یادی که در دلها هرگز نمی میرد یاد شهیدان است
گوشه ای از وصیت سردار شهید محمد ولی پیامی به مادرش:
مادر اگر که من شهید شدم و خبر شهادت مرا به شما گفتند هیچ گونه
ناراحتی نداشته باشید بلکه صبور باشید، چرا که دشمنان از ناراحتی
و بی طاقتی شما خوشحال می شوند.
در سوگ حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
مادر چرا دیگر نمی آید صدایت
رفتی زدنیا یا خدا داده شفایت
فروغ دیده علی اول شهیده علی
مظلوم مادر(2)
برخیز وبا آن خطبه های آتشینت
یاری نما از شوهر خانه نشینت
فروغ دیده علی اول شهیده علی
مظلوم مادر(2)
با شوهرت از سیلی دشمن نگفتی
من دخترت هستم چرا با من نگفتی
فروغ دیده علی اول شهیده علی
مظلوم مادر(2)
رفتی زشهر و در بیابان گریه کردی
گه در اُحد گه بیت الاحزان گریه کردی
فروغ دیده علی اول شهیده علی
مظلوم مادر(2)
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله)فرمودند:
براى شهادت حسین (علیه السلام) حرارت و گرمایى در دلهاى مؤ منان
است که هرگز سرد و خاموش نمى شود.
خانم حاجیه نازار طلا افضلی مادر سردار شهید محمد ولی پیامی پس از
تحمل فراغ شهادت فرزند رشیدش و یک دوره بیماری سه ساله در سن
حدود 90 سالگی دار فانی را وداع و در اوج مظلومیت به میهمانی لاله ها
رفت.
مادر بزرگوار شهید محمد ولی پیامی دارای 2 فرزند دختر و 2 پسر بود که
سردار محمد ولی پیامی در اسفند ماه سال 1362 طی دوران دفاع
مقدس و در منطقه عملیاتی چنگوله (والفجر 5) به شهادت رسید.
کربلایی علی صفر پیامی بردار سردارشهیدمحمد ولی پیامی
در وصف خصایص اخلاقی او می گوید:
محرم سال62روز عاشورا بود که مسافتی را با پای پیاده طی می کرد
و من از او پرسیدم چرا اینکار را انجام می دهی این شهید گرانقدر در
جواب پاسخ می دهد می خواهم با این کار مظلومیت آقا و سرورم
امام حسین(علیه السلام) و شهدای کربلا را درک کنم.
اربعین یاد آور حضور خاندانی است که پس از چهل منزل بار دیگر به کربلا
می آیند تا از اولین زائران حسین باشند. اینک زینب به کربلا می آید تا یاد
روزهای سخت بی برادری را در کنار قبر برادر به سوگ بنشیند.
آبا می دانید دلیل اهمیت زیارت اربعین چیست؟
خلأ وجود اجتماعی عظیم و بینالمللی در میان شیعیان را حضور میلیونی
در ایام اربعین پر میکند، این ظرفیت میتواند بستر خوبی برای کاری
فرهنگی در سطحی بزرگ باشد.
به گزارش جهان به نقل از تسنیم، همواره آیین ها و ادیان مختلف با هدف
همبستگی میان پیروان و هویت بخشی به جریان اجتماعی خود، ایامی را
در سال مشخص کرده و پیروان خویش را ملزم به شرکت در این اجتماعات
می کنند. یکی از پیامدهای اینگونه تجمعات، نمود جهانی و به نوعی تبلیغ
آن جریان اجتماعی است که معمولا در جامعه جهانی تاثیر گذار است.
عید پاک[۱] روز دینی مسیحیان
به عنوان نمونه مسیحیان روز «عید پاک» که سابقه ای دیرینه دارد را همه
ساله بعنوان مهمترین روز دینی خود،جشن می گیرند.این روز در تقویم
مسیحیان تعطیل است و پیروان دین مسیح با حضور در کلیساها مراسمات
مختلفی را برگزار و به جشن و سرور می پردازند.
کارناوال یهودی ها در«پوریم» (جشن ایرانی کشی یهودیان)[۲]
پوریم نام یکی از اعیاد بزرگ مذهبی در دین یهود است. یهودیان روز
چهارده وپانزده آدار در تقویم عبری را«پوریم» نامیده وآن را جشن
می گیرند.[۳] در این مراسمات که در کنیسه ها برگزار می شود،یهودیان
همراه با خواندن کتاب استر[۴] به جشن می پردازند. بعد از مراسم
کودکان ونوجوانان یهودی نقاب و لباس های رنگارنگ می پوشند و در
اسرائیل و شهرهای یهودی نشین کارناوال شادی راه می اندازند.این
مراسم با استفاده از استبداد رسانه ای یهود بصورت گسترده تبلیغ واطلاع
رسانی می شود.
اما مسلمانان…
همه ساله حدود ۵/۵میلیون مسلمان از سراسر دنیا نیز در ایام حج به مکه
سفر کرده و مناسک دینی خود را انجام می دهند اما بواسطه محدودیت
های اعمالی از سوی حکومت،هیچگاه اسلام ناب محمدی ومعارف علوی
نتوانسته در حج آنگونه که بایسته است تبلیغ و تبیین شود.اسلامی که
اگر زیبایی های آن به سمع دیگران برسد،به فرموده امام رضا(ع)؛ناگزیر
به تبعیت از ما-اهل بیت- روی خواهند آورد.[۵]لذا اجتماع بزرگی که
می تواند ظرفیتی جهت همبستگی شیعیان باشد به خط مقدم شبهه
افکنی علیه مذهب اثنی عشری تبدیل شده.
«اربعین»، فرصتی طلایی
خلا وجود اجتماعی عظیم و بین المللی در میان شیعیان را حضور
میلیونی در ایام اربعین پر میکند. کربلا می تواند«نماد» تبلور وحدت
وبیعت با امام باشد که «نمودی»جهانی خواهد داشت.
شروع جاذبه مغناطیس حسینی در روز اربعین است
این همان مغناطیسی است که امروز هم با گذشت قرنهای متمادی در
دل من و شما هست[۶]
لذا در حج اگر نمیتوان پیام مقدس شیعه را به نحو احسن منتشر کرد، در
کنگره عظیم حسینیان و با حضور پرشکوه شیعیان، می توان آن را جهانی
کرد.در واقع حج حسینیان در کربلا و سعی بین صفا ومروه آنها در
بین الحرمین و لباس احرام آنها، لباس عزای سیدالشهدا(ع) می باشد.
پیاده روی موضوعیت دارد
بنا به فرموده امام عسکری(ع)؛یکی از نشانه های مومن-که در این روایت
مقصود شیعه استزیارت سیدالشهدا(ع)در روز اربعین می باشد[۷]زیارتی
که با پای پیاده رفتنِ آن هم «موضوعیت» دارد. چرا که امام صادق(ع) به
یکی از دوستان خود میفرماید: قبر حسین(ع) را زیارت کن و ترک مکن.
پرسیدم: ثواب کسى که آن حضرت را زیارت کند چیست؟ حضرت فرمود:
کسى که با پای پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود خداوند به هر قدمى
که برمى دارد یک حسنه برایش نوشته و یک گناه از او محو مىفرماید و یک
درجه مرتبه اش را بالا مىبرد.[۸]ایشان در جای دیگری می فرمایند: کسی
که به قصد زیارت امام حسین(ع) از منزلش خارج شود اگر پیاده باشد،
خداوند بابت هر قدمی که برای زیارت اباعبدالله بر میدارد، یک حسنه
مینویسد و یک سیئه از او محو میکند. وقتی که به حرم میرسد،
خداوند او را جزء صالحین برگزیده مینویسد. وقتی مناسک او تمام شد،
خداوند نام او را جزء فائزین مینویسد. وقتی میخواهد بازگردد یک
فرشتۀ الهی در مقابل او قرار میگیرد و میگوید: رسول خدا(ص) به
شما سلام میرساند، و پیغام میدهد (مژده میدهد): عملت را از سر
بگیر که تمام گناهان گذشتهات بخشیده شده است.[۹]
سنت پیاده روی، سابقه ای تاریخی دارد
از جهتی جریان پیاده روی برای زیارت سیدالشهدا در روز اربعین سابقه ای
تاریخی نیز دارد؛ زیارت کربلا با پای پیاده در زمان «شیخ انصاری»[۱۰]
رسم بوده است، اما در برههای از زمان به فراموشی سپرده میشود که
در نهایت توسط «شیخ میرزا حسین نوری» دوباره احیا میشود.ایشان
آخرین بار در سال ۱۳۱۹ هجری با پای پیاده به زیارت حرم أباعبدالله
الحسین (علیه السلام) رفت.
با اینکه زیارت سیدالشهدا(ع) در اکثر برهههای تاریخی به سختی انجام
میشد و جان زائران در خطر بود، اما با این وجود زائران، عاشقانه خطرات
را به جان میخریدند و به پابوسی امام حسین(ع) در روز اربعین نائل
میشدند.
تمرین سبک زندگی اسلامی
ناگفته نماند در این ایامِ سراسر شور توأم با معرفت و در مسیر«طریق
الحسین» که از شهرهای مختلف به کربلا منتهی می شود، شیعیان
همدیگر را فقط با این دو عنوان می شناسند،«زائر الحسین» یا «خادم
الحسین» که این خود شیوه ومظهری از سبک زندگی اسلامی است.
حالات زیبای زائران در ارتباط معنوی با وجود مقدس سیدالشهدا(ع)،
برخورد کریمانه خادمان هیئات-که کاملا مردمی برپا شده اند-،به منظور
پذیرایی، ایثار واحترام به همدیگر، رعایت حال بزرگان و پیرغلامان حسینی،
تکریم سادات و در نهایت فیض قرائت زیارت اربعین در کنار مضجع نورانی
امام حسین(ع) از جمله آثار وبرکاتی است که می توان برای مسافران این
سفر نورانی بر شمرد.
نقش وجایگاه زائرین سیدالشهدا(ع)
نفس زیارت سید و سالار شهیدان از مصادیق تعظیم و بزرگداشت شعائر
الهی[۱۱] و از جلوه های محبت و دوستی با اهل بیت و از موارد عمل به
آیه مودت[۱۲] است.زائرین سیدالشهدا قبل از همه وارد بهشت میشوند
[۱۳]و با زیارت سید الشهدا گناهانشان محو وعمرشان طولانی و روزیشان
زیاد وغم واندوهشان برطرف می شود.[۱۴] البته این سنت قدیمی که
پس از به درک واصل شدن دیکتاتور عراق، چند صباحی است به تکاپو
افتاده، اگر آسیب شناسی فرهنگی نشود، قطعا آثار منفی در پی خواهد
داشت چرا که هر پدیده ای را آفتی تهدید میکند. به نظر میرسد که اگر
ظرفیت این سنت زیارتی بستری برای انجام کار فرهنگی شود،قطعا اثرات
و برکات آن بیش از چیزی خواهد شد، که امروزه دارد.[۱۵].
والسلام علیکم و رحمه الله
======================
پی نوشت :
[۱] easter
[۲] poorim
[۳] در این مراسمات شیرینی های مخصوصی با دانه های خشخاش توزیع می شود
[۴] ESTHER
[۵] عن الامامُ الرِّضا علیه السلام : «رَحِمَ اللّهُ عَبْدا اَحْیا أمْرَنا،»[قال الرّاوی:] فَقُلْتُ لَهُ:
«فَکَیْفَ یُحْیِی أمْرَکُمْ؟» قالَ: «یَتَعَلَّمُ عُلُومَنا و یُعَلِّمُها النّاسَ، فَإِنَّ النّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحاسِنَ
کَلامِنا لاَتَّبَعُونا.» میزان الحکمه، ج ۸، ح ۱۳۷۹۷.
[۶] آیت الله سید علی خامنه ای، اول فرودین سال ۱۳۸۵
[۷] بحار الانوار،علامه مجلسی،ج۹۸،ص۳۴۸
[۸] کامل الزیارات،ابن قولویه،ص۱۳۴ (عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَیْمُونٍ الصَّائِغِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
یَا عَلِیُّ زُرِ الْحُسَیْنَ وَ لَا تَدَعْهُ. قَالَ قُلْتُ: مَا لِمَنْ أَتَاهُ مِنَ الثَّوَابِ؟ قَالَ مَنْ أَتَاهُ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ
لَهُ بِکُلِّ خُطْوَهٍ حَسَنَهً وَ مَحَى عَنْهُ سَیِّئَهً وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَهً؛)
[۹] همان ، ص۱۳۲-«مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یُرِیدُ زِیَارَهَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ص، إِنْ کَانَ مَاشِیاً،
کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَهٍ حَسَنَهً وَ مَحَى عَنْهُ سَیِّئَهً، حَتَّى إِذَا صَارَ فِی الْحَائِرِ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ
الْمُصْلِحِینَ الْمُنْتَجَبِینَ، حَتَّى إِذَا قَضَى مَنَاسِکَهُ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِینَ، حَتَّى إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ
أَتَاهُ مَلَکٌ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ: اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَکَ
مَا مَضَى»
[۱۰] (متوفی سال ۱۲۸۱ قمری)
[۱۱] قرآن کریم،سوره حج،آیه۳۲«ذَلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ»
[۱۲] همان،سوره شوری،آیه۲۳«
ذَلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ
فِی الْقُرْبَى وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ»
[۱۳] کامل الزیارات،ابن قولویه،ص۴۴۸
[۱۴] همان،باب۶۱
[۱۵] غرر الحکم ، ص۴۳۱ (قال الإمامُ علیٌّ علیه السلام : لکلِّ شیءٍ آفهٌ…)
منبع : مشرق
آشنایی با روز وحدت حوزه و دانشگاه
27 آذر در تقویم جمهوری اسلامی ایران، به مناسبت روز شهادت آیتالله
شهیدمحمدمفتح روز وحدت حوزه و دانشگاه نامگذاری شده است.
روز وحدت حوزه و دانشگاه از یادگارهای ارزشمند امام (ره) است. این
مسئله هم مثل همه تدابیر و تصمیمهای مهمی که در راه جریان صحیح و
اسلامی جامعه ما، آن حکیم عالی مقام و آن انسان والا و بصیر مطرح
کردند، یکی از برکات وجودی ایشان بوده و هست و انشاءالله خواهد بود.
طی قرنهای گذشته استعمارگران برای بیگانه کردن نسلهای رو به رشد
کشورهای اسلامی از اسلام و خاموش کردن مساله ایمان و وجدان دینی
در بین آحاد مردم اقدامات متعددی انجام دادند. آنان در طراحی نقشههای
فتوحات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود به مانع عمدهای
برخوردکردند و آن اعتقادات اسلامی ملتها بود. زیرا اسلام مصداق کامل
دینی بود که حقیقتاً با حمله و یورش همه جانبه و تجاوزکارانه دولتهای
استعماری به مناطق مختلف دنیا بویژه مناطق اسلامی مبارزه میکرد.
اولین پرورش یافتههای غرب غالباً کسانی بودند که بخاطر ضعف نفس و
فقدان تبلیغات مؤثر دینی نسبت به دین احساس بیگانگی و عناد
می کردند. لذا دانشگاهها که مرکز پرورش انسانهای دانشمند براساس
پیشرفتهای علمی روز بود بنیان آن بر بی اعتقادی و معارضه با دین
گذاشته شد و در دانشگاهها نه تنها دین را ضعیف کردند بلکه به معارضه
با آن پرداختند.
امام (ره) با آگاهی کامل نسبت به واقعیتهای تاریخی، راه حل مشکلات،
بقاء استقلال و شعار نه شرقی و نه غربی در کشور را، در آمیخته شدن
روشنفکران و تحصیلکردگان جدید، با دین و ایمان مذهبی و نیز آشناشدن
روحانیون با پیشرفتهای علمی جهان و تجربه روشهای جدید
می دانستند.
شهید مفتح از جمله افرادی بود که توطئه استعمار در جدا نگاه داشتن دو
قشر دانشگاهی و روحانی، از هم را با تمام وجود احساس کرده بود. وی
در راه تحقق بخشیدن به آرمانهای بنیانگذار انقلاب اسلامی، ایجاد وحدت
میان این دو قشر مهم جامعه را وجهه همت خود قرارداد.
سخنرانیهای ایشان در مسجد دانشگاه در ترغیب نسل روشنفکر و
تحصیلکرده به اسلام اثر بسزایی داشت. به مناسبت مجاهدت ایشان در
راه تحقق وحدت میان حوزه و دانشگاه، روز شهادت آیت الله مفتح روز
وحدت حوزه و دانشگاه نامیده شد.
پيام امام خميني قدس سره به مناسبت شهادت دكتر مفتح
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
آن گاه كه منطق قرآن آن است كه ما از خداييم و به سوي او مي رويم و
مسير اسلام بر شهادت در راه هدف است و اولياي خدا –عليهم السلام –
شهادت را يكي از ديگري به ارث مي بردند و جوانان متعهد ما، براي نيل
شهادت در راه خدا درخواست دعا مي كرده و مي كنند، بدخواهان ما كه
ا زهمه جا وامانده، دست به ترور وحشيانه مي زنند، ما را از چه
مي ترسانند؟ آمريكا خود را دلخوش مي كند كه با ايجاد رعب در دل ملت
كه سربازان قرآنند، مي تواند وقفه اي در مسير حق و عقب گردي از جهاد
مقدس در راه خدا ايجاد كند، غافل از اين كه ترس از مرگ براي كساني
است كه دنيا را مقر خود قرار داده و از قرارگاه ابدي و جوار رحمت ايزدي
بي خبرند. اينان از كوردلي، صحنه هاي شورانگيز ملت عزيز و شجاع ما
را در هر شهادتي، پس از شهادتي كه در پيش چشمان خيره ي آنان
منعكس است، نمي بينند. «صُمٌّ بُكمٌ عُميٌ فَهُم˚لا يَعقِلُون» اينان
مي بينند كه هزار و سيصد سال بيشتر از صحنه ي حماسه آفرين كربلا
مي گذرد و هنوز خون شهيدان ما در جوش و ملت عزيز ما در حماسه و
خروش است.
جناب حجت الاسلام دانشمند محترم آقاي مفتح و دو نفر پاسداران عزيز
اسلام رحمة الله عليهم به فيض شهادت رسيدند و به بارگاه ابديت بار
يافتند و در دل ملت و جوانان آگاه ما حماسه آفريدند و آتش نهضت
اسلامي را افروخته تر و جنبش قيام ملت را متحرك تر كردند. خدايشان
در جوار رحمت واسعه ي خود بپذيرد و از نور عظمت خود بهره دهد.
اميد بود از دانش استاد محترم و از زبان علم او بهره ها براي اسلام و
پيشرفت نهضت برداشته شود و اميد است، از شهادت امثال ايشان
بهره ها برداريم. من شهادت را بر اين مردان برومند اسلام تبريك و به
بازماندگان آنان و ملت اسلام تسليت مي دهم.
سلام بر شهيدان راه حق
روح الله الموسوي الخميني
آیت الله سیدعبدالحسین دستغیب به سال 1292 شمسی در شیراز به
دنیا آمد. دروس مقدماتی و سطح را در زادگاهش فرا گرفت و برای ادامه
تحصیل، در سال 1314 راهی نجف اشرف شد. پس از بهره گیری از محضر
درس آیات عظام سیدابوالحسن اصفهانی، شیخ کاظم شیرازی و میرزا
علی آقا قاضی در سن 24 سالگی به درجه اجتهاد نائل آمد. سپس به
شیراز بازگشت و در مسجد جامع عتیق شیراز به اقامه جماعت و نشر
احکام الهی پرداخت.
با آغاز نهضت امام خمینی(ره) یکی از پیشگامان مبارزه در استان فارس
بود. او دو بار در سال های 42 و 43 دستگیر و در بازداشتگاه قزل قلعه
تهران زندانی شد. در آستانه انقلاب اسلامی، دو روز پس از فاجعه 17
شهریور 1357، مأمورین ساواک شبانه به منزل وی هجوم برده و او را در
حالی که بیمار بود، بازداشت و روانه زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری
کردند. وی پس از تحمل چهل روز بازداشت و بازجویی های طاقت فرسا،
از زندان آزاد و در میان استقبال پر شور مردم به شیراز بازگشت. وی پس
از پیروزی انقلاب، به عضویت مجلس بررسی نهایی قانون اساسی درآمد
و نمایندگی امام در استان فارس و امام جمعه شیراز را بر عهده داشت.
سرانجام آیت الله دستغیب در روز جمعه 20 آذر 1360 هنگام عزیمت به
مصلای نماز جمعه، به دست یکی از عناصرسازمان مجاهدین خلق
(منافقین) به شهادت رسید.
شورای عالی انقلاب فرهنگی
و دغدغه فرهنگ
در عرصه فرهنگ، بنده به معنای واقعیِ کلمه، احساس نگرانی می کنم و
حقیقتاً دغدغه دارم. این دغدغه از آن دغدغه هایی است که آدمی به
خاطر آن، گاهی ممکن است نصفِ شب هم از خواب بیدار شود و به درگاه
پروردگار تضرّع کند. من چنین دغدغه ای دارم.
پس از فروپاشی نظام پهلوی، نهادهای مختلف یکی پس از دیگری پا
گرفت؛ اما فرهنگ حاکم بر نهادهای جامعه مخصوصا نهادهای فراگیری
مانند آموزش و پرورش و دانشگاه ها، مسأله ساده ای نبود که بتوان در
کوتاه مدت، تحولات لازم را در آن ها به وجود آورد. از طرف دیگر ادامه کار
آن ها به ویژه دانشگاه ها به همان شکل سابق به صلاح جامعه نبود. در
اوایل انقلاب، گروهک های مختلف، دانشگاه ها را عرصه تاخت و تاز خود
ساخته و روند تحصیل و تدریس را مختل کرده بودند. همه این مسائل،
ضرورت تغییر بنیادین در برنامه ها و شیوه های تدریس و تربیت و اهداف
آن را ایجاب می نمود؛ در نتیجه، خصوصاً با توجه به جو حاکم بر
دانشگاه ها، مدتی تمام دانشگاه های کشور تعطیل شد و به فرمان امام
خمینی(ره) ستاد انقلاب فرهنگی به منظور ساماندهی امور فرهنگی
مدارس و دانشگاه ها تشکیل شد.
با بازگشایی دانشگاه ها، فعالیت ستاد انقلاب فرهنگی ادامه یافت و
ضرورت توسعه و تعمیق کار این ستاد ایجاب کرد که در نوزدهم آذر 1364،
حضرت امام، رؤسای سه قوه و تعداد دیگری از اندیشمندان فرهنگی
کشور را به اعضای آن بیفزایند و بدین شکل ستاد انقلاب فرهنگی با
ترکیب جدید خود، تحت عنوان شورای عالی انقلاب فرهنگی فعالیت خود
را آغاز نمود.
در این نوشتار ابتدا مروری گذرا بر چگونگی شکل گیری شورای عالی
انقلاب فرهنگی خواهیم داشت و سپس به مطالبات حضرت امام
خمینی(ره) از این شورا و هم چنین مطالبات رهبر معظم انقلاب که در
حکم اخیر ایشان به اعضای جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی تبلور
یافته، خواهیم پرداخت.
نگاهی به تاریخچه شورای عالی انقلاب فرهنگی
پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در بهمن 1357 و به دنبال آن استقرار
نظام جمهوری اسلامی به جای نظام ستمشاهی پهلوی تغییر و تحول
بنیادین در عرصه های گوناگون اجتماعی را ایجاب می کرد چراکه تحول در
نظام از طریق تحول در بنیادها و ساختارها تحقق می یابد.
در این راستا مقوله «فرهنگ» از جایگاه ویژه و پایگاه ممتازی برخوردار
است و تصور تغییر در نظام بدون تغییر در فرهنگ حاکم بر آن، تصوری
ناموجّه است. صدور پیام نوروزی امام خمینی(ره) در اول فروردین 1359
را باید نقطه عطفی در تاریخ انقلاب فرهنگی دانست ایشان در بند یازده
این پیام بر ضرورت ایجاد«انقلاب اساسی در دانشگاه های سراسر کشور
«تصفیه اساتید مرتبط با شرق و غرب» و «تبدیل دانشگاه به محیطی
سالم برای تدوین «علوم عالی اسلامی» تأکید کردند.
شورای انقلاب به دنبال ملاقات با امام(ره) در بیانیه 29/1/59 خود مقرر
کرد که دانشگاه باید از حالت ستاد عملیاتی گروه های گوناگون خارج شود
در این بیانیه، سه روز مهلت برای برچیده شدن دفاتر و تشکیلات گروه ها
در دانشگاه ها تعیین و افزوده شده بود که امتحانات دانشگاهی باید تا 14
خرداد به پایان برسد و از 15 خرداد دانشگاه ها تعطیل و هرگونه اقدام
استخدامی و مانند آن در دانشگاه متوقف گشته و نظام آموزشی کشور
براساس موازین انقلابی و اسلامی طرح ریزی شود.
پس از تعطیل رسمی دانشگاه ها، امام خمینی(ره) در 59/3/23 فرمانی
را مبنی بر تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی صادر نمودند. در قسمتی از
فرمان ایشان آمده است: «مدتی است ضرورت انقلاب فرهنگی که امری
اسلامی است و خواست ملت مسلمان می باشد اعلام شده است و
تاکنون اقدام مؤثری انجام نشده است و ملت اسلامی و خصوصاً
دانشجویان با ایمان متعهد نگران آن هستند و نیز نگران اخلال توطئه
گران که هم اکنون گاه گاه آثارش نمایان می شود و ملت مسلمان و
پایبند به اسلام خوف آن دارند که خدای نخواسته فرصت از دست برود
و کار مثبتی انجام نگیرد و فرهنگ همان باشد که در طول مدت سلطه
رژیم فاسد کارفرمایان بی فرهنگ، این مرکز مهم اساسی را در خدمت
استعمارگران قرار داده بودند. ادامه این فاجعه که مع الاسف خواست
بعضی گروه های وابسته به اجانب است، ضربه ای مهلک به انقلاب
اسلامی و جمهوری اسلامی وارد خواهد کرد و تسامح در این امر حیاتی،
خیانتی عظیم بر اسلام و کشور اسلامی است.»
ستاد انقلاب فرهنگی طبق فرمان امام(ره) ملزم بود که در برخورد با
مسایل دانشگاهی فعالیت های خود را بر چند محور متمرکز کند: 1. تربیت
استاد و گزینش افراد شایسته برای تدریس در دانشگاه ها؛ 2. گزینش
دانشجو؛ 3. اسلامی کردن جو دانشگاه ها و تغییر برنامه های آموزشی
دانشگاه ها، به صورتی که محصول کار آن ها در خدمت مردم قرار گیرد.
بر این اساس، ستاد از صاحبنظران مختلف دعوت به همکاری نمود و در
اولین گام گروه های برنامه ریزی در رشته های پزشکی، فنی و مهندسی،
علوم پایه کشاورزی، علوم انسانی و هنر تشکیل شد.
از آنجایی که مدیریت دانشگاه ها در گذشته هماهنگ با فرهنگ اسلامی
جامعه نبود، باید تغییراتی در مدیریت دانشگاه ها به عمل می آمد، سازمان
دانشگاه ها باید دگرگون می شد و مهم تر از همه، محیط دانشگاه ها
اسلامی می شد. برای این منظور، کمیته ای در ستاد با عنوان «کمیته
اسلامی کردن دانشگاه ها»، تشکیل شد. با توجه به ناهماهنگی ضوابط
و مقررات حاکم بر دانشگاه ها با شرایط انقلابی جامعه، قسمت اعظم
فعالیت های ستاد بر اسلامی کردن دانشگاه ها و تعیین ضوابط و مقرراتی
منطبق با موازین اسلامی متمرکز شد.
در شهریور ماه سال 62 با توجه به نظر امام(ره) مبنی بر لزوم ترمیم و
تقویت ستاد و مخصوصاً حضور مسؤولین اجرایی در آن، به دنبال نامه
رئیس جمهور وقت (حضرت آیت الله خامنه ای)، امام امت در تاریخ 8/6/62
طی نامه ای به پیشنهاد رئیس جمهور مبنی بر ترمیم و تکمیل ستاد انقلاب
فرهنگی پاسخ مثبت دادند.
با بازگشایی دانشگاه ها و توسعه مراکز آموزشی و گستردگی فعالیت
ستاد انقلاب فرهنگی ضرورت تقویت این نهاد بیش از پیش احساس شد
به طوری که در 19 آذر 1363 دومین ترمیم عمده ستاد انقلاب فرهنگی
توسط حضرت امام خمینی(ره) انجام گرفت و به این ترتیب شورای عالی
انقلاب فرهنگی با ترکیبی جدید تشکیل شد. در بخشی از این فرمان آمده
است: «خروج از فرهنگ بدآموز غربی و نفوذ و جایگزین شدن فرهنگ
آموزنده اسلامی، ملی و انقلاب فرهنگی در تمام زمینه ها در سطح کشور
آن چنان محتاج تلاش و کوشش است که برای تحقق آن سالیان دراز باید
زحمت کشید و با نفوذ عمیق ریشه دار غرب مبارزه کرد. اینک با تشکر از
زحمات ستاد انقلاب فرهنگی برای هرچه بارورتر شدن انقلاب در سطح
کشور، تقویت این نهاد را لازم دیدم، بدین جهت علاوه بر کلیه افراد ستاد
انقلاب فرهنگی و رؤسای محترم سه قوه، حجج اسلام آقای خامنه ای،
آقای اردبیلی و آقای رفسنجانی و هم چنین جناب حجت الاسلام آقای
مهدوی کنی و آقایان سیدکاظم اکرمی وزیر آموزش و پرورش و رضا داوری
و نصرالله پورجوادی و محمدرضا هاشمی را به آنان اضافه نمودم.»
به دنبال استفسار مورخ 29/11/63 رئیس جمهور وقت درباره اعتبار
مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی، حضرت امام در تاریخ 6/12/63
پاسخ فرمودند: «ضوابط و قواعدی را که شورای محترم عالی انقلاب
فرهنگی وضع می نمایند باید ترتیب آثار داده شود.»
سومین ترمیم عمده شورای عالی انقلاب فرهنگی به سال 1375
برمیگردد. حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در تاریخ
14/9/75 با صدور پیامی ضمن تعیین ترکیب جدید اعضای شورای عالی
بر اهمیت جایگاه و وظایف خطیر آن نیز تأکید نمودند، در این پیام آمده
است: «شورای عالی انقلاب فرهنگی که با تدبیر حکیمانه امام راحل
عظیم الشان به جای ستاد انقلاب فرهنگی پدید آمد، نقش فعال و مؤثری
را در عرصه های امور فرهنگی کشور به خصوص دانشگاه ها ایفا کرد و
برکات زیادی از خود به جای گذارد. اکنون با پیشرفت کشور در کار
سازندگی و گسترش دامنه نیاز به دانش و تخصص و لزوم فراگیری علوم
و فنون و پرورش محققان و نوآوران و استادان و متخصصان کارآمد، اهمیت
این بخش از مسایل فرهنگی تأکید مضاعف یافته است. توسعه دانشگاه
ها و پژوهشگاه ها و دیگر مراکز آموزش و آموزش عالی که پاسخ طبیعی
به آن نیاز است و افزایش چشمگیر کمیت دانشجویی، به نوبه خود تکالیف
تازه ای را بر عهده مسؤولان امور فرهنگی کشور می گذارد که برتر از همه
آن ها اولاً کیفیت بخشیدن به مایه های علم و تحقیق در این مراکز و ثانیاً
پرداختن به تربیت معنوی دانشجویان و هدایت فکر و عمل آنان است».
در بخشی دیگر از این پیام، با اشاره به هجوم فرهنگی همه جانبه
دشمنان به ارزش های اسلامی، فرهنگ اصیل ملی و باورهای مردم آمده
است: «همه این حقایق مهم و هشداردهنده، مسؤولان فرهنگی کشور را
به تدبیری برتر و اهتمامی بیشتر و تلاشی گسترده تر فرا می خواند و به
ویژه شورای عالی انقلاب فرهنگی را که در جهاد ملی با بی سوادی و
عقب ماندگی علمی و تبعیت فرهنگی، در حکم ستاد مرکزی و اصلی
است، به تحرک و نوآوری و همت گماری برمی انگیزد».
بدین ترتیب شورای عالی انقلاب فرهنگی وارد مرحله جدید از حیات
تشکیلاتی شد. در این مرحله شورای عالی انقلاب فرهنگی موظف گردید
در رأس فعالیتهای خود به «مدیریت فرهنگی» جامعه در عرصه های
مختلف بپردازد و با سیاستگذاری های اصولی خود زمینه را برای پیدایش
جامعه ای بهره مند از حیات طیبه الهی فراهم سازد.
شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال 93
با حکم رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله العالی) در مهر ماه سال 93؛
دوره جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی آغاز به کار کرد. حضرت آیت الله
خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در آستانه ی آغاز دوره ی جدید
شورای عالی انقلاب فرهنگی، با صدور حکمی بر مدیریت راهبردی
چالش های حوزه ی فرهنگ با «استفاده کامل و کارآمد و هم افزا از
همه ی فرصت ها و ظرفیت ها»، «مهار تهدیدها و آسیب ها با نگاه
حکیمانه و معقول» و «مواجهه ی هوشمندانه با معارضه های مهاجمان
و ستیزه گران» به عنوان تکالیف اصلی شورای عالی انقلاب فرهنگی
تأکید کردند.
ایشان هم چنین 7 اولویت کاری شورای عالی انقلاب فرهنگی ازجمله
پیگیری تصمیمات و مصوبات قبلی و اجرای سریع آن ها، مواجهه ی فعال
و مبتکرانه با جبهه بندی هواداران فرهنگ انقلابی و اسلامی و معارضان
عنود آن، پیگیری جدی پیشرفت و شتاب حرکت علمی و فناوری و تحول
و نوسازی در نظام آموزشی و علمی کشور به ویژه تحول در علوم
انسانی را مشخص کردند و 3 عضو حقوقی جدید را به مجموعه اعضای
شورای عالی انقلاب فرهنگی افزودند.
متن حکم رهبر معظم انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
فلسفه وجودی شورای عالی انقلاب فرهنگی، فهم و تبیین و تثبیت و انفاذ
ماهیت فرهنگی انقلاب اسلامی و بازآرایی مداوم جبهه فرهنگی انقلاب
اسلامی و پایش پیشرفت های فرهنگی کشور متناسب با ظرفیت ها و
شایستگی های عظیم ایران اسلامی و انقلابی است.
مدیریت راهبردی چالش های این حوزه با «استفاده کامل و کارآمد و هم
افزا از همه فرصت ها و ظرفیت ها» و نیز«مهار تهدیدها و آسیب ها با نگاه
حکیمانه و معقول» و «مواجهه ی هوشمندانه با معارضات مهاجمان و
ستیزه گران» ازجمله تکالیف اصلی این شورا است. عرصه های کلیدی و
اساسی همچون تولید علم، سبک زندگی، آموزش و پژوهش، فرهنگ
عمومی، مهندسی فرهنگی، حوزه های مهمی هستند که ساماندهی آن
در جمهوری اسلامی به شورای عالی انقلاب فرهنگی سپرده شده است.
التزام شورای عالی انقلاب فرهنگی به نام و عنوان خود، شرط موفقیتش
در مأموریت های خطیری است که بر عهده ی آن گذاشته شده است.
با توجه به پایان یافتن دوره ای دیگر از مسؤولیت شورای عالی انقلاب
فرهنگی و در آستانه آغاز دوره ای جدید، اعضاء حقوقی و حقیقی این
شورا همچون دوره ی گذشته با اضافه شدن معاون برنامه ریزی و نظارت
راهبردی رئیس جمهور و معاون رئیس جمهور در امور زنان و خانواده و
رئیس دفتر تبلیغات اسلامی به اعضای حقوقی برای یک دوره 3 ساله
دیگر منصوب می گردند.
لازم می دانم از زحمات و تلاشهای بی وقفه و مثمرثمر رئیس و اعضاء
محترم شورای عالی انقلاب فرهنگی و دبیر محترم و دبیرخانه شورا طی
این دوره قدردانی و تشکر و نکات و موارد ذیل را به عنوان اولویت های
کاری شورا در دوره جدید اعلام نمایم:
1- با وجود تلاشهای خوب شورا در پیگیری اولویت های ابلاغی در سالهای
گذشته، امروز اولویت اصلی شورا تحقق و اجرای سریع و کامل تصمیمات
و مصوبات و پیگیری آن ها تا حصول نتیجه کامل می باشد.
2- با توجه به جبهه بندی جدی میان هواداران فرهنگ انقلابی و اسلامی و
معارضان عنود با انگیزه ی آن، شورای عالی انقلاب فرهنگی باید با برخورد
فعال و مبتکرانه با این جبهه بندی آشکار فرهنگی،دلبستگان فرهنگ دینی
و انقلابی را در داخل و خارج کشور دلگرم و امیدوار و مطمئن و معارضان را
نگران و ناامید کند.
3- با توجه به رویش های معتنابه و جوشش های فراوان فعالیت های
فرهنگی در سطوح مردمی، خصوصاً جوانان مؤمن و انقلابی،دستگاه های
فرهنگی نظام و در رأس آن ها شورای عالی انقلاب فرهنگی باید نقش
حلقات مکمل و تسهیل گر و الهام بخش را در فعالیت های خودجوش و
فراگیر مردمی عرصه ی فرهنگ برای خود قائل باشند و موانع را از سر
راه آن ها کنار بزنند.
4- ارتقاء کمی و کیفی مصرف و تولید محصولات و کالاهای فرهنگی جز با
سیاستگذاری های درست و اقدام پیگیر و مستمر و به صحنه آوردن
همه ی ظرفیت های ملی این عرصه، ممکن نخواهد شد. بازمهندسی
ساختار فعالیت ها و مدیریت های فرهنگی با چنین رویکردی لازمه ی
موفقیت در این آوردگاه تاریخی فرهنگی است. شورای عالی باید بتواند
همه ظرفیت های نرم افزاری و سخت افزاری و منابع انسانی حوزه
فرهنگ را متناسب با شرایط پیش گفته، بازآرایی و هم افزا کند.
5- پیگیری جدی پیشرفت و شتاب حرکت علمی و فناوری کشور یکی از
اساسی ترین اولویت های کشور است که شورای عالی انقلاب فرهنگی
در آن نقش جدی دارد. بحمدالله با تصویب و ابلاغ نقشه جامع علمی کشور
حوزه علم و فناوری نقشه راه خود را یافته، ستاد راهبری نقشه جامع
علمی تشکیل شده؛ و حرکت در آن مسیر آغاز گردید و تاکنون آثار و
دستاوردهای خوبی هم در پی داشته است، لازم است این مسیر با جدیت
و اهتمام بیشتری به ویژه از سوی مسؤولان در قوای سه گانه و خصوصاً
دولت محترم دنبال شود. شتاب رشد علمی کشور نباید به هیچ بهانه ای
حتی اندکی کاهش یابد، بلکه باید روز به روز بر آن افزوده شود و شورا نیز
نقش خود را در نظارت و پایش و راهبری آن به طور جدی و فعال ایفا نماید.
6- مهندسی فرهنگی و موضوع تحول و نوسازی در نظام آموزشی و
علمی کشور اعم از آموزش عالی و آموزش و پرورش و نیز تحول در علوم
انسانی که در دوره های گذشته نیز مورد تأکید بوده است، هنوز به
سرانجام مطلوب نرسیده است، به تعویق افتادن این امور خسارت بزرگی
متوجه انقلاب اسلامی خواهد کرد، لذا باید این امور جدی تر گرفته شده
و با یک بازنگری و برنامه ریزی جدید طی مدت زمان معقول و ممکن به
سرانجام خود برسد.
7- تشکیل منظم و به موقع جلسات شورای عالی و حضور فعال و با
مطالعه و سازنده اعضاء به ویژه رؤسای محترم قوا در جلسات و مباحث
شورا و صرف وقت و همت کافی توسط همه اعضاء به ویژه اعضاء
حقیقی مورد تأکید می باشد.
توفیقات همه ی حضرات را از خداوند متعال مسألت می کنم.
سیّد علی خامنه ای - 27 مهر1393
جایگاه فرهنگ از نگاه سکاندار نظام اسلامی
همزمان با صدور این حکم، مباحث مختلفی در میان نخبگان حوزوی و
دانشگاهی و هم چنین رسانه ها درباره ارزیابی عملکرد این شورا و چشم
انداز آینده آن به ویژه با مروری بر هفت اولویت تعیین شده در حکم رهبر
فرزانه انقلاب کلید خورده است.
کم تر انسان منصفی است که بتواند از میان تمام رهبران سیاسی جهان
فردی را نام ببرد که به اندازه رهبر جمهوری اسلامی ایران در باب فرهنگ
و اهتمام به آن تأکید داشته باشد. برای افرادی که بیانات ایشان را در
حوزه های گوناگون رصد می کنند نکته برجسته تر این است که در میان
سه موضوع کلان سیاست و اقتصاد و فرهنگ، کم تر شاهد دغدغه مندی
همراه با نگرانی عالی ترین مقام نظام در دو موضوع سیاست و اقتصاد
بوده ایم و حتی زمانی که بزرگ ترین دشمنان این ملت تهدید به تهاجم
نظامی یا بزرگ ترین تحریم های اقتصادی کرده اند، لبخند و امید و پیروزی
را در چشمان ایشان دیده ایم اما بارها شاهد نگرانی و هشدارهای
دلسوزانه ایشان در باب فرهنگ بوده ایم و این برای همه کسانی که دل
در گرو فرهنگ داشته اند هم مایه دلگرمی و هم مسؤولیت آفرین بوده
است.
انقلاب اسلامی ایران یک تهاجم گسترده به مهم ترین ارزش ها و اصول
مادی گرایی و سکولاریسم و در یک کلام غرب و شرق بود که سالیانی
است از برکت این سیلی محکم پیش رو تحولات انسانی است و تمام
تلاش غرب و شرق که دنیا را از منظر اقتصاد و سیاست می نگریستند
برای پاسخ دادن به این تهاجم بزرگ بوده است. اینک چند سالی است که
غرب و شرق به این آگاهی رسیده که تنها ابزار مقابله با قدرت تهاجمی
ایران، سلاح فرهنگی است که دست برتر در این مبارزه را به ایران داده
است.
در واقع اگر تاریخ مبارزه سی ساله ملت ایران با غرب و شرق را مرور کنیم
باید اذعان کنیم که نبرد حقیقی تازه چند سالی است آغاز شده و جنگ
نظامی و اقتصادی روش های انحرافی و دام ملت ایران برای شکست
دشمنان بوده است.آن چه ما را در این جنگ جدید امیدوار می سازد سابقه
طولانی و تجربه عظیم تمدنی ملت ایران است که در برابر تهاجم قرون
مختلف وحشیان شرق و غرب از اسکندر تا چنگیز باز هم دست برتر را
داشته و پس از اندکی ایشان را رام خویش ساخته اند و البته نگرانی و
دغدغه مندی آن نیز حاصل پیچیدگی هایی است که از فناوری های نو
فرهنگی و پیاده نظام نفوذی و گاه سربازان ناآگاه به رزم فرهنگی در
جبهه خودی به بار می آید.
دغدغه ای که خواب را از چشمان رهبری ربوده
پیش از ورود به بحث، جهت آشنایی بیشتر با دیدگاه های رهبر معظم
انقلاب درباره جایگاه فرهنگ در نظام اسلامی، مروری بر برخی فرمایشات
ایشان خواهیم داشت. ایشان در سال 1373 در دیدار با هنرمندان و
مسؤولان فرهنگی کشور چنین فرموده اند:
«و اما در عرصه ی فرهنگ، بنده به معنای واقعیِ کلمه، احساس نگرانی
می کنم و حقیقتاً دغدغه دارم. این دغدغه از آن دغدغه هایی است که
آدمی به خاطر آن، گاهی ممکن است نصفِ شب هم از خواب بیدار شود
و به درگاه پروردگار تضرّع کند. من چنین دغدغه ای دارم.البته در سخنرانی
ها، از این دغدغه با مردم نخواهم گفت؛ اما نمی شود که به شما نگویم.
شما خودتان دست اندرکاران مسائل فرهنگی هستید و باید از این
دغدغه ی من خبر داشته باشید.خودِ من هم آدمی بی اطّلاع از مسائل
فرهنگی نیستم؛ همان طور که از مسائل کشور نیز هیچگاه بی خبر
نبوده ام. لذاست که حقیقتاً در باب فرهنگ، احساس نگرانیِ عمیقی
دارم.
البته در اثر تربیت های اولیّه ی اسلامی، احساس مبارکی در ما به وجود
آمده بود. بعد هم خدای متعال منّت گذاشت و کسی مثل امام را بر ما
گماشت و ایشان با وجود و حرکت خود، آن احساس را که احساس امید به
آینده است، در ما تقویت کرد. من خدا را شاکرم که حتّی برای یک لحظه
هم، امید خود را در همین عرصه ی پر دغدغه از دست نداده ام. اگر تلاشی
می کنم، حرفی بر زبان می آورم و دست به اقدامی می زنم، همه ناشی
از آن امید است. ان شاءالله و به فضل پروردگار، روزبه روز هم به این تلاش
و اقدام و حرکت خواهم افزود. کمااین که چون امیدوارم، از اوّل انقلاب تا
امروز هم، در این روند، روزبه روز تلاش و حرکت خود را بیشتر کرده ام.»
ایشان هم چنین در دیداری که با هیأت دولت یازدهم، امسال و در ماه
مبارک رمضان داشتند، به صراحت فرمودند: «بنده در مسائل مختلف به
توصیه های عمومی به دولت اکتفا می کنم. رئیس جمهور محبت دارند و
گزارش می دهند و سؤال می کنند اما دخالت نمی کنیم که این کار را
بکنید یا نکنید.
اما مسأله فرهنگ این جوری نیست. در این مسأله بنده دخالت می کنم.
فرهنگ جزو کارهایی نیست که در اختیار دولت باشد و سلیقه ای عمل
کند. این مربوط به مسائل نظام است و باید سیاست نظام اعمال شود. در
فرهنگ به راحتی اشتباهات قابل برگشت و جبران نیست. مثال فرهنگ
مثل کمربندی است که اگر باز شد نظام و انتظام فکری و هویت جامعه به
هم خواهد ریخت و اثرش طولانی مدت است. به خاطر همین در طول
سال ها هر دولتی آمدند و هرجا نکته اختلافی پیدا کردیم، سر قضیه
فرهنگ بوده است. با هر سه دولت سر قضیه فرهنگ اختلاف پیدا کردیم و
سر مسأله دیگری اختلاف نداشتیم.»
ایشان در سال 1392 هم در دیدار اعضای مجلس از نگرانی شان در باب
فرهنگ می گویند و می فرمایند: «بنده نگران مسأله فرهنگ هستم.
امیدوارم که مسؤولین فرهنگی توجه داشته باشند که چه می کنند. با
مسائل فرهنگی شوخی نمی شود کرد، بی ملاحظگی نمی شود کرد؛اگر
چنان چه یک رخنه ی فرهنگی به وجود آمد، مثل رخنه های اقتصادی
نیست که بشود آن را جمع کرد، پول جمع کرد یا سبد کالا داد یا یارانه ی
نقدی داد؛ این جوری نیست، به این آسانی دیگر قابل ترمیم نخواهد بود،
مشکلات زیادی دارد.»
شناخت جایگاه حاکمیتی شورای عالی انقلاب فرهنگی
شورای عالی انقلاب فرهنگی در کنار شورای عالی امنیت ملی، دارای
جایگاه حاکمیتی در نظام اسلامی است. در این دو شورا، نمایندگان قوای
سه گانه حضور دارند و فراتر از دولت ها و یا جریان های سیاسی، درباره
فرهنگ و امنیت کشور تصمیم های کلان گرفته می شود.
اساسا جایگاه شورای عالی انقلاب فرهنگی، جایگاهی است که فراتر از
تحولات اجرایی کشور، تصمیم سازی و سیاست گذاری می کند و این
نقطه قوت برجسته ای در جایگاه و عملکرد شورای عالی انقلاب فرهنگی
محسوب می شود. به جهت این که ممکن است دولت ها به هر حال
بستگی به شرایط روز و تحت تأثیر عوامل زودگذر برخی از جهت گیری ها
را دنبال کنند اما ترکیب شورای عالی انقلاب فرهنگی و جایگاه آن اقتضاء
می کند که مستقل از این فراز و نشیب ها و با نگاه بلندمدت و ژرف نگر
نسبت به مقوله فرهنگ را دنبال کند. به همین جهت تغییراتی که در
دولت ها ایجاد می شود اگرچه در واقعیت امر بی تأثیر بر اولویت هایی که
در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح می شود، نیست به جهت این که
رئیس دولت، رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی است ولی به خاطر
ترکیب شورای عالی انقلاب فرهنگی و روندی که این شورا دارد، کمتر مثل
عرصه های اجرایی و اقتصادی و سیاسی تحتت تأثیر جهت گیری های
دولت ها قرار می گیرد.
در مقابل مسیر درست فرهنگی انقلاب اسلامی و مبانی و ارزشها و
اصولی که گفتمان انقلاب اسلامی در عرصه فرهنگی اقتضاء می کند،
همیشه جریانهای فکری متفاوتی بوده اند که در مقابل این اصول و مبانی
قرار داشتند که ازجمله مهم ترین آن ها گرایش های غرب گرا و دیدگاه
های سکولاریستی نسبت به فرهنگ است که امر جدیدی نیست.
خوشبختانه این دیدگاه در شورای عالی انقلاب فرهنگی جایگاهی ندارد
به خاطر این که اصول سیاستهایی که بر روند کار شورای عالی انقلاب
فرهنگی حاکم است، مانع نفوذ صاحبان این دیدگاه ها خواهد بود و افراد
شورای عالی انقلاب فرهنگی در دوره های مختلف هم در برابر جریان ها
ایستادگی می کردند به خصوص امروز که نقشه مهندسی فرهنگی
کشور تصویب شده و در بحثهای مبانی و اصول و ارزشهایی که در این
سند مطرح شده به صراحت چارچوبهای انقلاب اسلامی مشخص شده
است.
بنابر این، جایی برای این نگرانی وجود ندارد ولی آن چیزی که مهم است،
این است که به هر حال انتظار ما همیشه باید این باشد که دوره های
مختلف شورای عالی انقلاب فرهنگی نسبت به دوره قبل کارآمدتر و
توانمندتر در عرصه فرهنگی حضور پیدا کند. اگرچه نگران نیستیم که در
دوره مدیریت دولت یازدهم بر شورای عالی انقلاب فرهنگی و رئیس
جمهور جدید اتفاق منفی بیافتد ولی این کافی نیست. در واقع انتظار این
است که جهشی در روند تأثیرگذاری شورای عالی انقلاب فرهنگی رخ
دهد و واقعا سازوکارهای عملی و طرحهای اجرایی که برای تحقق نقشه
مهندسی فرهنگی کشور لازم است آماده شود و همه دستگاه های
فرهنگی دولتی به خصوص در جهت اجرای این نقشه بسیج شوند و
همسو حرکت کنند.
در این بین اشاره به نتایج یکی از تحقیقات دبیرخانه شورای عالی انقلاب
فرهنگی خالی از لطف نیست. در بخشی از تحقیق سنجش تطبیقی
مصوبات شورا با وظایف آن که توسط هیئت بازرسی دبیرخانه شورا تهیه
شده، آمده است: «در سال های اخیر 38درصد مصوبات شورای انقلاب
فرهنگی منطبق با وظایف این شورا بوده است و 62درصد آن ها هیچ
ارتباطی با وظایف رسمی شورا نداشته است!»
منبع:تسنیم
معرفی رژیم صدام به عنوان متجاوز
پس از پذیرش قطع نامه 598 از طرف ایران و آتش بس میان کشورهای
ایران و عراق، ایران همواره بر شروع جنگ از سوی عراق پافشاری
می کرد. سرانجام سه سال و نیم بعد در هیجده آذر 1370، پس از بیش از
یک دهه کارشکنی و حق پوشانی، با پی گیری های مستمر ایران و
بررسی ها و تلاش های حق جویانه دبیر کل وقت سازمان ملل، عراق به
عنوان مسئول و آغازگر جنگ معرفی شد. این اقدام بر اساس بند 6
قطعنامه 598 صورت گرفت که دبیر کل را موظف کرده بود متجاوز را به
شورای امنیت معرفی کند.
چراغ سبز غرب به صدام
پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی رحمه الله و
ترس امریکا و غرب از توسعه آن در منطقه، آنها را بر آن داشت تا تمام
قوای فکری و نظامی خود را به کار گیرند و عراق را در حمله به ایران
تجهیز و تشویق کنند. عراق آن روز، کشوری بود نه چندان پیشرفته که
زیر یوغ جنایت کار مستکبری چون صدام اداره می شد. پس به یقین،
بدون وعده ها و حمایت های امریکا و غرب، فکر حمله به ایران برای
کشوری چون عراق، آن هم پس از انقلابی سترگ که لرزه بر پیکر
استکباری امریکا و غرب انداخته بود، تصوری ناممکن می نمود. در
مجموع آنچه سبب شروع این جنگ و تحمیلش به ایران اسلامی شد،
ترس از صدور انقلاب اسلامی ایران و قدرتی بود که رهبری اسلامی و
حمایت ملی و مردمی در پیروزی انقلاب نشان دادند. امریکا به عنوان
نخستین چراغ سبز، به منظور هموار کردن راه برای کمک به عراق، در
فروردین 1361، نام این کشور را از فهرست کشورهای تروریست حذف
کرد و همواره از مخالفان تصویب قطع نامه های سازمان ملل بر ضد عراق
در استفاده از سلاح های شیمیایی و میکروبی بود.
توصیف شروع جنگ از سوی عراق در یک پیام
از بهمن 1357 که انقلاب پیروز شد، تا شهریور 59، در دنیا اسمی از جنگ
میان کشورهای ایران و عراق نبود، ولی در خاک ما حرف هایی بود که از
درگیری های مرزی و شهادت و اسارت و... خبر می داد. تا اینکه در 31
شهریور 1359جنگ به طور رسمی با حمله هوایی عراق به ایران با ادعای
کاذب «دفاع پیش گیرانه» به منظور دفاع از منافع حیاتی عراق آغاز شد:
اول فرودگاه اهواز، بعد مهرآباد تهران و بعد فرودگاه همدان و سنندج و
تبریز و اسلام آباد و کرمانشاه. بدین ترتیب، جنگ آغاز شد، در حالی که ما
نمی خواستیم. جنگی که هشت سال طول کشید و از فجایع بشری قرن
بیستم شد.
صدام حسین و روحیه تجاوزگری
متکبر، جانی و غلام حلقه به گوش؛ شاید همه این صفات با هم و در کنار
هم، باز هم گویای روحیه دیکتاتوری و تجاوزگری صدام نباشد، ولی کافی
است تا چنین فردی را به راحتی متقاعد سازد تا رؤیای خام حمله به
ایران اسلامی و فتح چند روزه تهران در ذهن نارسش به صورت حقیقت
جلوه گر شود. از قدیم گفته اند: «دست بالای دست بسیار است»؛ روزی
صدام با شعار «دفاع پیش گیرانه»، به ایران حمله کرد و فردا روزی، بوش
با همین شعار به عراق! با این تفاوت که ما عزت و اقتدار را از آن خود
کردیم، ولی امریکا و عراق، خواری را.
شناخت متجاوز، خواسته همیشگی ایران
در دوران دفاع مقدس،ایران که خود درگیر جنگی تحمیلی شده بود و ریگی
هم به کفش نداشت، از هیچ تلاشی فروگذار نکرد و همکاری های لازم را
با مجامع بین المللی کرد تا متجاوز واقعی به جهانیان شناسانده شود؛
چرا که اثبات این موضوع، چهره واقعی انقلاب اسلامی ایران را به جهانیان
نشان می داد و برای ایران یک پیروزی سیاسی در عرصه جهانی شمرده
می شد. ناگفته نماند که با اثبات این موضوع، کوس رسوایی آنانی که
پشت نقاب صلح، دست در دست عراق نهادند و نخواستند از قافله
کشتارها عقب بمانند، به صدا درآمد. همچنین به دنبال همکاری های
ایران، خاویر پرز دکوئیار، دبیر کل وقت سازمان ملل، از روابط مستمر
مقامات ایرانی با وی و نیز حسن نظر و اعتماد آنها تشکر کرد.
معرفی متجاوز، پیروزی ایران
از آغازین روزهای جنگ، ایران اسلامی برای روشن شدن حقیقت در تلاش
بود تا آغازگر واقعی جنگ به جهانیان معرفی شود. بعد از یازده سال تأخیر
و پس از بررسی های بسیار، در گزارشی از سوی سازمان ملل، دولت
بعثی عراق به عنوان آغازگر جنگ و نقض کننده حقوق بشر شناخته شد.
این خبر از آن رو برای ملت صبور ایران،پیروزی بود که بر اقتدار و آوازه ایران
سربلند در جهان افزود.
خاویر پرز دکوئیار، انسانی شجاع
در هیجده آذر 1370، خاویر پرز دکوئیار، دبیر کل وقت سازمان ملل، در
اقدامی شجاعانه، رژیم بعثی عراق را به عنوان متجاوز در جنگ ایران و
عراق به شورای امنیت معرفی کرد. این گزارش در عرصه جهانی یک
پیروزی سیاسی برای ایران به شمار می آمد. دکوئیار صریحا حمله عراق
به ایران را نقض حقوق بین الملل و اصول اخلاقی دانست و توضیحات
عراق را برای جامعه بین المللی قابل قبول و کافی ندانست. وی به دلیل
تلاش های پی گیرش در ایجاد آتش بس، برنده جایزه «تفاهم بین المللی»
سال 1987 شد.
دولت های کمک کننده به صدام؛ شرمندگان همیشه تاریخ
سوداگران مرگ، نامی برازنده امریکا، آلمان غربی، انگلستان، فرانسه و...
است. کشورهایی که در هشت سال جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران، در
زمینه تولید سلاح های شیمیایی، دست صدام جنایت کار را فشردند و
شرم ابدی را برای خود به ارمغان آوردند. اینها همان کشورهایی هستند
که امروز ایران را تروریست می نامند، در حالی که ایران از بزرگ ترین
قربانیان سلاح های کشتار جمعی خودشان است. ولی پس از گذشت
این همه سال پرسشی باقی می ماند: با وجود گزارش های تأیید شده
مبنی بر استفاده عراق از سلاح های شیمیایی در جنگ با ایران، جامعه
جهانی چه اقدامی برای تنبیه رژیم بعثی عراق انجام داد؟
جنگ عراق با ایران یا عراق و... با ایران؟!
آن روز که حرف اول زمزمه ها و تیترهای روزنامه ها، جنگ ایران و عراق
بود و سکوت خفقان بار مجامع جهانی در برابر این فاجعه انسانی گوش
فلک را کر می کرد، عراق، نامی بود که در درون خود، نام های بسیاری
را نهفته داشت. در ظاهر فقط صدام جنایت کار بود، ولی آنچه از تجهیزات
نظامی پیشرفته و سلاح های شیمیایی و میکروبی در جنگ دیده می شد،
بسیار فراتر از تکنولوژی موجود در عراق آن روز بود که جز پول نفت چیزی
نداشت. حتی نژاد برخی از سربازان به ظاهر عراقیِ اسیر شده در جنگ،
حکایت از چیز دیگری داشت. خلاصه اینکه همه بودند و ما، تنها؛ ولی
دست خدا همواره با سپاه حق است.
اهداف عراق از تهاجم
جنگ عراق بر ضد ایران، تنها، خواسته دولت عراق نبود؛ کشورهای دیگری
نیز در این جنگ اهدافی را دنبال می کردند. رؤیای صدام در این جنگ،
جداسازی خوزستان از خاک ایران و الحاق آن به عراق بود. پس از
سرنگونی رژیم پهلوی و برقراری جمهوری اسلامی، در اوایل انقلاب، ایران
درگیر برخی بازسازی ها و ایجاد اصلاحات بود. ازاین رو، عراق و هم
سنگرانش زمینه را برای دست یابی به آمال شومشان مناسب یافتند و
دست در دست هم، آماده حمله شدند؛ آماده حمله به کشوری که تا
دیروز هر یک در گوشه ای از خاکش سهمی داشتند. کشوری گسترده در
خاورمیانه با ذخایر نفتی و منابع طبیعی بسیار که در مقابل دیدگانشان به
قدرتی خلاف میلشان در منطقه تبدیل می شد و چه بسا با صدور
انقلابش، دست آنها را از منافع و منابع دیگر کشورهای منطقه نیز کوتاه
می کرد.
شانزدهم آذرماه سال 1332
در تاريخ 24 آبان اعلام شد که نيکسون معاون رئيس جمهور آمريکا از طرف
آيزنهاور به ايران ميآيد. نيکسون به ايران ميآمد تا نتايج «پيروزي سياسي
اميدبخشي را که در ايران نصيب قواي طرفدار تثبيت اوضاع و قواي آزادي
شده است»(نقل از نطق آيزنهاور در کنگره آمريکا بعد از کودتاي 28 مرداد)
ببيند. در مقابل دانشجويان مبارز دانشگاه نيز تصميم گرفتند که در فضاي
حکومت نظامي بعد از کودتاي سياه، هنگام ورود نيکسون، نفرت و انزجار
خود را به دستگاه کودتا نشان دهند. دو روز قبل از آن واقعه تلخ (14 آذر)
زاهدي تجديد رابطه با انگلستان را رسما اعلام کرد و قرار شد که «دنيس
رايت» ، کاردار سفارت انگلستان، چند روز بعد به ايران بيايد. از همان روز
14 آذر تظاهراتي در گوشه و کنار به وقوع پيوست که در نتيجه در بازار و
دانشگاه عدهاي دست گير شدند. اين وضع در روز 15 آذر هم ادامه داشت.
و بيشتر اعتراض ها از دانشکده پزشکي و داروسازي و حقوق و علوم آغاز
شد.
صبح شانزده آذر، هنگام ورود به دانشگاه، دانشجويان متوجه تجهيزات فوق
العاده سربازان و اوضاع غير عادي اطراف دانشگاه شده، وقوع حادثهاي را
پيش بيني ميکردند. فضا بشدت آبستن حوادث و درگيري بود. بعد از گذشت
مدتي براي جلوگيري از تنش و درگيري چندين دانشکده تعطيل اعلام شد
ودر ادامه سراسر دانشگاه به دستور رييس دانشگاه تعطيل گرديد.
نیروهای نظامي رژيم که بشدت رفت و آمد دانشجويان را کنترل کرده و در
این بینعده اي را نيز دستگير نموده بودند, با حضور در کلاس يکي از اساتيد
دانشکده فني (مهندس شمس استاد نقشه کشي) زمينه اعتراض را در
کلاس درس ايجاد کردند. آنان قصد داشتند دو دانشجو را که ظاهرا به
حضور نظاميان در دانشگاه اعتراض داشتند را دستگير نمايند. دستگيري
دو دانشجو کلاس را به هم زده، دانشجويي ديگر بر روي نيمکت کلاس
فرياد مي زند: "آقا ما چقدر بي عرضه هستيم. چقدر بدبخت هستيم. اين
کلاس نيست، اين درس نيست. يک عده اي بدون اينکه از استاد و از کادر
دانشگاه اجازه بگيرند وارد کلاس ميشوند و هياهو در ميگيرد. تف به اين
کلاس و تف به اين مملکت!" دانشکده فني به هم ميريزد و در محاصره
کامل نظاميان قرار ميگيرد و به يکباره فرمان آتش صادر شده و
دانشجويان در صحن طبقه اول به خون ميغلطند عدهاي زخمي شده و
دراين ميان سه دانشجو به نامهاي قندچي و بزرگ نيا و شريعت رضوي به
شهادت ميرسند. همان روز 16 آذر پليس توسط راديو اعلام کرد: "عدهاي
از دانشجويان در کلاسهاي درس نشسته بودند و به پليس چهره خشني
نشان ميدادند و پليس را مسخره ميکردند و اين باعث شده که پليس به
واکنش بيفتد. پليس قصد زدن دانشجويان را نداشت ولي دانشجويان به
پليس حمله کردند و ميخواستند اسلحهشان را بگيرند. پليس در قالب
دفاع اين کار را کرده و قصدش زدن دانشجويان نبوده است." فرداي آن روز
شاه تيمسار مزيني را براي دلجويي به دانشگاه ميفرستد تا خودش را از
اين گناه و تقصير تبرئه کند. وي با خانوادههاي شهدا ملاقات ميکند و در
دانشگاه به ظاهر از اساتيد و روسا عذرخواهي ميکند. دو روز بعد از
واقعه 16 آذر، نيکسون به ايران آمد و در همان دانشگاه، در همان
دانشگاهي که هنوز به خون دانشجويان بيگناه رنگين بود دکتراي
افتخاري حقوق دريافت کرد. روز 16 آذر به عنوان روز مقاومت و ايستادگي
دانشجويان اين سرزمين در برابر استعمار غرب و استبداد و خودکامگي در
دفتر تاريخ اين سرزمين به يادگار ثبت گرديده است. مهدی سعیدی
مرکز اسناد رسمی انقلاب
شهيد احمد كشوري در تيرماه 1332 در خانواده اي متوسط به دنيا آمد.
دوران دبستان و سه سال اول دبيرستان را به ترتيب در (كياكلا) و
(سرپل تالار)دو روستا از روستاهاي محروم شمال – و سه سال آخر را
در دبیرستان(قنه) بابل گذراند.
شهید کشوری دوران تحصيلش را به خاطر استعداد فوق العاده اي كه
داشت, به عنوان شاگردي ممتاز به پايان رساند. وي ضمن تحصيل, علاقه
زيادي به رشته هاي ورزشي و هنري نشان مي داد و در اغلب مسابقات
رشته هاي هنري نيز شركت مي كرد. يكبار هم در رشته طراحي در ايران
مقام اول را به دست آورد.
در رشته كشتي نيز درخششي فراون داشت. در زمان تحصيل, فعاليت
مذهبي زيادي داشت؛ با صداي پرسوزش به مجلس و مراسم مذهبي
شور خاصي مي بخشيد. در ايامي نظير عاشورا با مديريت و جديت بسيار,
همواره مرثيه خواني و اداره بخشي از مراسم را به عهده مي گرفت. در
اين برنامه ها, تمام سعي خود را براي نشان دادن چهره حقيقي اسلام و
بيرون آوردن آن از قالب هايي كه سردمداران زر و زور و اربابان از خدا
بي خبر براي آن درست كرده بودند, به كار مي برد و معتقد بود كه انسان
نبايد يك مسلمان شناسنامه اي باشد. بلكه بايد عامل به احكام اسلام
باشد. و چون در اين فكر بو كه اسلام را از روي تحقيق و مطالعه بپذيرد,
در دوران دبيرستان مطالعاتش را وسعت داد و تا هنگام اخذ ديپلم علاوه
بر كتب مذهبي, كتاب هاي بسياري درباره وضعيت سياسي جهان مطالعه
نمود و در سال آخر دبيرستان با دو تن از همكلاسان خود، دست به
فعاليت هاي سياسي – مذهبي زد.
او با كشيدن طرح ها و نقاشي هاي سياسي بر عليه رژيم وابسته,
ماهيت آن را افشاء مي كرد. بعد از گرفتن ديپلم, آماده ورود به دانشگاه
شد كه با توجه به هزينه هاي سنگين آن و محروميت مالي كه داشت,
از رفتن به دانشگاه منصرف گرديد.
احمد در سال 1351 وارد ارتش (هوانيروز) شد. البته هميشه از مسائلي
شب هاي بسيار از مصيبت هاي فقرا سخن مي گفت و اشك مي ريخت و
شهيد كشوري چه پيش از انقلاب و همراه انقلاب و چه بعد از انقلاب, جان
در ميان تظاهرات چندين بار كتك خورده بود ولي با شوق عجيبي از آن
در زمان بختيار با چند تن از دوستانش طرح كودتايي را براي سرنگوني اين
وقتي غائله كردستان شروع شد، شهيد كشوري همچون كسي كه
سردار شهيد به خون خفته تيمسار (فلاحي) مي گفت: «شبي براي
او از همان آغاز جنگ داخلي چنان از خود كياست و لياقت و شجاعت
در زمان جنگ هم دست از ارشاد بر نمي داشت و ثمره تلاش هاي
زمان كه صدام آمريكايي به ايران يورش آورد,احمد در انتظار آخرين عمل
او بدون وقفه و با تمام قدرت و قوا مي كوشيد. پروازهاي سخت و خطرناك
او الگوي يك مسلمان كامل و به كمال رسيده بود و چه زيبا گفته است
او چنان مبارزه با كفر را با زندگي خود عجين كرده بود كه ديگر هيچ چيز و
شهيد كشوري همواره براي وحدت هرچه بيشتر دو قشر پاسدار و ارتشي
عشق شهيد كشوري به امام, چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب وصف
عشق به الله, هر خطري را در نظرش هموار كرده بود و شهادت در راه الله
مهمترين كتابهايي كه تاكنون درباره سرگذشت خلبان شهيد
ـ صحیفه پرواز (زندگینامه شهدای هوانیروز) / سیدامیر معصومی،
ـ سیمرغ (روایتی از ایمان و سلحشوری شهید کشوری، شهید شیرودی
ـ بر بالهای سیمرغ (خاطرات خلبانان تیزپرواز هوانیروز ارتش،
ـ نرمافزار شهيد كشوري / نشر شاهد / 1386.
تحمیل گران ماجرای حکمیت
را به وجود آوردند
در جنگ صفین و فرآیند تحمیل حکمیت به امیرالمؤمنین(علیه السلام)
شخصیتهای مختلفی نقش آفرینی میکنند. در آن برهه مقاومت مالک اشتر
نخعی در برابر تحمیلگران بویژه اَشعَث بن قِیس کِندی ستودنی و عبرت
آموز است. در متن پیش رو سعی شده تا با بیان برخی رخدادهای مرتبط
با اعمال و تحرکات این دو شخصیت تأثیرگذار در عصر حکومت حضرت
علی(ع) زمینه ای جهت فهم بهتر تاریخ سیاسی صدر اسلام ایجاد شود.
مالک، اولین متهم به ضدیت با ولایت(1):
زکات و صدقه بر ما حرام است
انتساب به خلیفه؛ ترفندی سیاسی و یا نیتی خیر؟!
«در جریان ازدواج امام حسن(علیه السلام) با جعده آمده که امیرالمؤمنین
«امام علی(ع) نقل می کنند که در نیمه شبی، اشعث ظرفی سرپوشیده،
این هدیه است یا زکات یا صدقه؟ زکات و صدقه بر ما اهل بیت حرام است.
گفت: صدقه و زکات نیست، هدیه است.
به او گفتم: آیا آمده ای از راه دین خدا ما را بفریبی؟ آیا درک نداری،
آنگاه امام قسم یاد کرد که اگر هفت اقلیم را با هر چه در زیر آسمان آن
1- ابی الفرج عبدالرحمن بن جوزی، ص 27
2- صبحی صالح، نهج البلاغه، قم، مرکز البحوث الاسلامیه، 1395، خطبه 224، ص 346
پرده سوم:
مالک،اولین متهم به ضدیت با ولایت(3):
اشعث شرایط را برای فتنه عمروعاص فراهم کرد
شروع جنگ صفین و هماهنگی غیابی اشعث با معاویه
جنگ صفین از مهمترین نبردهای زمان خلافت امام علی(ع) بود که در
سال 37 هجری بین آن حضرت و معاویه در ناحیه غربی عراق بین رقه و
بالس به نام صفین رخ داد، و از همین رو به جنگ صفین شهرت یافت.
امام علی(ع) در آغاز خلافت، معاویه را که کارگزار حکومت در شام بود،
از مقامش عزل و شخص دیگری را به جای وی منصوب کرد ولی معاویه
نپذیرفت و ناحیه شام را تحت قلمرو خود نگه داشت. امیرالمؤمنین(ع)
خلیفه وقت مسلمانان بار دیگر، پس از نبردجمل، جریر ابن عبدا... را برای
مذاکره و گرفتن بیعت از معاویه به شام فرستاد، اما معاویه این بار هم
تسلیم نشد بلکه به بهانه خونخواهی عثمان، سپاه شام را برای مقابله
با امام علی علیه السلام آماده ساخت. امیرمؤمنان نیز چون چاره ای
ندید آماده جنگ شد، با سپاهی عظیم از کوفه حرکت کرد و در بیابان
صفین با سپاه شام مواجه شد و به این ترتیب،نبردی سخت و طولانی بین
سپاهیان عراق و شام درگرفت.
لیله الهریر و خطبه ای که منشأ تفرقه شد!
در «لیله الهریر»، شبی که کار بر اصحاب معاویه در صفین تنگ شده بود
و شکست سپاه شام نزدیک می نمود، تحرکاتی از سوی اشعث انجام شد
که جاسوسان خبر آن را به معاویه رساندند و او شرایط را برای اجرای
تدبیر «عمرو عاص» جهت بالای نیزه کردن قرآن مناسب دید. اشعث فردای
آن روز برای یارانش خطابه ای خواند و گفت:
«اگر شدت جنگ همانند روز گذشته باشد، عرب نابود خواهد شد. من این
سخن را از باب جنگ نمی گویم بلکه اگر ما نابود شویم، من برای زنان و
فرزندان وحشت دارم. و سپس برای اینکه کسی گمان بد درباره او نبرد
گفت: این نظری است که من دارم.»9
این خبر به معاویه رسید و او با صدای بلند گفت«اصاب و رب الکعبه»:
به خدای کعبه سوگند اشعث درست گفته است.
به گواهی تاریخ، حمله برق آسای لشگریانمولا بویژه مالک اشتر به حدی
کاری بود که معاویه به اعتراف خودش در آستانه تقاضای امان از امام
علی(ع) قرار گرفته بود:
«والله لقد رجع عنی الاشتر یوم رفع المصاحف و انا ارید ان اساله ان یاخذ
لی الامان من علی(ع).»10
در این شرایط بسیار تعیین کننده با شیطنت عمروعاص و همراهی برخی
از چهرههای منافق در جمع یاران امام علی(ع) بالاخص اشعث، شرایط
علیه مولا تغییر یافت.
منابع:
9- شرح ابن ابی الحدید جلد 2 صفحه 214
10- وقعه صفین، ص 481؛ الاخبار الطوال، ص 188؛ مروج الذهب، ج2،
ص 400؛ تاریخ طبری، ج3، جزء6، ص26؛ کامل ابن اثیر، ج3، ص 160.
فروغ ولایت ص640
مالک، اولین متهم به ضدیت با ولایت(4):
نهروانیان ندای ˈقرآن قرآنˈ سر می دهند
پرده پنجم:
مالک، اولین متهم به ضدیت با ولایت(5):
تحمیل گران ماجرای حکمیت را به وجود آوردند
با تحریک منافقان فشار نهروانیها بر امام علی(علیه السلام) جهت تحمیل
حکمیت کلید می خورد
«در این حال حدود بیست هزار نفر شمشیر به دست که پیشانی هایشان
از کثرت سجده پینه بسته بود و «مسعر بن فدکی» و «زیدبن حصین» و
«اشعث ابن قیس» گروهی از قاریان که بعدها خوارج را تشکیل دادند،
پیش آمدند و امام را به اسم، و نه به عنوان امیرالمؤمنین صدا زدند و
گفتند: یا علی این قوم را اجابت کن و گرنه تو را به آنان تحویل می دهیم و
یا چون عثمان می کشیم.»14
«اشعث بن قیس پیش از همه، پافشاری می کرد و چون او یمنی بود،
قاریان یمن هم طرف او را گرفته بودند.»15
به هر حال امام(ع) در برابر فشار این افراد ایستادگی کرد و فرمود:
«وای بر شما! من نخستین دعوت کننده به سوی کتاب خدا و اولین کسی
هستم که آن را اجابت میکنم و بر من روا نیست و دین من نیز اجازه نمیدهد
که به سوی کتاب خدا دعوت شوم و آن را نپذیرم، من با آنان جنگ میکنم تا
به حکم قرآن عمل کنند و آنان خدا را معصیت کرده اند و پیمان او را
شکسته اند و کتاب او را ترک کرده اند و من شما را آگاه می کنم که آنان
شما را فریب داده اند و خواستار عمل به قرآن نیستند»16
امام(ع) گفت: «اگر از من اطاعت می کنید با آنان بجنگید و اگر نافرمانی
می کنید آنچه را که میخواهید بکنید، آنان گفتند: به مالک اشتر پیغام بده
که برگردد.»17
پرده ششم:
مالک باز گرد!
«در آن هنگام مالک اشتر بشدت مشغول نبرد بود و به خیمه معاویه نزدیک
شده بود و در چند قدمی پیروزی قرار داشت. تحمیل گران سپاه امام(ع)
با اصرار و تهدید از ایشان خواستند که مالک را بازگرداند، امام به ناچار
یزید بن هانی را نزد مالک فرستاد و به او پیغام داد که برگردد»18
پرده هفتم:
مسکوت ماندن پیام امام توسط مالک اشتر
مالک با شناخت عمیق از ولایت و تحلیل درست از شرایط فشار بر امام(ع)
به امر ایشان ترتیب اثر نمی دهد و آن را مسکوت می گذارد.
«مالک به فرستاده امام گفت: این لحظه لحظه ای نیست که من دست از
جنگ بردارم، من اکنون امید پیروزی دارم به امام بگو عجله نکند. یزید
برگشت و سخن مالک را به امام رسانید.»18
پرده هشتم:
دومین پیام خطاب به مالک: فتنه ای برپا شده برگرد!
تحمیلگران خطاب به امیرالمؤمنین(ع) گفتند: حتماً تو خودت دستور
مقاومت داده ای. امام(ع) فرمود: دیدید که من به قاصد، مطلب پنهانی
نگفتم. آنها گفتند: بگو برگردد و گرنه تو را عزل می کنیم. امام(ع) به
«یزید بن هانی» گفت: برو به مالک بگو که فتنه ای برپا شده برگرد، یزید
نزد مالک رفت و جریان را گفت. مالک گفت: به خدا سوگند که من این وضع
را پیش بینی میکردم. این توطئه عمروعاص است. آیا شایسته است که
من در چنین موقعیتی که دارم برگردم. یزید گفت: آیا دوست داری که تو
اینجا پیروز شوی ولی امیرالمؤمنین را دستگیر و به معاویه تسلیم کنند؟ 19
پرده نهم:
برخورد قاطعانه مالک با تحمیلگران به ولایت
«مالک با شنیدن سخن یزیدبن هانی دست از جنگ برداشت و به سوی
امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد.»20
«مالک اشتر به سوی آنان باز گشت و چون به ایشان رسید بانگ بر آورد:
ای گروه خواری و سستی! آیا اکنون که در آستانه پیروزی هستید فریب
آنها را میخورید. اندکی به من مهلت دهید تا کار را یکسره کنم. آنها گفتند:
ما در خطای تو شرکت نمیکنیم. مالک گفت: بهترینهای شما کشته شده و
پستترینهای شما باقی مانده اند. شما چه زمانی بر حق بودید؟ آیا آن زمان
که با شامیان میجنگیدید یا اکنون که از جنگ دست کشیده اید؟ اگر چنین
باشد، باید کشته شدگان شما در آتش باشند. آنها گفتند: ای مالک این
سخنان را رها کن،برای خدا جنگ کردیم و برای خدا دست از جنگ کشیدیم
مالک گفت: به خدا سوگند که فریب خورده اید.
ای صاحبان پیشانی های پینه بسته، ما گمان میکردیم که نماز شما برای
زهد در دنیا و شوق به ملاقات پروردگار است ولی اکنون شما را
نمی بینیم جز اینکه از مرگ به سوی دنیا فرار می کنید.»21
پرده دهم:
علی جان! همه امت به فدایت که مظلومانه سر به زیر انداختی
مالک و تحمیل گران یکدیگر را دشنام میدادند و باتازیانه به صورت مرکبهای
همدیگر میزدند و نزدیک بود اختلاف داخلی در سپاه امام(ع) شعله بکشد.
درگیری و نزاع لفظی در میان یاران حضرت آنچنان بالا گرفت که یک نفر
کشته شد و در این هنگام امام فریاد زد: دست بردارید. آنها در میان صفوف
سپاه فریاد زدند که امیرالمؤمنین(علیه السلام) به حکم قرآن رضایت داده
و امام ساکت بود و سر خود را به زیرانداخته بود.»22
منابع:
14- تاریخ طبری، ج 3، ص 101؛ وقعه صفین، ص 49؛ مروج الذهب، ج 2، ص.391
15- وقعه صفین، ص.21
16- وقعه صفین، ص.490
17- تاریخ طبری، ج 3، ص.101
18- وقعه صفین، ص 490؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 102؛ الفتوح، ج 3، ص 184؛
الاخبار الطوال ص 190؛ ابن شهر آشوب، المناقب ج2 ص. 365
19- همان
20- وقعه صفین، ص 491
21- وقعه صفین، ص 491؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 102؛ ابن جوزی، المنتظم، ج 3،
ص 365؛ اسکافی، المعیار و الموازنه ص156؛ تاریخ ابن خلدون ج 2 ص.175
22- اعیان الشیعه، ج 9، ص 39، و 40، بحار ج 32، ص 544،
جنگ صفین » لیلة الهریر در جنگ صفین
رویارویی عمروعاص و مالک اشتر
در طول نبرد صفین، مالک اشتر رشادت ها و دلاوری های بسیاری از
خود نشان داد؛ به گونه ای که حضور او در هر نقطه از میدان کاملاً
محسوس و تأثیرگذار بود و مهارت وی در جنگ آوری، حتی از چشم معاویه
و فرمانده هانش مخفی نماند.
معاویه با دیدن مبارزات مالک اشتر و در هم کوبیدن صفوف شامیان توسط
وی، تصمیم گرفت تا او را از پای در آورد؛ لذا به مروان بن حکم دستور داد
تا با همراهی گروهی جنگجو، به مالک حمله برده و به زندگی او خاتمه
دهند؛ ولی مروان که از رویارویی با مالک، هراس داشت و بر جان خود
می ترسید و از طرفی در اعطای وعده حکومت مصر به عمروعاص از
جانب معاویه دل خوشی نداشت از پذیرش این مأموریت خودداری کرد و
به معاویه پیشنهاد داد تا این مسئولیت را به عمروعاص واگذارد و در
حالی که به عمروعاص اشاره می کرد به معاویه گفت: «عمروعاص
هم نشین و راز دار توست نه من! به او وعده فرمانروایی مصر را دادی و
مرا در زمره محرومان قرار دادی؛ پس اینک که فرمانروایی را به او عطا
کردی، بهتر است مسئولیت این نبرد را نیز به او دهی»!. معاویه از پاسخ
مروان خوشش نیامد و از طرفی هم، سخن او را برحق می دانست، از
این رو مأموریت این نبرد را به عمروعاص سپرد. عمروعاص که تا این لحظه
در مجلس ساکت نشسته بود به معاویه گفت: «به خدا قسم! من هرگز
مانند مروان با تو سخن نمی گویم!».معاویه گفت:«چرا باید پاسخی دهی،
در حالی که من تو را بر او مقدم کردم و مشاور خود قرار داده و به تو وعده
آنچنانی دادم؛ اما او را محروم کردم؟!». عمرو گفت: «ای معاویه! تو نیز این
را بدان که اگر چیزی به من دادی و چنین و چنانم کردی، به خاطر
شایستگی ها و لیاقت من بوده است».
عمروعاص این را گفت و آماده رویارویی با مالک اشتر شد و با همراهی
جنگاورانی وارد میدان نبرد شد و به سوی مالک به راه افتاد، اما همین که
رودرروی وی قرار گرفت و صلابت او و یارانش را دید، لرزه بر اندامش افتاد؛
ولی به هر ترتیب سعی کرد تا بر ترس خود چیره شود و در حالی که رجز
می خواند به سوی مالک حمله ور شد؛ ولی با یک حمله مالک،خراشی در
چهره اش پدید آمد. از این رو، عمروعاص از ترس جانش، زخم را بهانه کرد
و با سرعت به لشکرش بازگشت. فرار عمرو عاص از صحنه ی نبرد. بر
لشکریان شام سنگین آمد و آنان به معاویه اعتراض کردند که چرا چنین
فرد ترسویی را فرمانده لشکر کرده است».(1)
شایعه ی کشته شدن امیرالمؤمنین(علیه السلام)
در اوج جنگ و درگیری دو لشکر، شناسایی افراد بسیار مشکل بود؛ آنچه
دیده می شد، نیزه ها و شمشیرهایی بود که طرفین به سوی یکدیگر
حواله می کردند و تنها صدای چکاچک شمشیرها و نیزه ها به گوش
می رسید. امیرالمؤمنین(علیه السلام)نیز همچون یارانش در وسط میدان
غرق در پیکار بود، به طوری که آن حضرت در ازدحام جمعیت جنگجویان،
به چشم نیامد و ساعتی عراقیان از او اطلاعی نداشتند. بزرگان سپاه
گمان کردند آن حضرت شهید شده است. با این گمان عده ای ناله زده و به
شدت گریستند. وقتی امام حسن(علیه السلام)از این جریان آگاه شد، نزد
آن عده آمد و فرمود: «ای مردم! آرام باشید و با گمانی واهی، گریه نکنید.
شک نکنید که اگر مردم شام، امیرالمؤمنین(علیه السلام)را کشته بودند با
جرأت و شدت بیشتری بر شما حمله ور می شدند». در این هنگام
پیرمردی از راه رسید و گفت: «امیرالمؤمنین(علیه السلام)را شهید کردند.
من پیکر مبارکش را در میان کشتگان دیدم». با سخن او، لشکریان صدا به
ناله سردادند. امام حسن(علیه السلام)که از گفته آن پیرمرد خشمگین
شده بود، رو به لشکریان کرد و فرمود:
او مردی دروغگوست، سخنش را باور نکنید. پدرم مرا خبر داده که
شهادتش در کوفه خواهد بود و مردی از قبیله ی مراد، او را شهید خواهد
کرد و آن حضرت هرگز سخن دروغ نمی گوید. شما نباید گفته پدرم را رها
کنید و به خبر دروغ این مرد توجه کنید. بروید و مردانه نبرد کنید؛ تا به
خواست خدا پیروز شوید.
گفته های امام حسن(علیه السلام)به لشکریان آرامش داد و آنان دوباره
به میدان نبرد بازگشته و مشغول جنگ شدند.(2)
خطبه ی امیرالمؤمنین(علیه السلام)قبل از لیله الهریر
امام(علیه السلام)در طول این مدت، تلاش های بسیاری نمود تا بلکه
شامیان را از تصمیم خود منصرف کند؛ ولی هیچ یک از این تلاش ها مثمر
ثمر واقع نشد؛ از این رو هنگامی که حضرت از انصراف شامیان بر ادعای
باطل خودشان ناامید شد، در جمع یارانش خطبه ای آتشین بدین شرح
ایراد فرمود:
الحمد لله علی نعمه الفاضله علی جمیع من خلق من البر و الفاجر و علی
حججه البالغه علی خلقه من اطاعه فیهم و من عصاه ان رحم فبفضله و
منه و ان عذب فیما کسبت ایدیهم (و ان الله لیس بظلام للعبید).(3) احمده
علی حسن البلاء و تظاهر النعماء و استعینه علی ما نابنا من أسر دنیا او
آخره و أومن به و أتوکل علیه و کفی بالله وکیلا و أشهد ان لا اله الا الله
وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین
الحق ارتضاه لذلک و کان أهله و اصطفاه علی جمیع العباد لتبلیغ رسالته
و جعله رحمه منه علی خلقه فکان کعلمه فیه رءوفا رحیم أکرم خلق الله
حسباً و اجمله منظرا و اسخاه نفسا و أبره بوالد و أوصله لرحم و أفضله
علما و أثقله حلما و أوفاه بعهد و آمنه علی عقد لم یتعلق علیه مسلم و
لا کافر بمظلمه قط بل کان یظلم فیغفر و یقدر فیصفح و یعفو حتی مضی
(صلی الله علیه و آله و سلم)مطیعا الله صابرا علی ما أصابه مجاهدا فی
الله حق جهاد حتی اتاه الیقین(صلی الله علیه و آله و سلم)فکان ذهابه
أعظم المصیبه علی جمع اهل الأرض و البر و الفاجر؛ ثم ترک کتاب الله
فیکم یأمر بطاعة الله و ینهی عن معصیته و قد عهد الی رسول الله
(صلی الله علیه و آله و سلم)عهدا فلست أحید عنه وقد حضرتم عدوکم
و قد علمتم من رئیسهم منافق ابن منافق یدعوهم إلی النار و ابن عم
نبیکم معکم بین اظهرکم یدعوکم الی الجنه و الی طاعه ربکم و یعمل
بسنه نبیکم(صلی الله علیه و آله و سلم) فلاسواء من صلی قبل کل ذکر
لم یسبقنی بصلاتی مع رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)احد و أنا
من اهل بدر و معاویه طلیق ابن طلیق و الله انکم لعلی حق و إنهم لعلی
باطل فلا یکونن القوم علی باطلهم اجتمعوا علیه و تفرقون عق حقکم
حتی یغلب باطلهم حقکم، قاتلوهم یعذب هم الله باید بکم؛ فان لم تفعلوا
یعذبهم بأیدی غیرکم، فأجابه اصحابه فقالوا: یا امیرالمؤمنین انهض بنا
الی عدونا و عدوک اذا شئت فو الله ما نرید بک بدلانموت معک و نحیا معک
– فقال لهم علی مجیباً لهم: «والذی نفسی بیده لنظر الی رسول الله
(صلی الله علیه و آله و سلم)اضرب قدامه بسفی فقال:لاسیف الا ذوالفقار
و لا فتی إلا علی»(4) و قال: «یا علی! أنت منی بمنزله هارون من موسی
غیر أنه لا نبی بعدی (5) و موتک و حیاتک یا علی معی». و الله ما کذبت
و لا کذبت و لا ضللت و لاضل بی و ما نسیت ما عهد الی و انی لعلی بینة
من ربی و انی لعلی الطریق الواضح ألفظه لفظا؛(6)
سپاس خدای را بر نعمت های بیکرانش بر تمامی مردم، از نیک و بد و بر
حجت های رسای او در برابر آفریدگانش، چه آنان که سر به فرمان او
سپردند و چه آنان که از فرمان او سرتافتند. اگر رحمت آرد، از سرفضل و
منت اوست و اگر شکنجه و عذاب روا دارد؛ دستاورد خود گنهکاران است؛
زیرا خداوند بر بندگان خویش ستمکار نیست و او را بر نیک آزمایی و آشکار
ساختن این هم نعمت های بیکران سپاس دارم و در آنچه از امور دنیا یا
آخرت نصیب ما فرموده،هم از او یاری جویم و به او ایمان دارم و بر او توکل
کنم که حمایت او کافی است.
و گواهی می دهم که خدایی جز خداوند یکتا نیست. و گواهی می دهم
که محمد بنده و فرستاده اوست، وی را به راهنمایی و با دین حق بفرستاد
و وی نیز خود شایسته ی آن بود، او را از میان تمام بندگانش به پیام
رسانی خویش برگزید و رحمتی بر آفریدگان خویش قرار داد، همچنان که
خدا خود از فطرت او آگاهی داشت، نرمخوی و مهربان بود، گرامی ترین
آفریدگان خدا، به شرف و دودمان و خوش چهره ترین و گشاده دست ترین
کس؛و به والدین نکوکارتر،و برنگهداشت پیوند خویشاوندی(و صله ی رحم)
نگهبان تر،و به دانش برتر،و به بردباری سنگین تر و شکیباتر و به پیمانداری
وفادارتر و به عقد و عهد امین تر از هر کس بود، هرگز مسلمان و کافی
ستمی از او ندید بلکه وی خود ستم می دید و می بخشود و (بر انتقام)
توانا بود و درمی گذشت و عفو می فرمود، همواره سر به فرمان خدا
می سپرد و بر آنچه بدو می رسید شکیبا بود، در پیکار در راه خدا، چنان
که جهاد الهی را در خوراست، عمر خویش را سپری کرد تا آن که رحلتش
در رسید، درود خدا بر او و خاندانش. رفتن او (از این سرای خاکی) برای
تمام مردم زمین، از نیک و بد، بزرگترین مصیبت بود. آن گاه کتاب خدا را
در میان شما بر جای گذاشت که شما را به فرمانبرداری از خدا امر
می دهد و از نافرمانی از او باز می دارد. پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله
و سلم)با من عهدی بسته است که نمی توانم از آن سرپیچی کنم. اینک
شما با(نیروهای)دشمن رویاروی شده اید و می دانید فرمانده آنان کیست
منافقی است منافق زاده که ایشان را به دوزخ می خواند و (از این سوی)
پسرعم پیامبرتان با شما و در میان شماست که شما را به (بهشت و به )
فرمانبرداری پروردگارتان می خواند،و خود به روش پیامبرتان عمل می کند
هیچ کس در نمازگزاری من با پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، بر
من پیشی نگرفته است. من از بدریانم و معاویه اسیر آزاد شده ی جنگی
و فرزند اسیری آزاد شده است. به خدا سوگند که شما به یقین، برحقید و
آنان بی گمان، بر باطلند. مبادا آن گروه، بر باطل خویش همدست و هم
داستان شوند و شما بر حق خویش به پراکندگی گرایید تا باطل آنان بر
حق شما چیره آید. با آنان پیکار کنید که خداوند آنان را به دست شما
مجازات می کند و اگر شما چنان نکنید، به دست دیگران عذابشان خواهد
کرد؛
پس یاران در پاسخ حضرت گفتند: «ای امیرمؤمنان! هرگاه و به هرگونه
شما بخواهی ما را بر دشمنان و دشمن خود بشوران و بتازان که به خدا
قسم،ما جز تو کسی را به فرماندهی نخواهیم، با تو می میریم و با تو زنده
می مانیم». امیرالمؤمنین(علیه السلام)در پاسخ به آنان فرمود:
سوگند به آن که جانم در دستان اوست، پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله
و سلم)، وقتی دید من در برابر وی با شمشیر خود ضربه هایی کاری
می زنم، فرمود:
«شمشیری جز ذوالفقار و جوانمردی جز علی نباشد و فرمود: «ای علی
تو نسبت به من مانند هارونی نسبت به موسی، جز آنکه پس از من
پیامبری نباشد، و مرگ و زندگی تو، ای علی، با من است». به خدا سوگند!
دروغ نگفتم و دروغ نشنیدم و گمراه نشدم و کسی به وسیله ی من به
بیراهه کشانده نشد و آنچه را (پیامبر) با من پیمان بست از یاد نبردم.
براستی مرا دلیلی آشکار از طرف پروردگار است و من بی گمان در راه
روشن او رهسپارم و سخن پیامبر را حرف به حرف بازگفتم.
لیله الهریر
درگیری شدید میان دو سپاه، از اول ماه صفر آغاز شد و تا نیمه آن ادامه
داشت و شب نیمه آن ماه که مصادف با شب جمعه بود(7) را لیله الهریر
نامیده اند. «هریر» در لغت به معنای زوزه ی سگ است و دلیل نام گذاری
آن شب، به لیله الهریر این بود که آن شب، سپاه معاویه در زیر ضربات
سپاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) همچون سگ، زوزه می کشیدند و رفته
رفته توان رویارویی با یاران آن حضرت را از دست می دادند. نبرد میان دو
لشکر تا صبح و با شدت ادامه داشت و به جای آرامش شبانگاهی، صدای
شمشیر و نیزه و فریاد جنگجویان شنیده می شد. در آن شب، تیرها تمام
شد؛ نیزه ها شکست؛ شمشیرها دو نیم شد؛ ولی باز جنگجویان با
شمشیرها و نیزه های شکسته با یکدیگر می جنگیدند و وقتی آنها نیز از
کار می افتاد با سنگ به یکدیگر می زدند. در آن شب و روز، امیرالمؤمنین
(علیه السلام) به تنهایی پانصد و بیست و سه نفر(8) را به هلاکت رساند؛
به این ترتیب که با هر ضربه، الله اکبر می گفت و با همان ضربه ی اول،
طرف مقابل را از پای در می آورد. سپیده دم صبح در حال دمیدن بود اما
نبرد به شدت ادامه داشت و رفته رفته لشکر معاویه به شکست نزدیک
می شد.
امام(علیه السلام) در آن روز، رو به آسمان کرد و این گونه با خدای خویش
راز و نیاز فرمود:
یا الله یا رحمان یا رحیم، یا واحد یا أحد یا صمد، یا الله یا أله محمد، اللهم
الیک نقلت الأقدام و افضت القلوب و رفعت الأیدی و امتدت الأعناق و
شخصت الأبصار و طلبت الحوائج، اللهم انا نشکو الیک غیبه نبینا(صلی الله
علیه و آله و سلم)و کثره عدونا و تشتت أهوائنا. ربنا افتح بیننا و بین قومنا
بالحق و انت خیر الفاتحین سیروا علی برکه الله ثم نادی: لااله الا الله
و الله اکبر کلمه التقوی؛
ای خداوند بخشاینده! ای بخشایشگر! ای یکتا و یگانه! ای بی نیاز! ای
پروردگار محمد! پروردگارا! گام ها به سوی تو روانه شده و دل ها برای تو
در سینه ها می تپد و دست ها به درگاه تو برخاسته می شود و گردن ها
به سوی تو کشیده می شود و دیدگان به تو دوخته می گردد و نیازها
همه از تو درخواست می شود. بارالها! ما از فقدان پیامبرمان(صلی الله
علیه و آله و سلم)، و فزونی دشمنان و پراکندگی آرزوها و آرمان هایمان
به تو شکایت می کنیم. پروردگارا! تو در نزاع بین ما و قوم ما،به حق داوری
کن (و ما را فاتح گردان) که تو بهترین پیروزی دهنده ای؛ پس به برکت و
فضل خدا پیش روید. آن گاه ندا سر داد: نیست خدایی جز پروردگار یکتا،
و نام خدای بزرگ کلمه تقوا و پرهیزکاری است.(9)
خطبه امام(علیه السلام)در لیله الهریر
امیرالمؤمنین(علیه السلام)در آن شب، طی سخنانی، یارانش را به صبر و
مقاومت بیشتر فرا خواند و از آنان خواست تا با پیکار بی امان خود، کار
جنگ را یکسره کرده و سپاهیان معاویه را شکست دهند. متن خطبه آن
حضرت بدین شرح است:
الحمدالله الذی یبرم ما قضی و قدر، فما أبرم فلا ینقضه الناقضون، و ما
تقض فلن یبرمه المبرمون، مع أن الله تعالی لو شاء لما اختلف اثنان من
خلقه،و لا تنازعت الامه فی شیء من امره،و لا جحد المفضول حق الفاضل،
و لو شاء الله ما اقتتلوا، و لکن الله یفعل ما یرید، و قد ساقتنا و هؤلاء
المقادیر الی هذا المکان، و نحن من الله تعالی بمنظر و مستمع، و لو شاء
الله لانتقم و کان معه التغییر، و لکنه جعل الدنیا در الأعمال و الأخره
دار القرار لیجزی الذین أساء و ابما عملوا و یجزی الذین أحسنوا بالحسنی،
ألا! و انکم تقاتلون عدوکم غدا، فاطلبوا اللیله القیام و أکثروا فیها من تلاوه
القرآن و اذکروا الله و اسألوه النصر، و علیکم بالحذر و الحزام و الصبر و
کونوا صادقین، ألا! و قد بلغ بکم و بعدوکم ما قد رأیتم و لم یبق منهم الا
آخر نفس، فان الامور اذا أقبلت اعتبر آخرها بأولها، و قد صبر لکن القوم
علی غیر دین حتی بلغوا فیکم ما بلغوا، و انا غاد علیهم غدا و محاکمهم
الی رب العالمین؛(10)
سپاس خدای را که اساس حکم و قضای خود را چنان محکم و مبرم
گردانید که هیچ آفریده را قدرت و توان آن نباشد که نقضی به حکم و
فسخی به اساس قضای او راه دهد و اگر می خواست حتی دو نفر در
عالم با یکدیگر مخالفت نمی کردند و میان امت تنازع و تخاصم نمی افتاد
و مفضول در حق فاضل جفا نمی نمود. ما را تقدیر سابق و حکم و قضای
مبرم او بدین جایگاه آورده و در این ورطه انداخته است. هر نفسی که بر
می آوریم و هر قدمی که می نهیم و هر کاری که می کنیم، کم باشد یا
زیاد، آسان باشد یا سخت، بر او پوشیده نیست؛ بلکه او به خطورات ذهن
و اعمال ما آگاه است و اگر می خواست در همین دنیا، جزای نیک مردان و
سزای بدکاران را به آنان می داد. دنیا را سرای اعمال کرده است و آخرت
را سرای قرار. بدانید که شما باید فردا با دشمنان خویش بجنگید، پس
امشب را قدری بیدار باشید، خدای را بیاد آورید و ذکر بگویید، قرآن بخوانید،
و از خدای تعالی نصرت و پیروزی بخواهید. فردا استوار باشید (صبر و
استقامت را سبب پیروزی و نجات بدانید). می بینید که کار میان شما و
دشمنان شما به کجا رسیده و از دشمن رمقی باقی نمانده و در کار
ایشان خلل وارد شده است.
ارزش و اعتبار کارها در به پایان رساندن آن است و هر کاری که پایانش
مانند آغازش نباشد، خیری در آن نیست. شما در آغاز، مبارزات درخشانی
نمودید، اکنون که کار به آخر می رسد، می باید که هیچ سستی به
خویش راه ندهید و به حکم قضای باری تعالی تن دهید که آن قومی که
بر باطلند می بینید چگونه تلاش می نمایند. شما که بحمدالله برحقید،
باید تلاش و جدیت شما بیشتر باشد. بدانید که فردا صبحگاهان با آنان
خواهیم جنگید.
صبح روز بعد، صفوف لشکر امیرالمؤمنین(علیه السلام)با نظم خاصی
شکل گرفت و دو لشکر در برابر هم ایستادند. حضرت زره پیامبر(صلی الله
علیه و آله و سلم)را برتن نمود، عمامه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و
سلم)را سر نهاد و شمشیرش را به دست گرفت؛ آن گاه رو به لشکریان
کرد و با صدای بلند فرمود:
ایها الناس! من یبع نفسه یربح هذا الیوم، فانه یوم له ما بعده من الأیام، أما
و الله! ان لو لا ان تعطل الحدود و تبطل الحقوق و یظهر الظالمون و تفوز
کلمه الشیطان ما اخترنا ورود المنایا علی خفض العیش و طیبه، ألا! ان
خضاب النساء الحناء و خضاب الرجال الدماء، و الصبر خیر عواقب الأمور،
ألا! أنها احن بدریة و صغائن أحدیه و أحقاد جاهلیه و ثب بها معاویه حین
الغفله لیذکر بها ثارات بنی عبد شمس: (فقاتلوا ائمه الکفر انهم لا ایمن
لهم لعلهم ینتهون).(11)و(12)
ای مردم! هرکس که امروز خود را به خدا بفروشد، (سود کامل را ببرد و
بهشت جاوید را بیابد). امروز روزی است که از این روز بسیار خواهند گفت.
به خدا سوگند اگر نبود که آنها حدود دین را معطل گذاشتند و در باطل
کردن حقوق، سعی نمودند و ظالمان بعد از آنکه متواری شده بودند ظاهر
شدند و شیطان هم بر سر وسوسه های خود بود و این جماعت را بر
کفران و عصیان و کتمان حقوق نعمت های باری تعالی وا نمی داشت،
من هرگز قدم در این میدان نمی نهادم و جنگ و ستیز را بر زندگی و
آسایش خویش اختیار نمی کردم. (اما، چه کنم که باید این جماعت گمراه
را به راه راست آورم و به راه درست فرا خوانم و چون این کار بدین جا
رسیده، جز از راه جنگ و نبرد، این مهم محقق نخواهد شد) بدانید که
خضاب زنان حناست و خضاب مردان خون و هیچ کاری بهتر از صبر نیست،
و باید دانست صبر و پیروزی قرین یکدیگرند.
بدانید که این کینه ها از بقایای بدر واحد و کینه های جاهلیت است که در
سینه ی معاویه بوده و امروز می خواهد آن کینه ها را بیرون ریخته و
سینه ی خویش را از آن دردهای قدیم و کینه های دیرینه شفا دهد. با
پیشوایان کفر پیکار کنید؛ زیرا آنها پیمانی ندارند، شاید(با شدت عمل)
دست بردارند.
با بالا آمدن خورشید، همچنان دو لشکر مشغول نبرد بودند و شدت جنگ
به حدی بود که غبار ناشی از رفت و آمدها آسمان را تیره و تار کرده بود.
در آن شب و روز، سپاه معاویه متحمل شکست های پیاپی و سنگینی شد
و بسیاری از لشکریان نام آور خود را از دست داد و بسیاری دیگر نیز زخمی
شدند و این در حالی بود که یاران امام(علیه السلام)همانند آن حضرت
شجاعانه می جنگیدند و جانبازی های بسیاری از خود نشان می دادند.
مالک اشتر در میان لشکریان حرکت می کرد و فریاد می زد: «ای مردم!
تا پیروزی به اندازه کمتر از یک کمان باقی مانده است، آیا کسی هست که
جان خود را به خدا بفروشد و به همراه اشتر نبرد کند تا پیروز گردد یا آن که
به جوار خدا رود؟». رفته رفته شکست شامیان حتمی شد و پیروزی نهایی
لشکریان امیرالمؤمنین(علیه السلام)و شکست لشکریان معاویه زمان
زیادی باقی نمانده بود. امام(علیه السلام)نیز به یارانش روحیه می بخشید
و در کنارشان، آنان را به ادامه پیکار جانفشانه دعوت می فرمود.
در این بین بار دیگر امیرالمؤمنین(علیه السلام)در میان یارانش ایستاد و با
صلابتی خاص پس از حمد و ثنای الهی خطاب به آنان چنین فرمود:
أیها الناس! قد بلغ لکم الأمر و بعدوکم ما قد رأیتم و لم یبق منهم الا آخر
نفس و ان الأمور اذا أقبلت اعتبر آخرها بأولها و قد صبر لکم القوم علی غیر
دین حتی بلغنا منهم ما بلغنا و انا غاد علیهم بالغداة أحاکهم الی الله
عزوجل؛(13)
ای مردم! کار شما و دشمن شما به این جا رسیده که می بینید! از آنان
جز آخرین نفس، چیزی باقی نمانده است. آغاز کارها با پایان آن سنجیده
می شود. این مردم بدون این که دینی داشته باشند در مقابل شما
ایستاده اند و به این وضع فعلی دچار شده اند و من آنان را به محکمه
الهی خواهم کشید و به زندگی شان پایان خواهم داد.
پی نوشت ها :
1. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج3، ص92 و 93؛ نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص 439و 440.
2. لسان الملک سپهر، ناسخ التواریخ، زندگانی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ج3، ص74.
3. آل عمران: آیه ی 182.
4. تاریخ طبری، ج 2، ص514.
5. ابن اثیر، الکامل، ج2، ص 278.
6. نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص 313-315.
7. تاریخ طبری، ج5، ص 47؛ ابن اثیر، الکامل، ج3، ص315؛ البلاذری، انساب الاشراف،
ج2، ص 323.
8. مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص389.
9. نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص 230؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج3، ص180و181؛
ابوطالب یحیی بن حسین، تیسیر المطالب فی امالی ابی طالب.
10. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج3، ص 171؛ ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه؛
ج1، ص 143.
11. توبه: آیه 12.
12. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج3، ص 175.
13. نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص 476؛ ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه،
ج1، ص 143.
منبع: فاضلی(رحمه الله)، حاج شیخ عباس؛ فاضلی، حسین؛ نبرد صفین،
بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)، اول، زمستان 1390.
سایت راسخون