) و شيعيان آنان دشمنى داشت و با بهانه هايى ، محدوديت

هاى تازه اى براى آنان قائل مى شد.امام محمد تقى (عليه السلام) در اين

سفر، چند ماهى بيشتر در بغداد زندگى نكرد و سرانجام در آخر ذى قعده

همين سال (220) به وسيله زهرى كه همسرش ام الفضل به تحريك

برادرش جعفر بن مامون و به دستور عمويش معتصم عباسى به آن حضرت

خورانيد، مسموم گرديد و پس از چندى به شهادت رسيد و در مقابر قريش

بغداد، در كنار جدش امام موسى كاظم (عليه السلام) كه هم اكنون معروف

به كاظمين است، دفن گرديد.

امام جواد (عليه السلام) در ميان دوازده امام معصوم (عليهم السلام) از نظر

سنى ، زودتر از همه به امامت نايل گرديد و از نظر سال هاى عمر، از همه

كم سن تر بود.

آن حضرت در هشت سالگى به امامت رسيد و در 25 سالگى به شهادت نايل

آمد.




تاریخ: دو شنبه 1 آذر 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار
 
شهادت علی بن حسن مثلّث
 
در زندان منصور دوانقی - سال 146 هجری قمری
 
منصور دوانقی، دومین خلیفه عباسی به خطر قیام های محمد و ابراهیم،
 
فرزندان عبدالله بن حسن مثنّی در مدینه و بصره و مخالفت های عده ای
 
دیگر از بنی الحسن(علیه السلام) با دستگاه جور بنی عباس، نسبت به
 
نوادگان امام حسن مجتبی(ع) كه از علویان مبارز و ذی نفوذان عصر خود
 
 
بودند، سخت گیری های زیادی اعمال می كرد و زندگی را بر آنان بسیار
 
دشوار می نمود. وی،علاوه بر سركوب قیام های بنی الحسن(ع) و كشتن
 
تعدادی از آنان، از جمله محمد (نفس زكیه) و ابراهیم (قتیل باخمری)،
 
بسیاری از آنان را دستگیر و در سیاه چال های مخوف زندانی كرد. منصور،
 
در سال 140 قمری وارد مدینه شد و افراد سرشناس بنی الحسن(ع)،
 
مانند عبدالله بن حسن مثنّی، ابراهیم بن حسن مثنّی، ابوبكر بن حسن
 
مثنّی، حسن بن جعفر بن حسن مثنّی، عبدالله بن داوود بن حسن مثنّی،
 
 
علی بن داوود بن حسن مثنّی، عباس بن داوود بن حسن مثنّی، محمد بن
 
 
ابراهیم بن حسن مثنّی، اسحاق بن ابراهیم بن حسن مثنّی، عباس بن
 
حسن مثلّث، علی عابد بن حسن مثلث و علی بن محمد نفس زكیه را
 
دستگیر كرد و به مدت سه سال در مدینه زندانی كرد. در سال 144 قمری
 
 
نیز محمد دیباج (برادر مادری عبدالله بن حسن مثنّی) را بر آنان افزود و
 
مأموران حكومتی،بر بدنش چندان تازیانه زدند كه لباسش با پوست بدنش
 
به هم آمیخت. در همین سال، تمامی آنان را در بندهای آهنین كره و با
 
 
وضعیت رقت باری به سوی عراق حركت دادند و در زندان هاشمیه (در
 
حوالی كوفه) در سردابی نمور و تاریك زندانی نمودند و بر آنان بسیار
 
سخت گرفتند. آن زندان مخوف و هولناك، بلای جان نوادگان امام حسن
 
مجتبی(ع) شد و بر اثر سوء تغذیه، تاریكی و غیر بهداشتی بودن محیط،
 
 
آزارهای روحی و جسمی مأموران بر زندانیان، این عده، یكی پس از
 
دیگری به بیماری های گوناگون و طاقت فرسا مبتلا شده و مظلومانه در
 
همان جا به شهادت می رسیدند و بدون این كه امكان تغسیل و تكفین
 
آنان وجود داشته باشد، بر روی هم انباشته شده و مرگ سایرین را تسریع
 
می نمودند. نخستین كسی كه از آن جمع به دیار باقی شتافت، علی بن
 
حسن مثلث بن حسن مثنّی بن امام حسن مجتبی(ع) بود. وی از عابدان و
 
 
زاهدان عصر خود و به "علیّ الخیر" و "علیّ العابد" معروف بود و در عبادت
 
 
و بندگی، به ویژه در نماز و تهجّد، حالت خشوع و حضور قلب كامل داشت.
 
وی، در حالی جان داد كه سرش در سجده عبادت بود.
 
علی بن حسن مثلث،
 
 
به هنگام شهادت،چهل و پنج سال داشت و دارای پنچ پسر و چهار دختر
 
بود.یكی از فرزندانش حسین بن علی، معروف به شهید فخ است كه
 
سال های بعد، بر ضد بنی عباس قیام كرد و در سرزمین فخ، همانند 
 
ابا عبد الله الحسین(علیه السلام) مظلومانه به شهادت رسید و اهل 
 
 
بیتش به اسارت دشمن در آمدند.(1)
 
1- نك: منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج1، از ص 250 تا 278؛
 
وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 167



تاریخ: دو شنبه 29 آبان 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار
در سالروز شهادت امام سجاد(علیه السلام)؛
 

گوشه ای از خدمات امام سجاد (علیه السلام) به اسلام

چرا امام سجّاد(علیه السلام)،قیام مختار را تأیید نکردند 

امام سجاد(علیه السلام)به مختار می‌فرمایند: تو دیگر قابلیّت آن را نداری
 
که من مستقیم به تو مطلبی را بگوبم، چون آن‌جایی که باید ورود پیدا
 
می‌کردی، نکردی...
 
حضرت علی بن الحسین، امام سجاد (ع) در ‌۵ شعبان یا ۱۵ جمادی الاولی
 
سال ۳۸ هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود و در دوازدهم یا
 
 
هجدهم ‌و بنا بر مشهور در ۲۵ محرم سال ۹۵ ه.‌ق در ‌حدود ۵۶ سالگی
 
مسموم شده و به شهادت رسید.آن حضرت در واقعه کربلا ۲۳ سال داشت،
 
 
مرقد شریفش در مدینه در قبرستان بقیع کنار قبر امام حسن مجتبی (ع)
 
 
است. دوران امامت ایشان که ۳۵ سال بود، مصادف با دشوار‌ترین دوران
 
ظلم و خفقان امویان (از یزید تا ولید بن عبدالملک) گذشت.
 
در طول حیات شان، از آنجا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله
 
 
الحسین ـ علیه السلام ـ و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری
 
برای حکومت بنی امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز
 
 
برای اینکه این تراژدی غم بار به دست فراموشی سپرده نشود، امام
 
 
چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگه داشتن یاد و خاطره جانبازی
 
 
آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال می‌کرد. ظلمت حادثه کربلا و قیام
 
جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا
 
 
زنده بودند آن را فراموش نکردند. 

را در روز شهادت امام سجاد (علیه السلام) باغم فراق امام كاروان اسرای

كربلا و نگین آرامش قلب اهل حرم آغاز می‌کنیم با آن امید که مقبول افتد.

*بیماری امام سجاد(علیه‎السلام) در کربلا
 
برخی از مورخان معتقدند که امام زین العابدین(علیه‎السلام) در واقعه
 
 
جانگداز و خونین کربلا 24 ساله بوده است و بعضی دیگر نوشته‎اند که از
 
 
سن مبارکش 22 سال می‎گذشت. محمد بن سعد در کتابش می‎نویسد:
 
«علی بن الحسین(علیهماالسلام) در واقعه کربلا همراه پدرش بود و در آن
 
 
هنگام از عمر شریفش 23 سال می‎گذشت. فرزند ایشان، امام محمدباقر
 
(علیه‎السلام) که از کربلا تا شهادت همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود.
 
 
امام زین العابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شرکت نکرد و
 
خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول خدا
 
(صلی الله علیه و آله) از فاطمه(علیهاالسلام) در ذریه امام حسین
 
(علیه‎السلام) به امام سجاد(علیه‎السلام) و اولاد او منحصر گردید.»
 
شیخ مفید در این باره می‎گوید:«همین که امام حسین(علیه‎السلام)
 
شربت شهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد (علیه‎السلام) نیز
 
حمله برد. امام زین العابدین(علیه‎السلام) در بستر بیماری به سر می‎برد 
 
و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و مانع حمله شمر شد. عمر بن سعد آن
 
حضرت را در حالی که از بیماری رنج می‎برد با اهل بیت به کوفه انتقال داد.
 
»امام زین العابدین بیمار؛ غلط است. چرا که ایشان فقط در واقعه کربلا بنا
 
بر مصلحت خداوند چند روزی بیمار بودند که در این واقعه به علت بیماری
 
 
به شهادت نرسند تا بار مسئولیت امامت را بعد از حضرت سیدالشهدا
 
(علیه‎السلام) بر دوش بکشند.
 
امام سجاد(علیه‎السلام) در قیام خونین کربلا مدت کوتاهی (بنا به مشیت
 
 
الهی) بیمار بود و پس از بهبودی، مدت 35 سال امامت و زعامت جامعه
 
مسلمین را تداوم بخشید. این که برخی این امام همام را دائم المریض
 
معرفی کرده‎اند تا آنجا که در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت
 
 
نسبت به امام چهارم(علیه‎السلام) و فداکاری‎های ایشان بی توجهی
 
کرده‎اند.پس دریافتیم این که گفته می‎شود: امام زین العابدین بیمار؛ غلط
 
 
است. چرا که ایشان فقط در واقعه کربلا بنا بر مصلحت خداوند چند روزی
 
بیمار بودند که در این واقعه به علت بیماری به شهادت نرسند تا بار
 
مسئولیت امامت را بعد از حضرت سیدالشهدا(علیه‎السلام) بر دوش
 
بکشند.
 
*سخنان آتشين امام سجاد (عليه السلام ) با كوفيان
رسالت بيدارگرانه امام سجاد (عليه السلام ) چندان دير آغاز نشد. با
 
فاصله اى كوتاه از واقعه کربلا، على رغم همه دردهاى درونى و رنجهاى
 
جسمى ، امام بر سكوى رهبرى ايستاد. از لابلاى توده هاى غم و درد، قد
 
 
برافراشت و چنان با سخنان برنده اش ‍ فضاى تيره اتهام ها و تبليغات
 
مسموم امويان را شكافت كه كورترين چشم ها،درخشش حقيقت را ديدند
 
 
و سنگترين دل ها، لرزيدند و بر مظلوميت حيسن و خاندانش گريستند و بر
 
آينده خويش بيمناك شدند!
 
امام على بن الحسين (عليه السلام ) در مدت اقامت خويش در كوفه ،
 
 
دو بار به احتجاج برخاست ؛ يك بار روى سخنش با مردم پيمان شكن كوفه
 
 
بود، و بار ديگر در «دارالاماره» و در برابر عبيدالله بن زياد.
 
هان ، اى مردم ، اى كوفيان ! شما را به خدا سوگند، آيا به ياد داريد نامه
 
 
هايى را كه براى پدرم نوشتيد! نامه هاى سراسر خدعه و نيرنگتان را! در
 
 
نامه هايتان با او عهد و پيمان بستيد و با او بيعت كرديد! ولى او را كشتيد،
 
به جنگ كشانديد و تنهايش گذاشتيد!
 
 
حساس ترين سخنان امام سجاد (عليه السلام ) كه در طول اقامت در
 
شام ايراد شده است و تحولى عظيم در محيط سياسى شام و بينش
 
 
مردم نسبت به دستگاه اموى ايجاد كرد و معادلات يزيد را برهم زد و خط
 
 
مشى او را نسبت به اهل بيت كاملا تغيير داد، خطبه اى است كه آن
 
حضرت در جمع مردم و رجال سياسى و دينى شام ايراد كرد.
 
از كتاب هاى تاريخى چنين استفاده مى شود كه اين خطبه در مسجد
 
جامع دمشق ايراد شده و از حوادثى كه در كاخ يزيد رخ داده و سخنانى
 
 
كه در محفل خصوصى تر وى ردو بدل شده جداست .
 
اين خطبه را بايد اوج موفقيت امام سجاد (عليه السلام ) در رسالت تبليغ
 
عاشورا و تداوم خط شهيدان كربلا دانست . اگر اين خطبه ايراد نشده بود،
 
چه بسا ماهيت نهضت حسينى براى ساليان دراز و يا براى هميشه بر اهل
 
 
اسلام مخفى مى ماند .
 

بازتاب خطبه حضرت

خطبه تاریخی امام سجاد (علیه السلام) تاثیر عمیقی بر مردم شام بر جا

گذاشت. در روایتی از "ابن باقی" چنین آمده که پس از این خطبه، مردم

گریه و شیون می‌کردند. مردم حاضر در مسجد که از بزرگان شهر و ارکان

حکومت یزید هم جزوشان بودند، به شدت تحت تاثیر این بیانات قرار گرفتند

و زمینه بیداری آنان فراهم شد. در همان مجلس عده‌ای زبان به اعتراض

گشودند و وقتی یزید خواست نماز بگزارد، عده‌ای با او نماز نخواندند و

پراکنده شدند.

به علاوه، وضع عمومی شهر به گونه‌ای شد که یزید به ناچار در مقابل

درخواست بازماندگان حادثه کربلا که می‌خواستند برای مصائب امام

حسین (علیه السلام) عزاداری کنند، تسلیم شد و جایی را به نام

"دارالحجاره"برای آنها اختصاص داد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند.

ذکر امام حسین (علیه السلام) کم کم همه شهر را فرا گرفت، تا جایی که

یزید قرآن را به قسمت‌های کوچک تقسیم کرد و بین مردم توزیع کرد تا قرآن

بخوانند و توجه‌شان از حسین (علیه السلام) منصرف شود، ولی هیچ چیز

نمی‌توانست آنها را منصرف سازد. یزید که اوضاع را نامناسب دید تصمیم

به انتقال کاروان اسرا به مدینه گرفت.

از دیگر آثار این خطبه این بود که یزید در رفتار خود با اهل بیت و به ویژه

امام زین العابدین(علیه السلام)تجدید نظر کرد.او که در ابتدا تصمیم داشت

سر مبارک حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را تا چهل روز بر بالای مناره

مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آن را پایین آورند و با احترام کامل

به قصر ببرند.

ثانیاً محل سکونت اهل بیت را عوض کرد و به آن‌ها محبت كرد.

ثالثاً گناه قتل سید الشهدا (علیه السلام)را به گردن ابن زیاد انداخت و او 

را لعن ونفرین کرد و گفت: "اگر من بودم، هرگز حسین را نمی‌کشتم ."

البته همه این حرف‌ها منافقانه بود و با هدف کنترل اوضاع اجتماعی؛ چرا

که وقتی ابن زیاد به دمشق آمد، یزید او را احترام کرد و کنار دست راست

خود نشاند و با او شراب خورد.

واقعه دیگری که در مسجد اموی گزارش شده، مربوط است به یکی از

علمای یهودی که بعد از شنیدن خطبه امام سجاد(علیه السلام)و دانستن

اینکه او از اولاد رسول خداست، به شدت به یزید اعتراض کرد و یزید

خشمگین شد و دستور داد او را کتک بزنند.

 
*تصمیم یزید بر قتل امام (علیه السلام)
 
پس از واقعه‌ی کربلا، یزید تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را نیز از
 
 
میان بردارد. به همین دلیل در ملاقات‌هایی که در کاخ خود با او و سایر
 
اسرا داشت، منتظر بود از او حرفی بشنود که بهانه‌ای برای قتلش باشد.
 
یک روز امام را به کاخ خود فرا خواند و از او سوالی پرسید. امام در حالی
 
که تسبیح کوچکی را در دستش می‌گرداند، به او پاسخ داد.
 
یزید گفت:« چگونه جرأت می‌کنی موقع حرف‌زدن با من تسبیح بگردانی؟»
 
امام فرمود:« پدرم از قول جدم فرمود:هر کس بعد از نماز صبح، بی‌اینکه با
 
 
کسی سخن بگوید، تسبیح در دست بگیرد و بگوید:« اللهم انی اصبحت و
 
اسبحّک و امجدک و احمدک و اُهللک بعدد ما ادیر به سبحتی» سپس
 
 
تسبیح ‌در دست، هر چه می‌خواهد بگوید، تا وقتی به بستر می‌رود،برایش
 
 
ثواب ذکر گفتن منظور می‌شود. پس هر گاه به بستر رفت، باز همین دعا را
 
 
بخواند و تسبیح را زیر بالش خود بگذارد، تا موقع برخاستن از خواب نیز
 
 
برای او ثواب ذکر خدا منظور می‌شود. من هم به جدّم اقتدا می‌کنم.»
 
یزید گفت:« با هیچ کدام از شماها سخنی نگفتم، مگر اینکه جواب درستی
 
 
به من می‌دهید.» پس به او هدایایی داد و دستور داد امام را آزاد کنند.
 
 
آنچهره‌ى مظلوم بى‌صداى سربه‌زیرِ منفعلى كه از امام سجاد درست
 
 
كردند به كلى برخلاف واقع است؛چهره‌ى حقیقى امام سجاد(علیه‌السّلام)
 
چهره‌ى یك مبارزِ قهرمانِ خستگى‌ناپذیرِ آشتى‌ناپذیرِ پیگیرى است، كه با
 
تدبیر تمام، با دقت كامل راه‌ها را مى‌شناسد و انتخاب مى‌كند و به سمت
 
هدف‌ها این راه‌ها را مى‌پیماید، خودش خسته نمى‌شود و دشمن را
 
خسته مى‌كند؛ و بالاخره دشمن وقتى هیچ كار دیگری نتوانست بكند، آن
 
حضرت را مسموم كرد و این امام بزرگوار بعد از یك عمر پربركت و پرمبارزه
 
 
به رضوان الهى پرواز كرد. این خلاصه‌ى زندگى امام سجاد(ع) است.
 
خطبه‌های نمازجمعه تهران ۱۳۶۵/۷/۴
 

*کتاب همه چيز!

خواهش مى کنم عزيزان من، به خصوص جوانان، با صحيفه  سجاديه انس

بگيرند؛ زيرا همه چيز در اين کتابِ ظاهراً دعا و باطناً همه چيز، وجود دارد...

اغلب دعاهاى صحيفه سجاديه- تا آن جا که بنده سير کرده ام- همين

حالت را دارد. همه چيز مرتب و چيده شده است. مثل اين است که يک نفر،

در مقابل مستمعى نشسته و با او به صورت استدلالى و منطقى حرف

مى زند. همان ناله هاى عاشقانه هم که در صحيفه  سجاديه آمده است،

همين حالت را دارد.خطبه هاى نماز جمعه  - 14/11/1373

 
حجت الاسلام دکتر رفیعی در حسینه امام خمینی(ره):در تاریخ تقریبا 250
 
ساله شیعه و امامت 11 امام بزرگوار(به غیر از دوران غیبت) سخت ترین
 
دوران مربوط به امامت 34 ساله امام سجاد(ع) بود. جامعه اسلامی پر بود
 
از فتنه ها و اضطراب ها و نگرانی ها و سختی های فراوان.
 
یک: زنده نگه داشتن یاد و نام نهضت عاشورا و امام حسین(ع)؛
 
بعد از عاشورا دشمنان و بنی أمیه سریعا وقایع را تحریف کردند و شهادت
 
 
امام حسین(ع) را خواست و جبر خدا اعلام کردند! اینجا بود که حضرت با
 
 
اقداماتشان سعی در روشن گری و حفظ نهضت عاشورا داشتند. برای
 
مثال: نوشته روی انگشتر حضرت سجاد(ع) "العزه لله" بود که بعد از
 
 
عاشورا دستور دادند انگشتری جدید ساختند و روی آن نوشتند: "شقی
 
قاتل حسین بن علی(ع)" این خودش شد یک علامت برای زنده
 
نگه داشتن یاد عاشورا.
 
گریه بسیار می کردند؛ آب می دیدند گریه می کردند، رود می دیدند گریه
 
می کردند، غذا می دیدند گریه میکردند و البته علت گریه شان را هم اعلام
 
 
میکردند تا آیندگان نگویند گریه درست و جایز نیست!
 
دیگر اقدام حضرت برای حفظ یاد عاشورا این بود که کیسه ای داشتند زرد
 
رنگ که خاک کربلا در آن بود و بعد هر نماز بر آن سجده می کردند.
 
دوم: تربیت شاگردان بسیار نظیر أبو حمزه ثمالی. با اینکه کلاس های
 
ایشان یک نفره و دو نفره بود اما در طول امامت خود اینقدر شاگرد تربیت
 
کردند تا جایی که حلقه اول شاگردان امام محمد باقر و امام صادق(ع)، از
 
 
شاگردان ایشان بودند.
 
سوم: فرهنگ دعا و معارف اسلامی را تبیین کردند. صحیفیه سجادیه زبور
 
آل محمد(ص) است. از آن غفلت نکنیم.
 
این صحیفه ای که معمول است و میبینیم فقط 54 دعا است و الان صحیفه
 
 
دوم و سوم و چهارم را در تکمیل آن منتشر کرده اند که بالغ بر 257 دعا
 
است. که همه آن ها هم با درود و صلوات بر محمد و آل محمد(ص) آغاز
 
 
شده است.
 
چهارم: مبارزه و برخورد با حکام زمان خود. همه امامان ما سیاسی بودند
 
 
و اصلا امامت با سیاست آمیخته است. امام عارف به سیاست است و
 
امام سجاد نیز در هر فرصتی با حکام زمان خود برخورد میکردند.
 
 
 
( علیه السلام) تعلیم دادند
 
از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمودند: پدرم در
 
روزی که کشته شد، در حالی که خونها { از بدنش } می جوشید من را به
 
 
سینه چسبانید و فرمودند: «ای پسرم، از من حفظ کن دعایی را که فاطمه
 
(صلوات الله علیها) من را تعلیم نمود و رسول الله صلی الله علیه و آله او را
 
 
تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر در حاجتها و امور مهم و غم و غصه ها
 
تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می شود و
 
کارهای بزرگ و سهمگین؛ فرمود بخوان: بحق یس والقرآن الحکیم، و بحق
 
طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی
 
الضمیر، یا منفّس ان المکروبین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل
 
 
الصغیر، یا من لا یحتاج الی التفسیر، صلی علی محمد و آل محمد و افعل
 
بی کذا و کذا » و بالاخره آخرین مطلبی که از حضرت زین العابدین
 
(علیه السلام )در روز عاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسین
 
(علیه السلام) نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان
 
می باشد. 
 
 
آیت الله قرهی در این رابطه می فرمایند :مختار با این که دل اهل‌بیت و
 
آل‌الله را شاد کرد امّا موقعی که باید به کمک امام مجتبی(ع) می‌رفت،
 
گفت: من می‌دانم این کوفی‌ها بی‌وفا هستند و اصلاً این جنگ درست
 
 
نیست.
 
اگر به صورت ظاهر هم نگاه کنیم و همه مطالب را روی ورقه بیاوریم،
 
می‌بینیم محاسبات مختار درست از کار درآمده و درست گفته است، چون
 
امام آخر مجبور شدند صلح کنند؛ امّا آقاجان تو بهتر می‌فهمی یا امام؟!
 
یعنی واقعاً امام نمی‌دانست این کوفی‌ها چه کسانی هستند؟! تو باید
 
 
بگویی: من مطیعم، هرچه شما فرمودید؛ شکست خوردیم، اشکال ندارد؛
 
پیروز هم شدیم، اشکال ندارد.امام خمینی(ره) همیشه یک جمله‌ای
 
داشتند که می‌فرمودند: ما موظّف به تکلیف هستیم، نتیجه مهم نیست.
 
نتیجه هر چه شد، شد. تکلیفم این است که انجام بدهم، حالا می‌خواهم
 
 
پیروز بشوم، می‌خواهم نشوم! 
 
امّا مختار با اینکه دل اهل بیت را هم شاد کرد، ولی خودش برای خودش
 
اظهار فضل کرد. لذا شهدای کربلا کجا و مختار هم که شهید شد کجا؟!
 
اصلاً نمی‌شود درجاتشان را قیاس کنیم، زمین تا آسمان تفاوت دارند!دقّت
 
کنید؛ شاید این را نشنیده باشید. می‌دانید دلیل اینکه امام زین‌العابدین(ع)
 
به محمّد حنفیه گفت: امور را راجع به قضیه قیام مختار به تو می‌سپارم،
 
چیست؟ یک دلیل این است که امام نخواستند وارد شوند که یک مقدار
 
قوّت بگیرند و دین حفظ شود.
 
امّا یک دلیل دیگر این است که امام می‌گویند: من دیگر نمی‌خواهم
 
مستقیم به مختار، مطلبی را بگویم. مختار دیگر در اندازه‌ای نیست که من
 
مستقیم به او دستور بدهم. لذا با این که امام ضمنی به مختار اجازه قیام
 
 
دادند امّا دیگر مستقیم به او نمی‌فرمایند. بلکه می‌فرمایند: محمّد حنفیه!
 
 
تو در این امور از طرف ما تام الاختیاری. - این را به خاطر بسپارید و بر روی
 
 
آن تأمّل و تفکّر کنید تا ببینید چیست .یعنی حضرت به مختار می‌فرمایند:
 
تو دیگر قابلیّت آن را نداری که من مستقیم به تو مطلبی را بگوبم، چون آن‌
 
جایی که باید ورود پیدا می‌کردی، نکردی و بالعکس اظهار فضل، اظهار
 
وجود و اظهار منیّت کردی. همین است! اظهار منیّت انسان را بیچاره
 
می‌کند. مختار اظهار منیّت و اظهار فضل کرد، این‌طور شد.
 
 
در رساله حقوقی امام سجاد(ع) است به بررسی حقوق و وظایف انسان
 
 
در هفت دسته پرداخته شده است از جمله: حق خداوند، حق نفس و
 
اعضای بدن،حق افعال عبادی، حق رعایا،حق رحم،حق دیگران و حق مال
 
که 51 حق مورد بحث رساله را در این هفت دسته جای داده اند.
 
رساله حقوق امام سجاد(ع) در عصری نوشته شد که خاندان شوم اموی
 
 
با ابزار ظلم و جهل در پی دور ساختن مردم از امام(ع) و منزوی کردن ائمه
 
(علیهم السلام) بودند تا از این طریق مانع فروریختن پایه های سست و
 
لرزان حکومت دروغین خود به وسیله آموزه های این بزرگواران شوند اما با
 
 
این وجود امام سجاد(ع) در میان آن همه اختناق از هیچ تلاشی مضایقه
 
نکرد و صدای حق را به گوش همگان رساند و اکنون که 1400سال از آن
 
روزها می گذرد رساله حقوق ایشان همچنان به عنوان یکی از منابع مهم
 
حقوقی و تربیتی مورد بحث واقع می شود. و هم اکنون که انسان دم از
 
حقوق بشر و تمدن های عالی خود می زند هنوز هم در مباحث حقوقی
 
دارای ضعف های بسیاری است که برخی از آنها به جز شعارهای توخالی
 
 
چیزی بیش نیست و اگر همین قواعد با رساله حقوقی امام سجاد(ع)
 
مقایسه گردد ضعف هایش آشکار می شود. به همین علت کشور ایران
 
اسلامی با پیروی از آموزه های اخلاقی و حقوقی امام چهارم می تواند تا
 
حدود زیادی به عدالت و مدینه فاضله نزدیک شود.
 
 
پس از واقعه  کربلا، جريان ولايت ستيز فرهنگي، سياسي و نظامي شکل
 
گرفت که همگي در کنارگذاري خط ولايت اهداف مشترکي داشتند.جريان
 
 
امويان سفياني، امويان مرواني و آل زبير چنان سرزمين هاي اسلامي را
 
دچار انحطاط و انحراف کرده بودند که ايمان و تقوا و معنويت، عدالت و
 
ولايت به کلي از جامعه رخت بربسته بود و تمامي حرکت هاي اسلام
 
خواهي، ولايتمداري، عدالت گستري و استکبار ستيزي سرکوب مي شد.
 
 
نمونه  آن، واقعه  حُرّه و آن جنايات بي شمار است. به همين دليل امام
 
سجاد (عليه السلام) در قالب دعا به مخاطبان شان بصيرت مي دادند و با
 
اتخاذ سياست صبر و انتظار به بازسازي جبهه  ولايت مدار مي پرداختند.
 
امام سجاد عليه السلام در غربت غريبانه شان، بايد احياي اسلام راستين
 
را طراحي مي کردند. ايشان به خاطر فضاي عذاب آور حاکم بايد در قالب
 
هايي بدون تحريک سردمداران جبهه  ولايت ستيزي، مفاد اسلام ناب
 
محمدي (صلّي ا... عليه و آله) را در ابعاد مختلف بيان مي کردند. کتب
 
معتبر تاريخي نگاشته اند که آن حضرت در مدينه و کوفه بيش از بيست 
 
نفر صحابي نداشتند لذا غير از عرضه  دين و مقابله با دشمنان و بازسازي
 
 
جبهه  ولايتمدار به عنوان يک سياست راهبردي، راهي نمانده بود.
 
به همين جهت «صحيفه  سجاديّه» هم -که در پنجاه  وسه دعاي آن،
 
مطالب بسيار عميق معرفتي، رفتاري، اخلاقي، خانوادگي، سياسي و
 
نظامي موجود است- دو نسخه بيشتر نبود و سال ها در دست خاندان
 
رسول ا... (صلّي ا... عليه و آله) پنهان بود. در پرتو واسازي جامعه ولايت
 
 
مدار توسط امام سجاد عليه السلام، نهضت علمي امام باقر و امام صادق
 
 
(عليهما السّلام) شکل گرفت و قيام هاي متعدد «زيد بن علي» و «يحيي
 
بن زيد» در سرزمين هاي اسلامي به وقوع پيوست که سقوط نظام پليد
 
اموي از آثار آن بود.
 
 
 
 
دکتر محمد حسین رجبی دوانی، کارشناس تاریخ اسلام نکته مهمی را
 
 
درباره قبر مادر امام چهارم بیان کردند:اشتباهات فاحشی در این خصوص
 
 
وجود دارد. اولا مادر امام سجاد(ع) هنگام وضع حمل ایشان از دنیا رفتند و
 
درواقع امام سجاد(ع) مادر به خود ندیدند. بنابراین اینکه گفته می‌شود
 
حضرت شهربانو(س) با امام حسین(ع) همراه بودند و در روز عاشورا
 
وقتی اباعبدالله(ع) به شهادت رسیدند سوار بر اسب شدند و ایشان را تا
 
 
ایران تعقیب کردند تا در این منطقه وارد کوه شدند و کوه به هم آمد
 
افسانه‌ای بیش نیست و غیرقابل قبول است.
 
اگر بنا بود کسی از فاجعه کربلا و اسارت و فاجعه‌ای که بر سر اهل بیت
 
امام حسین(ع) آمد نجات پیدا کند، در درجه اول امام سجاد(ع) است و بعد
 
 
از آن بانوی بزرگ اسلام حضرت زینب کبری(س) است. پس معنا ندارد که
 
آنها در غل و زنجیر باشند و همسر امام بخواهد نجات یابد؛ بنابراین داستان
 
از اساس جعلی است.
 
 سوالی که پیش می‌آید این است: این بنایی که امروزه در آن آثار تاریخی
 
هم هست چه سابقه‌ای دارد و اگر متعلق به حضرت شهربانو(س) نیست
 
 
پس چیست؟ باید گفت بنابر تحقیق اهل فن، این بقعه آرامگاهی است
 
متعلق به ایرانیان زرتشتی پیش از اسلام که ظاهرا اموات خود را آنجا
 
می‌آوردند و در دخمه‌ای قرار می‌دادند.
 
 
امام سجاد، اسوه زهد و تقوا و نمونه صبر شكيبايى و مظهر آميختگى علم
 
 
و حلم پس از ايفاى وظيفه الهى خود و حفظ ارزشهاى دين و پاسدارى از
 
تشكل شيعى در سخت‌ترين ادوار سياسى - اجتماعى -، در سال 95
 
هجرى قمرى به لقاى پروردگار و وصال معبود خويش شتافت.
 
در تاريخ وفات آن حضرت سال 94، 95 و 96 هجرى قمرى گفته شده است
 
ولى پيشينه دارترين و معتبرترين نقل مربوط به سال 95 هجرى قمرى
 
 
است.
 
البته جز اين نقل‌ها، برخى مورخان به سال‌هاى 92، 93، 99، 100 نيز
 
اشاره كرده‌اند. بنابراين، اگر نقل مشهور را در سال ولادت و نيز رحلت امام
 
 
سجاد (عليه السلام) سال 38 هجرى و 95 قمرى  ملاك قرار دهيم، عمر
 
شريف وى هنگام وفات 57 سال بوده است. دو سال آن مقارن با روزگار
 
خلافت على بن ابى طالب علیه السلام و ده سال آن در دوران امامت
 
عموى گراميش - حسن بن على علیه السلام و ده سال در روزگار زعامت
 
 
حسين بن على (علیه السلام) بوده و 34 سال آن به دوران امامت خود آن
 
 
حضرت اختصاص داشته است.
 
و اما آرا در زمينه ماه و روز رحلت آن حضرت نيز مختلف است. بيشتر
 
نويسندگان ورز دوازدهم محرم را متذكر شده‌اند. و برخى روزهاى 18، 19،
 
22 و 25 محرم را مطرح كرده‌اند و نيز نقلى، روز 14 ربيع الاول را احتمال
 
داده‌است.
 
درباره علت وفات امام سجاد عليه السلام  و چگونگى وفات آن پيشواى
 
صالحان، عمده تاريخ‌نگاران تصريح كرده‌اند، وليد بن الملك، ايشان را
 
مسموم ساخته و آن حضرت در نتيجه همان مسموميت درگذشته است.
 
بعضى هم نوشته‌اند كه هشام بن عبدالملک در روزگار خلافت وليد، امام
 
على بن الحسين (عليه السلام) را مسموم كرده است.
 
اما ميان اين دو نظر، تنافى و تعارضى وجود ندارد. زيرا طبيعى است كه
 
هر چند برنامه مسوميت امام سجاد علیه السلام از سوى دستگاه خلافت
 
 وليد - ريخته شده و فرمان آن توسط شخص خليفه صادر شده باشد،
 
كسان ديگرى مجرى آن برنامه و فرمان خواهند بود. زيرا مسايل سياسى
 
 
و اجتماعى و همچنين محبوبيت امام سجاد عليه السلام در ميان مردم و
 
معروفيت وى به علم و زهد و تقوا، هرگز به حاكمان اين جرات را نمى‌داده
 
است كه به طور مستقيم با آن حضرت رويا رو شوند و به ستيز برخيزند و
 
با زمينه‌هاى قتل وى را به طور علنى فراهم آورند.
 
بر اين اساس، بعيد نمى‌نمايد كه هشام بن عبدالملك به دستور بردارش
 
 وليد مرتكب چنين جنايتى شده باشد و وليد و هشام هر دو كشنده امام
 
 
سجاد(علیه السلام) بوده باشند.
 
بدن مطهر زين العابدين (عليه السلام) كنار امام حسن مجتبى
 
(عليه السلام) در قبرستان بقيع به خاک سپرده شد.



تاریخ: دو شنبه 28 آبان 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 416
بازدید ماه : 1389
بازدید کل : 105518
تعداد مطالب : 871
تعداد نظرات : 73
تعداد آنلاین : 1

Alternative content