سیاست انقلابی کرمانشاه
بسم الله الرحمن الرحیم عماریون احساس وظیفه کنند در صحنه حاضر‌شوند

انالله و انا الیه راجعون 
 
قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم):
 
اذا مات العالم الفقیه ثلم فی الاسلام ثلمة لایسدها شیء
 
وقتی عالمی فقیه، فوت كند در اسلام رخنه و حفره‎ای ایجاد می‎شود كه
 
هیچ چیزی نمی‎تواند جای آن را پر کند.
 

آیت الله مهدوی کنی را از زبان خودشان بشناسید 

آیت الله مهدوی کنی: خانواده ها باید برای تربیت فرزندان بدانند این است

که پدر و مادر خودشان اهل عبادت باشند، نمی شود که آنها اهل عبادت

نباشند ولی بخواهند بچه شان اهل عبادت باشد.

 

شهریور 1358/قم/

((آیت الله مهدوی کنی و روسای کمیته های تهران دردیدار با امام خمینی(ره)

 در تصویر شهید محلاتی و امامی کاشانی نیز دیده می‌شود.))

به گزارش فرهنگ نیوز، آیت الله مهدوی کنی رييس مجلس خبرگان رهبری

و یکی از اساتید بزرگ اخلاق و عرفان تهران صبح امروز (سه‌شنبه ۲۹

مهرماه) به ملکوت اعلی پیوست. 

 

 آیت‌الله مهدوی‌کنی ۱۴ خرداد امسال پس از بازگشت از مراسم سالگرد

ارتحال حضرت امام(ره) در منزل دچار عارضه قلبی شده و به بیمارستان

منتقل شده بودند که پس از گذشت چندماه بستری ایشان در بیمارستان،

امروز دعوت حق را لبیک گفتند.

 

ایشان در محضر استادان مبارزی همچون حضرات آيات مشكيني،

حاج شيخ عبدالجواد سده اي (جبل عاملي)، شهيد صدوقي، سلطاني،

مجاهدي، رفيعي قزويني، شعراني، علامه طباطبايي، آيه الله العظمي

بروجردي، امام خميني، آيه الله العظمي گلپايگاني و ... رضوان الله تعالي

عليهم دروس عالي فقه، اصول فقه، تفسير، حكمت، كلام و دروس خارج

فقه و اصول را تلمذ كردند.

 

مبارزات معظم له عليه حكومت طاغوت، باعث دستگيري‌هاي متعدد،‌

تبعيد،‌ شكنجه و زنداني‌شدن ايشان گرديد. ايشان آخرين عالمي است

كه در روزهاي نزديك پيروزي انقلاب اسلامي براي چندمين بار دستگير

و در آستانه پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي آزاد شدند.

آيت الله مهدوي كني، پس از پيروزي انقلاب، از طرف حضرت امام خميني

قدس سره الشريف عهده‌دار مسؤوليت‌هاي متعددي در تاسيس نظام

نوپاي اسلامي شدند.

 



ادامه مطلب...
تاریخ: سه شنبه 29 مهر 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار




تاریخ: دو شنبه 25 مهر 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار
22 ذی الحجه؛ سالروز وفات محدث قمی

ابعاد فرهنگی شیخ عباس قمی

«زمانی که در قم تحصیل می‌کردم، خیلی تنگدست بودم تا جایی

که یک قِران و دو قِران جمع می‌کردم تا اینکه مثلاً سه تومان

می‌شد. آن را برداشته، از قم تا تهران پیاده می رفتم و با آن کتاب

خریده، به قم برمی گشتم.»

 

دیدبان: «شیخ عباس قمی» ملقب به «محدث قمی» در سال۱۲۵۴ ه‍.ش

(1294ه.ق) در قم متولد شد. او پس از فراگیری بخشی از مقدمات علوم

دینی و سطح در حوزه علمیه قم، در سال ۱۳۱۶ ه.ق - در سن بیست و دو

سالگی- برای تکمیل تحصیلات در سطوح عالی فقه و اصول به حوزه

علمیه نجف رهسپار شد. وی چون در علوم نقلی به ویژه حدیث استعداد

داشت از فقیه و محدث آن عصر حسین بن محمدتقی طبرسی معروف به

«محدث نوری» بیشتر کسب فیض کرد. وی در سال ۱۳۱۸ ه.ق به زیارت

خانه رهسپار گردید و سپس به سوی قم مراجعت کرد، اما پس از دیدار با

والدین و خویشان دوباره به نجف مراجعت کرد و به مجلس محدث نوری

وارد شد. محدث نوری در سال ۱۳۲۰ ه.ق درگذشت. محدث قمی نیز پس از

درگذشت استادش، حدود ۲ سال در شهر نجف ماندگار شد و پس از آن به

ایران آمد.

شیخ عباس و انقلاب مشروطه

محدث قمی، سرانجام در سال ۱۳۲۲ ه.ق (۳-۱۲۸۲ ه.ش) یعنی یکسال

پیش از آغاز انقلاب مشروطه و در دوره روی کار آمدن علی اصغر خان امین

السلطان صدر اعظم مظفر الدین شاه به وطن بازگشت. حاج شیخ عباس

در سال ۱۳۳۱ ه.ق در شهر مشهد سکونت گزید و در طی همین سال ها

سخنرانی های وی و نیز کلاس های درس اخلاق او که در هر پنج شنبه و

جمعه در مدرسه میرزا جعفر مشهد -که اکنون جزء دانشگاه علوم اسلامی

رضوی است- بر‌گزار می شد.

 

ویژگی های شخصیتی شیخ عباس قمی

محدث قمی درس خواند و عمل کرد و پیش رفت و به جایگاهی که سال ها

در پی آن بود رسید؛ جایگاهی در ملکوت و نه در خاک، مقامی در آستان

قرب الهی، نه منصبی در دربار دنیازدگان. محدث قمی در زمان خود یکی از

مربیان بزرگ و معلمان اخلاق اسلامی در میان مردم و حوزه های علمیه

شناخته می‌شد و از شهرت ویژه‌ای برخوردار بود. او خصوصیات اخلاقی

فراوانی داشت که در این فصل به پاره ای از آن ها اشاره می کنیم:

1- عالم و عامل، محقق و پژوهش گر: یکی از ویژگی های محدث قمی

علاقه فراوان به مطالعه و نوشتن کتاب بود. کمتر دیده می شد که او

مشغول مطالعه و بررسی کتابی نباشد. عشق محدث به کتاب، آن هم

کتب حدیثی نورانیت خاصی به او بخشیده بود. فرزند بزرگ ایشان در

این باره می‌گوید: «در اوایل کودکی با مرحوم پدرم هر وقت از شهر بیرون

می‌رفتم او از اول صبح تا هنگام شام، مرتب به نوشتن و مطالعه مشغول

بود.» زمانی که برای زیارت به کشورهای دور مسافرت می‌کرد اوقات

فراغت خود را با کتاب سپری می‌کرد. «او با عده‌ای از تجّار به سوریه

مسافرت کرد. آنان می گفتند هر وقت ما به سیاحت می رفتیم ایشان

می نشست و مشغول مطالعه و تألیف می شد و هر چه اصرار می کردیم

که با ما بیرون بیاید امتناع می ورزید. حتی شب ها هم که ما به خواب

می رفتیم او مشغول مطالعه و تألیف می شد. عشق و علاقه محدث قمی

به کتاب به اندازه ای بود که وقتی کمترین پولی به دست می آورد آن را در

خرید کتاب صرف می کرد. او خود می گوید: «زمانی که در قم تحصیل

می‌کردم، خیلی تنگدست بودم تا جایی که یک قِران و دو قِران جمع

می‌کردم تا اینکه مثلاً سه تومان می‌شد. آن را برداشته، از قم تا تهران

پیاده می رفتم و با آن کتاب خریده، به قم برمی گشتم.»

2- تواضع و اخلاص: از دیگر ویژگی های ایشان تواضع بسیار و همه

جانبه ای بود که از خود نشان می داد. در خانه، مدرسه و خیابان هر

کسی را که می دید -چه کوچک و چه بزرگ- احترام می کرد. در نزد

علما و از بین آنان بویژه در حضور کسانی که با حدیث و اخبار اهل بیت

 (علیهم السلام) سر و کار داشتند، اوج فروتنی و تواضع را به نمایش

می گذارد.وقتی در مجلسی وارد می شد هیچ گاه در صدر نمی نشست

و هرگز خود را بر دیگران مقدم نمی داشت. وی از خودستایی و

خودپسندی بشدت احتراز می کرد و به هیچ وجه غرور نداشت. اگر در

مسیری که می رفت به ذهنش خطور می کرد که کارش برای خدا نیست،

بدون هیچ تأمل از آنجا باز می گشت. نقل است «در یکی از سال ها مرد

نیکوکاری از محدث قمی خواهش می کند که قبول کند بانی مجلس محدث

شود و تعهد می کند که مبلغ پنجاه دینار عراقی به ایشان تقدیم کند. در آن

موقع هزینه محدث در هر ماه سه دینار بوده است. محدث قمی می گوید:

«من برای امام حسین علیه السلام منبر می‌روم نه برای دیگری و بدین گونه

آن وجه را نپذیرفت.» امر به معروف و نهی از منکر دیگر ویژگی حدیث

اخلاص بود. او خود هرگز گرد گناه نمی گشت و در ذهنش هم فکر گناه را

جای نمی داد. از منکرات ناراحت می شد و دیگران را از ارتکاب آن باز

می داشت. کسی جرأت نداشت در محضر او غیبت کند و از دروغ گفتن

ناراحت می‌شد. در یک کلام؛ محدث قمی آنچه می گفت با آنچه عمل

می کرد و آنچه مردم از رفتار و کردارش درک می کردند یکی بود. از این رو

سخنش در دل شنوندگان اثر شگرف داشت. آنانی که در درس اخلاق و

نصایح او شرکت می جستند و گوش و جان به این سروش اخلاص فرا

می دادند نقل می‌کنند که سخنان نافذ او چنان بود که آدمی را از گناهان

و پندارهای بد دور می ساخت و متوجه خدا می کرد.

 

3- زاهد و بدور از مقام، شهرت و ثروت: زندگی محدث قمی بسیار ساده

بود به طوری که از حد زندگی یک طلبه عادی هم پایین تر بود. لباسش

عبارت بود از یک قبای کرباسی بسیار نظیف و معطر و تمیز. چند سال

زمستان و تابستان را با آن قبای کرباسی می گذرانید. هیچ گاه در فکر

لباس و تجمل نبود. فرش خانه اش گلیم بود. از سهم امام استفاده

نمی کرد و می گفت: من اهلیت ندارم از آن استفاده کنم! روزی در نجف

اشرف دو زن محترم که در بمبئی سکونت داشتند و از بستگان آقا کوچک

(از محترمین نجف) بودند به حضور ایشان می رسند و تقاضا می کنند هر

ماه مبلغ ۷۵ روپیه به ایشان تقدیم کنند که از لحاظ زندگی در رفاه باشد.

در آن ایام مخارج ماهانه‌ خانواده وی از ماهی ۵۰ روپیه تجاوز نمی کرد.

حاج شیخ عباس از پذیرفتن آن خودداری می کند. میرزا محسن محدث زاده

فرزند کوچک آن مرحوم اصرار می کند تا قبول نماید ولی قبول نمی کند تا

اینکه زنان محترم ناامید می شوند و می روند. پس از رفتن آنها فرزند به

پدر می گوید: من هم دیگر از کسبه بازار برای مخارج روزانه قرض

نمی کنم! حاج شیخ عباس می گوید: ساکت باش! من همین مقدار هم که

الان خرج می کنم، نمی دانم فردای قیامت چگونه جواب خدا و امام زمان

(عج) را بدهم.

4- اهل استدلال و به دور از مجادله: از اعمال مهم شیخ این است که وی

بدون آن که وارد جدال مکتبی، درگیری و یا رویارویی با مهاجمان و معاندان

دینی شود، با تبیین و تدوین معارف اسلامی، سدی محکم در برابر سیل

بنیان کن بی دینی در ذیل عناوین مختلف شد. او هم مربی اخلاق بود و در

این زمینه شاگردانی تربیت کرد و هم علاقه مند به پژوهش که توانست با

کتاب هایش از معارف اهل بیت(علیهم السلام) دفاع کند.

آثار شیخ عباس

مهم ترین وجه فرهنگی شیخ عباس قمی کتاب های اوست که چه در

زمان زندگی و چه پس از فوتش منبع مهمی برای کسب فیض و معرفی

تعالیم اصیل دینی است. از وی در مجموع ۶۳ جلد کتاب در رشته های

رجال، اخلاق، فقه، کلام، لغت، ادعیه، تاریخ و به ویژه حدیث باقی مانده

است که برخی از آنها عبارتند از:

 

مفاتیح الجنان: شیخ عباس قمی در دورانی که معنویت و حقیقت دین مورد

هجوم بود به تدوین، تنظیم و ارایه کتاب دعایی با نام «مفاتیح‌الجنان»

شامل یک دوره اعمال واجب و مستحب در طول سال، همت گماشت. پس

از رسالات سید بن طاووس و علامه مجلسی، کاری بدین عظمت و کامل

در عالم شیعه نبود. این کتاب که مشهورترین کتاب وی نیز می باشد

مجموعه ای از ادعیه چهارده معصوم است که به انتخاب شیخ جمع آوری

شده است. «مفاتیح الجنان» در تمام خانه ها و اماکن مقدسه به عنوان

رساله ای در باب «سیر و سلوک» علمی و عملی برای مشتاقان عرفان

عملی در آمد که هر روز بر اهمیت و ضرورت آن افزوده می شود.

منازل الآخره: درباره روایات و حکایت های مرگ و جهان پس از مرگ

نگاشته شده است. این کتاب، کتاب نفیسى است که مراحل دشوار سفر

آخرت را بر اساس روایات بررسى نموده است و توشه لازم را یادآور شده

است. این کتاب مشتمل بر احادیثی از امام علی(ع) است که شامل

توشه هایی برای راهیان ابدیت و شناخت منازل موت، سوال و جواب و

عالم برزخ می باشد.

منتهی الآمال: این کتاب یکی از مهم ترین کتاب هایی است که در زمینه ی

تاریخ زندگی چهارده معصوم نگاشته شده است. شیخ عباس قمی در این

کتاب نگاهی تحلیلی به زندگی ائمه داشته است و اثری ارزشمند در

زمینه ی تاریخ اسلام از خود بجا گذاشته است.

 

نفس المهموم: نفس المهموم کتابی است در مقتل حضرت امام حسین 

(علیه السلام) که شیخ عباس قمی آن را به عربی نوشته است. این کتاب

یکی از بهترین و معتبرترین مقاتلی است که تاکنون به رشته تحریر درآمده

است. کتاب از ولادت حضرت شروع شده و پس از برشمردن مناقب حضرت،

تمام وقایع بیعت تا مرحله شهادت حضرت را از اول تا آخر شرح می دهد.

فوائد الرضویه: این کتاب که عنوان دقیقش " الفوائد الرضویه فی احوال

علماء المذهب الجعفریه" است از متون جامع شخصیت شناسی علمای

اسلامی است. نویسنده با بهره گیری از آثار تراجم کهن شرح احوال، آثار

و تألیفات1100 تن از عالمان، فقیهان و محدثان شیعه را آورده است.

مستدرک‌ بحارالانوار: شیخ عباس قمی 8 جلد کتاب با عنوان "مستدرک‌

بحارالانوار" برای متخصصان حدیث تدوین کرد که در حوزه های علمیه

کتابی پرکاربرد و دستمایه ای برای عالمان دینی است.

سفینه البحار و مدینه الحکم و الاثار: این کتاب فهرستی موضوعی و

تفصیلی در مورد احادیث کتاب بحارالانوار تالیف علامه مجلسی است.

می توان گفت سفینه البحار کتاب بحار الانوار را حیات مجدد بخشید.

بیت الاحزان فى مصائب سیّدة النّسوان: این کتاب درباره رنج ها و

فریادهاى دختر والامقام حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و زندگى

و حوادث دوران حیات آن بانوى بزرگ نوشته شده است.

فیض العلام فی عمل الشهور و وقایع الایام: این کتاب مجموعه اعمال

وارده در روایات برای ماه ها و روزهای مختلف سال است. نویسنده در این

کتاب رابطه ی دعا، تاریخ و مکان را یادآور شده است و دعاهایی را که از

طرف ائمه برای وقایع و مکان های خاص نیز رسیده، بیان کرده است.

تتمهة المنتهی: در تاریخ خلفای راشدین، اموی و برخی از خلفای عباسی.

 

تحفة الاحباب فى تراجم الاصحاب: موضوع این کتاب که پس از رحلت مولف

چاپ شده است علم رجال است. نویسنده در این کتاب به بیان زندگی

اصحاب حضرت محمّد(ص) و ائمه اطهار(ع) پرداخته است.

الکنی و الاقاب: این کتاب شامل زندگینامه بسیاری از علمای شیعه و

سنی می باشد. افرادی که زندگینامه شان در این کتاب آمده است

شاعران، ادیبان، عارفان و امیران هستند. این کتاب یکى از کتاب هاى

معتبر علم تراجم میباشد که به فارسى ترجمه شده و چاپ شده است.

الدر النظیم فی لغات القرآن العظیم: این کتاب یکی از مهم ترین کتاب ها

در مورد قرآن و واژگان آن می باشد. در سال های اخیر ترجمه ی این کتاب

با عنوان "فرهنگ واژگان قرآن کریم" بارها به چاپ رسیده است.

کحل البصر فی سیره سید البشر: این اثر، کتابی است که در برگیرنده

شرح زندگانی پیامبر(ص) از آغاز تا زمان وفات ایشان می باشد. ترجمه آن

با عنوان "سیره و صفات پیامبر اعظم" چاپ شده است. این کتاب مشتمل

بر عناوین زیر است: حسب و نسب، نام، القاب و ولادت آن حضرت، اتفاقاتی

که در زمان ایشان رخ داده به ویژه غزوات و جنگ های مسلمانان با کفار و

مشرکان و یهود و نصاری.

خاطره شیخ عباس قمی برای فرزندش

مرحوم شیخ عباس قمى در خاطرات خود برای پسرش آورده است که:

وقتى کتاب منازل الاخرة را نوشته و به چاپ رساندم، در قم شخصى بود

به نام «عبدالرزاق مسأله گو» که همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر

حضرت معصومه احکام شرعی را برای مردم مى گفت. مرحوم پدرم

«کربلائى محمدرضا» از علاقه مندان منبر شیخ عبدالرزاق بود، به حدى

که هر روز در مجلس او حاضر مى شد و شیخ هم بعد از مسأله گفتن،

کتاب منازل الاخرة مرامیخواند این کتاب از آثار و تألیفات من است اما هر

بار خوددارى کردم و چیزى نگفتم و فقط عرض کردم: دعا بفرمائید خداوند

توفیقى مرحمت نماید.

 

شاگردان

شیخ عباس قمی در ایام تدریس خویش شاگردانی تربیت کرد که هر کدام

منشا آثار بسیاری شدند.از مشهورترین ایشان می توان به امام خمینی(ره)

سید عبدالاعلی سبزواری، سید محمدهادی میلانی، آیت الله العظمی سید

شهاب الدین مرعشی نجفی، آیت‌الله سید مرتضی مرعشی نجفی اشاره

کرد.

رحلت

شیخ عباس قمی غروب روز 22 ذی الحجه سال 1359 ه.ق(1321ه.ش)

حالش منقلب گردید و پی در پی نام ائمه اطهار علیه‏السلام را بر زبان

جاری می ساخت. آن شب به علت کسالت فراوان نمازهایش را نشسته

خواند و نیمه شب دعوت حق را لبیک گفت و در سن شصت و پنج سالگی

به لقاءاللّه‏ پیوست. مرحوم آیت ‏اللّه‏ سیدابوالحسن اصفهانی بر جنازه اش

نماز خواند و بعد از تشییعی باشکوه توسط بزرگان، مراجع و عموم مردم،

در صحن مطهر حضرت امیرالمؤمنین (علیه‏االسلام) کنار مرقد استادش

محدث نوری، به خاک سپرده شد. 




تاریخ: یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

 

شأن نزول سوره هل اتي

 

«وَ یُطعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مُسکیناً وَ یَتیماً وَ اَسیراً اِنَّما نُطعِمُکُم

لِوَجهِ اللهِ لا نُریدُ مِنکُم جَزاءً وَ لا شُکُورًا» و طعام را در حالی که خود

دوستش دارند به مسکین، یتیم و اسیر می خورانند جز این نیست که

شما را برای خدا اطعام می کنیم و از شما نه پاداشی می خواهیم نه

سپاسی.»

انفاق، ایثار، سخاوت و جود علی(ع) زبان زد خاص و عام و حتی دشمنان

آن حضرت است. آیات قرآن کریم هم چون آیة ولایت و نیز سورة مبارکة

"هل اتی" گواه انفاق، ایثار، سخاوت و جود علی(ع) و خانواده بزرگوارش

است. و گوهر انفاق و ایثار آنان عشق آنان به خدای متعال است .

امام حسن و حسین علیهما السلام در کودکی بیمار شدند. رسول خدا

(صلی الله علیه و آله) همراه دو نفر از اصحاب از آنها عیادت کرد. یکی از

اصحاب به علی علیه السلام عرض کرد: « چه خوب بود برای شفای دو

فرزندت نذری برای خدا می کردی.» 

حضرت علی علیه السلام فرمود: « نذر می‌کنم اگر خوب شدند سه روز

را روزه بگیرم.» 

فاطمه نیز چنین گفت. 

امام حسن و حسین علیهما السلام هم گفتند: « ما نیز سه روز روزه

می گیریم.» 

فضه، کنیز آنان، نیز همین نذر را کرد. 

چندی نگذشت که حسن و حسین علیهما السلام شفا یافتند. 

همه به نذر خود وفا کردند و روزه گرفتند، اما برای افطار چیزی در خانه

نبود. 

علی علیه السلام نزد یکی از همسایگان یهودی اش که پشم‌باف بود و

شمعون نام داشت رفت و گفت: « آیا حاضری دختر محمد مقداری پشم

برای تو بریسد و تو در برابرش کمی جو بدهی؟» 

شمعون گفت: « بله.» و به او کمی پشم داد. 

فاطمه علیهاسلام یک‌سوم آن پشم را ریسید و یک صاع جو از شمعون

گرفت. آن را آرد کرد و با آن پنج قرص نان پخت؛ برای هر نفر یک قرص نان. 

علی علیه السلام نماز مغرب را با پیامبر خدا گزارد و به منزل آمد. سفره را

گستردند و هر پنج نفر سر سفره نشستند. هنگامی که امیرالمومنین(ع)

اولین تکه را کند، ناگاه مسکینی در خانه را زد و گفت: « السلام علیکم یا

اهل بیت محمد. من مسلمان مسکینی هستم. از آنچه می‌خورید به من

بخورانید. خداوند از نعمت‌های بهشت به شما بدهد!» 

همه اهل خانه هر پنج قرص نان را به مسکین دادند، شب را گرسنه

خوابیدند و چیزی جز آب نخوردند. 

فردای آن روز را نیز روزه گرفتند. فاطمه سلام الله علیها یک سوم دیگر از

پشم را ریسید و یک صاع دیگر از جو را آرد کرد و پنج قرص نان پخت. 

بعد از نماز مغرب، همین که سر سفره نشستند، یتیمی به در خانه آمد و

گفت: « السلام علیکم اهل بیت محمد. من یتیمی مسلمان هستم. از آنچه

می‌خورید به من نیز بدهید. خداوند شما را از نعمت های بهشتی اطعام

کند.» 

همه اهل خانه، آن شب را نیز گرسنه سپری کردند و چیزی جز آب نخوردند. 

فردا نیز همین اتفاق تکرار شد و این بار اسیری از مشرکین به در خانه آمد

و گفت:« السلام علیکم یا اهل بیت محمد ما را اسیر می کنید و به بند

می کشید، اما به ما غذا نمی‌دهید؟» 

آن شب نیز همه نان‌های خود را به اسیر دادند و با آب افطار کردند و

گرسنه خوابیدند. 

فردای آن روز علی، حسن و حسین را نزد رسول خدا برد. آنها از فرط

گرسنگی مانند جوجه به خود می لرزیدند. پیامبر با دیدن آنان فرمود:

« ای اباالحسن، حالت شما مرا سخت ناراحت می کند. نزد دخترم

فاطمه برویم.» 

نزد فاطمه رفتند و دیدند او در محراب خود، از گرسنگی دچار ضعف

شدیدی شده و چشمانش گود افتاده است. 

پیامبر او را به سینه چسباند و گفت: « به خدا پناه می‌برم. شما سه

روز است که گرسنه‌اید!» 

جبرئیل نازل شد و گفت: « ای محمد، آنچه را خداوند برای تو در باره

اهل بیت مهیا ساخته است، بگیر.» 

پیامبر فرمود:« چیست؟ » 

جبرئیل آیات آغازین سوره‌ی « هل اتی » را قرائت کرد تا رسید به آیه

« انّ هذا کان لکم جزاء و کان سعیکم مشکورا.» 

در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام آمده است که جبرئیل در روز

چهارم با ظرفی پر از گوشت فرود آمد. اهل بیت از آن خوردند تا سیر

شدند ، ولی چیزی از غذا کاسته نشد. حسین علیه السلام با مقداری

از آن غذا از خانه خارج شد. زنی یهودی به او گفت: « شما که همیشه

در گرسنگی به سر می برید این غذا از کجاست؟ مقداری از آن به من

بده.» 

حسین علیه السلام دست خود را دراز کرد که غذا را به او بدهد اما

جبرئیل فرود آمد و غذا را از دست حسین گرفت و به سوی آسمان برد.

 
پیامبر خدا فرمود: « اگر حسین نخواسته بود از این غذا به آن زن بدهد،

این ظرف غذا تا روز قیامت نزد اهل بیتم باقی بود؛ از آن می‌خوردند و

هیچ‌گاه چیزی از آن کم نمی شد.» 



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

روز مباهله چه روزی است؟

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز 24 ذی  الحجه سال دهم هجری طی 

نامه ای ساکنان مسیحی نجران را به آیین اسلام دعوت کرد و مردم نجران

که حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند نمایندگان خود را به مدینه فرستادند و

پیامبر آنان را به امر خدا به مباهله دعوت کرد . ...

مباهله در اصل از «بَهل» به معنی رها کردن و برداشتن قید و بند از

چیزی است. اما مباهله به معنای لعنت کردن یکدیگر و نفرین کردن است.

کیفیت مباهله به این گونه است که افرادی که درباره مسئله مذهبی

مهمی گفتگو دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرّع کنند و از

او بخواهند که دروغ گو را رسوا سازد و مجازات کند.

 

شرح مختصر واقعه مباهله

 

مباهله پیامبر با (صلی الله علیه و آله و سلم) مسیحیان نجران، در روز

بیست وچهارم ذی الحجّه سال دهم هجری اتفاق افتاد.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)طی نامه ای ساکنان مسیحی نجران

را به آیین اسلام دعوت کرد. مردم نجران که حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند

 نمایندگان خود را به مدینه فرستادند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)آنان

را به امر خدا به مباهله دعوت کرد.

 

وقتی هیئت نمایندگان نجران، وارستگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را

مشاهده کردند، از مباهله خودداری کردند. ایشان خواستند تا

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه دهد تحت حکومت اسلامی در آیین

خود باقی بمانند.

موقعیت جغرافیایی

 

بخش با صفای نجران، با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز

و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام این نقطه، تنها نقطه

مسیحی نشین حجاز بود که مردم آن به عللی از بت پرستی دست

کشیده و به آیین مسیح (علیه السلام)گرویده بودند.

 

دعوت به اسلام

 

پیامبر اکرم، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلمبرای گزاردن

رسالت خویش و ابلاغ پیام الهی، به بسیاری از ممالک و کشورها نامه

نوشت یا نماینده فرستاد تا ندای حق پرستی و یکتاپرستی را به گوش

جهانیان برساند. هم چنین نامه ای به اسقف نجران، «ابوحارثه»، نوشت

و طی آن نامه ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت فرمود.

 

نامه حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلمبه اسقف نجران

 

مشروح نامه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمبه اسقف نجران چنین بود:

«به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب ((علیهم السلام)). [این نامه ایست]

از محمد ((صلی الله علیه و آله وسلم))، پیامبر خدا، به اسقف نجران. خدای ابراهیم

و اسحاق و یعقوب ((علیهم السلام)) را ستایش می کنم و شما را از پرستش

بندگان به پرستش خدا فرا می خوانم. شما را دعوت می کنم که از ولایت

بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند درآیید و اگر دعوت مرا نپذیرفتید

باید به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید تا در برابر این مبلغ، از جان

و مال شما دفاع کند] و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود».

 

عکس العمل نجرانی ها

نمایندگان پیامبر صلی الله علیه و آله و که حامل نامه دعوت به اسلام از

جانب پیامبرصلی الله علیه و آله و سلمبودند، وارد نجران شدند و نامه را به

اسقف نجران دادند. او نیز شورایی تشکیل داد و با آنان به مشورت پرداخت.

یکی از آنان که به عقل و درایت مشهور بود گفت: «ما بارها ازپیشوایان

خود شنیده ایم که روزی منصب نبوت ازنسل اسحاق (علیه السلام)به

فرزندان اسماعیلعلیه السلام انتقال خواهد یافت و هیچ بعید نیست که

محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) که از اولاد اسماعیلعلیه السلام 

است ـ همان پیامبر موعود باشد». بنابراین شورا نظر داد که گروهی

به عنوان هیئت نمایندگان نجران به مدینه بروند تا از نزدیک با

محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)تماس گرفته، دلایل نبوت او را بررسی

کنند.

 



گفتگوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمبا هیئت نجرانی

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلمدر مذاکره ای که با هیئت نجرانی در

مدینه به انجام رسانید آنان را به پرستش خدای واحد دعوت کرد. امّا آنان

بر ادعای خود اصرار داشتند و دلیل الوهیت مسیح را، تولد عیسی

(علیه السلام)بدون واسطه پدر می دانستند.

در این هنگام فرشته وحی نازل شد و این سخن خدا را بر قلب

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جاری ساخت: «به درستی که مَثَل عیسی 

نزدخداوند مانند آدم است که خدا او را از خاک آفرید». در این آیه، خداوند، 

با بیان شباهت تولد حضرت عیسی علیه السلام و حضرت آدم (علیه السلام)

 یاد آوری می کند که آدم((علیه السلام))  را با قدرت بی پایان خود، بدون 

این که دارای پدر و مادری باشد، از خاک آفرید و اگر نداشتن پدر گواه این 

باشد که مسیح(علیه السلام) فرزند خداست، پس حضرت آدم(علیه السلام)  

برای این منصب شایسته تر است؛ زیرا او نه پدر داشت و نه مادر.

اما با وجود گفتن این دلیل، آنان قانع نشدند و خداوند به پیامبر خود،

دستور مباهله داد تا حقیقت آشکار و دروغ گو رسوا شود.

مباهله، آخرین حربه

خداوند پیش از نازل کردن آیه مباهله، در آیاتی چند به چگونگی تولد

عیسی (علیه السلام) می پردازد و مسیحیان را با منطق عقل و استدلال

روبرو می کند و از آنان می خواهد که عاقلانه به موضوع بنگرند.

بنابراین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، در ابتدا سعی کرد با دلایل

روشن و قاطع آنان را آگاه کند، اما چون استدلال موجب تنبّه آنان نشد

و با لجاجت و ستیز آنان مواجه گشت، به امر الهی به مباهله پرداخت.

خداوند در آیه 61 سوره آل عمران می فرماید: «هرگاه بعد از دانشی که به

تو رسیده، کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو بیایید

فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما

خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم؛ سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر

دروغ گویان قرار دهیم».

دیدگاه بزرگان نجران درباره مباهله

در روایات اسلامی آمده است که چون موضوع مباهله مطرح شد،

نمایندگان مسیحی نجران از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مهلت خواستند

تا در این کار بیندیشند و با بزرگان خود به شور بپردازند.

نتیجه مشاوره آنان که از ملاحظه ای روان شناسانه سرچشمه می گرفت

این بود که به افراد خود دستور دادند اگر مشاهده کردید

محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به

مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید؛ زیرا در آن صورت حقیقتی در کار

او نیست که متوسل به جاروجنجال شده است و اگر با نفرات بسیار

محدودی از نزدیکان و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد، بدانید که او

پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است.

در میعادگاه چه گذشت؟

طبق توافق قبلی، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و نمایندگان نجران برای

مباهله به محل قرار رفتند. ناگاه نمایندگان نجران دیدند که پیامبر 

(صلی الله علیه و آله) و سلمفرزندش حسین (علیه السلام)را در آغوش دارد،

دست حسن (علیه السلام) را در دست گرفته و علی و زهرا (علیهما السلام) 

همراه اویند و به آنها سفارش می کند هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید

 مسیحیان، هنگامی که این صحنه را مشاهد کردند، سخت به وحشت

افتادند و از این که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، عزیزترین و نزدیک ترین

کسانِ خود را به میدان مباهله آورده بود، دریافتند که او نسبت به ادعای

خود ایمان راسخ دارد؛ زیرا در غیر این صورت، عزیزان خود را در معرض

خطر آسمانی و الهی قرار نمی داد.

بنابراین از اقدام به مباهله خودداری کردند و حاضر به مصالحه شدند.

سخنان ابوحارثه درباره مصالحه

هنگامی که هیئت نجرانی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)را در اجرای مباهله

مصمّم دیدند، سخت به وحشت افتادند. ابوحارثه که بزرگ ترین و داناترین

آنان و اسقف اعظم نجران بود گفت: «اگر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) 

بر حق نمی بود چنین بر مباهله جرئت نمی کرد.

اگر با ما مباهله کند، پیش از آن که سال بر ما بگذرد یک نصرانی بر روی

زمین باقی نخواهد ماند». و به روایت دیگر گفت: «من چهره هایی را

می بینم که اگر از خدا درخواست کنند که کوه ها را از جای خود بکند،

هر آینه خواهد کَند. پس مباهله نکنید که در آن صورت هلاک می شوید

و یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند».

سرانجام مباهله

ابوحارثه، بزرگ گروه، به خدمت حضرت آمد و گفت: «ای ابوالقاسم  

(صلی الله علیه و آله و سلم)، از مباهله با ما درگذر و با ما مصالحه کن بر چیزی

که قدرت بر ادای آن داشته باشیم».

پس حضرت با ایشان مصالحه نمود که هرسال دوهزار حُلّه بدهند که قیمت

هر حلّه چهل درهم باشد و بر آنان که اگر جنگی روی دهد، سی زره و سی

نیزه و سی اسب به عاریه بدهند.

مباهله پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با نصرانیان نجران، از دو جنبه

نشان درستی و صداقت اوست. اوّلاً، محض پیشنهاد مباهله از جانب

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)خود گواه این مدعاست؛ زیرا تا کسی

به صداقت و حقانیّت خود ایمان راسخ نداشته باشد پا در این ره نمی نهد.

نتیجه مباهله، بسیار سخت و هولناک است و چه بسا به از بین رفتن و

نابودی دروغ گو بینجامد. از طرف دیگر، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

کسانی را با خود به میدان مباهله آورد که عزیزترین افراد و جگرگوشه های

او بودند. این خود، نشان عمق ایمان و اعتقاد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

به درستی دعوتش می باشد که با جرأت تمام، نه تنها خود، بلکه

خانواده اش را در معرض خطر قرار می دهد.

مباهله، سند عظمت اهل بیت((علیهم السلام))

مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنّن تصریح کرده اند که آیه مباهله در

حق اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) نازل شده است و پیامبر

(صلی الله علیه و آله و سلم) تنها کسانی را که همراه خود به میعادگاه برد

فرزندانش حسن و حسین و دخترش فاطمه و دامادش علی (علیهم السلام)

 بودند. بنابراین منظور از «اَبْنائَنا» در آیه منحصرا حسن و حسین 

(علیهم السلام)هستند، همان طور که منظور از «نِساءَنا» فاطمه 

 (علیها السلام) و منظور از «اَنْفُسَنا» تنها علی ((علیه السلام)) بوده است.

این آیه هم چنین به این نکته لطیف اشاره داردکه علی((علیه السلام))

در منزلت جان و نفس پیامبر است.

نزول آیه تطهیر در روز مباهله

روزی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قصد مباهله کرد، قبل از آن عبا

بر دوش مبارک انداخت و حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین 

((علیهم السلام))را در زیر عبای مبارک جمع کرد و گفت: «پروردگارا، هر

پیغمبری را اهل بیتی بوده است که مخصوص ترینِ خلق به او بوده اند.

خداوندا، اینها اهل بیت منند. پس شک و گناه را از ایشان برطرف کن و

ایشان را پاکِ پاک کن.»

در این هنگام جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر را در شأن ایشان فرود آورد:

«همانا خداوند اراده فرمود از شما اهل بیت پلیدی را برطرف فرماید و

شما را پاکِ پاک کند.

 

اعمال روز مباهله

روز بیست و چهارم ذی الحجّه، روزمباهله پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) 

با مسیحیان نجران است که در نزد مسلمانان، اهمیت خاصّی دارد؛ چرا که

گواه حقانیت و درستی دعوت پیامبر و عظمت شأن اهل بیت مکرّم اوست.

در کتاب شریف مفاتیح الجنان، اعمال مخصوصی بدین شرح برای این روز

ذکر شده است:

اول: غسل، که نشان پالایش ظاهر از هر آلودگی و آمادگی برای آرایش

جان و صفای باطن است؛

دوم: روزه، که سبب شادابی درون است؛

سوم: دو رکعت نماز؛

چهارم: دعای مخصوص این روز که به دعای مباهله معروف است و شبیه

دعای سحر ماه رمضان می باشد.

هم چنین در این روز خواندن زیارت امیرالمؤمنین((علیه السلام)) به ویژه

زیارت جامعه روایت شده است. احسان به فقرا و محرومان به تأسّی از

مولی الموحدین علی((علیه السلام))  که در رکوع نمازش به نیازمند احسان

فرمود، سفارش شده است.




تاریخ: شنبه 26 مهر 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

 
پیشگویی امام علی(ع) درباره شهادت یار ایرانی خود «میثم تمار»

 در نخستین دیدار میثم تمار و امیرالمؤمنین(ع)، حضرت از او نامش را

می‌پرسد که پاسخ می‌شنود: سالم! حضرت می‌فرماید:

اما پیامبر خدا(ص) به من فرمود پدرت اسم تو را در ایران و در سرزمین

خودت «میثم» گذاشته است.


 

۲۲ذیحجه سالروز شهادت میثم تمار

شهادت در راه خدا آرزوى بزرگ «میثم تمار» و «حبیب ‏بن مظاهر» بود.
 
و هردو به این آرزو ‏رسیدند; حبیب، در رکاب حسین(علیه السلام) و میثم در 
 
مبارزه با طغیان «ابن زیاد». ‏

روزى، میثم در مجلس «بنى اسد» با حبیب‏ بن مظاهر ملاقات کرد.

مدتى باهم گفتگو کردند. در ‏پایان این دیدار، حبیب ‏بن مظاهر گفت:

گویا پیر مرد خربزه‏ فروشى (۱) را می بینم که در راه ‏دوستى فرزندان و 

خاندان پیامبر،او را به دار مى‏ آویزند و بر چوبه دار،شکمش را می ‏درند. ‏‏

(اشاره به شهادت میثم در کوفه) ‏

میثم هم در پاسخ گفت: من هم گویا مردم سرخ ‏رویى را می ‏بینم و 

می شناسم، با دو دسته موى ‏بر سر که براى یارى فرزند دختر پیامبرش

قیام می کند وکشته مى‏ شود و سرش در کوفه ‏گردانده مى‏شود.

(اشاره به شهادت حبیب در کربلا) پس از این گفتگو از هم جدا شدند و

رفتند. ‏

 

اهل آن مجلس، که آن دو را به دروغ متهم میکردند، هنوز متفرق نشده بودند

 

که «رشید ‏هجرى‏» یکى از یاران على‏«ع‏» فرا رسید و سراغ میثم و حبیب

 

را از آنان گرفت.گفتند: این ‏جا بودند و شنیدیم که چنین و چنان گفتند. گفت:

 

خدا میثم را رحمت کند! فراموش کرد این را ‏هم به گفته‏اش بیفزاید که:

 

«به آن کس که سربریده حبیب را به کوفه مى‏ آورد، صد درهم بیشتر ‏داده

 

می شود.» و... رفت. آنان گفتند: این دیگر از آن دو هم دروغگوتر است!  

 

ولى چند ‏روزى نگذشت که میثم را بردار آویخته دیدیم و سر حبیب را هم

 

پس از کشتنش آوردند و ‏هرچه را که آن دو گفته بودند

 

به همان صورت اتفاق افتاد.(۲) ‏

 

اینک مزار شهید یک مشهد است و به شهادت ایستاده است. گواه پیروزى

حق و شاهد رسوایى و ‏نابودى باطل است. در سرزمین عراق در محلى

میان نجف اشرف و کوفه، بارگاهى است که ‏مدفن «میثم تمار» است.

بر سنگ مزارش نام میثم به عنوان یار و مصاحب على (علیه السلام)

‏نوشته شده است

 از سربازان ولایت جز ولایت پذیری انتظاری نیست؛ اما از سرداران ولایت

تنها ولایت پذیری کافی نیست؛ بلکه می‌بایست ولایت‌مدار هم باشند.

معنایش این است که کسی با شناخت کامل از منظومه فکری و خط مشی

سیاسی و اجرایی ولایت، حتی قبل از اینکه دستوری برسد، بتواند در انجام

به تکالیف خود، دقیقا بر اساس خواست و روش مورد پذیرش ولی حرکت

کند. به عبارت دیگر پیش از اقدام به یک کار یا اتخاذ یک موضع، بررسی کند

که آیا این موضع و عمل او مورد رضایت ولی زمان هست یا نه و طبیعتا اگر

زمانی هم دستور و حتی اشاره‌ای برسد، با جان و دل می‌پذیرد و عمل

می‌کند.

این کار به معنای جلوتر از ولایت حرکت کردن نیست؛ بلکه به معنای عمل

به هنگام در زمان لازم بر اساس تکلیف و با شناخت از مسیر ترسیمی

عقلانی و شرعی ولایت است. چنین کسی برای تمام اقدامات خود منتظر

دستور و کسب تکلیف نمی‌ماند و البته اگر عمل و اقدامی محل شبهه شد

و نتوانست بر اساس خط مشی ترسیمی ولایت حرکت کند، سعی می‌کند

چاز کانال مطمئن کسب تکلیف کرده و عمل نماید.

 

میثم تمار که بود؟

میثم فرزند یحیى ابتدا غلام زنى از طایفه بنى اسد بود. حضرت على(ع) او

را خرید و آزاد کرد. وى در زمان پیامبر(ص) نیز مى‌زیست؛ هر چند در حوادث

زمان آن حضرت یادى از او نشده، اما او را از اصحاب پیامبر(ص) به شمار

آورده‌اند. میثم تمّار در طول هم نشینی‌اش با حضرت علی(ع) اخبار غیبی

فراوانی از حضرت شنید و در موارد متعددی آن را بازگو  کرد. افشاگری‌ها

و موضع گیری‌های ستودنی میثم تمّار در مقابل دستگاه حاکم جور،

زمامداران وقت را بر آشفت و در صدد دستگیری او بر آمدند تا از رسوایی

بیشتر بنی امیه جلوگیری کنند.

لقب تمار(خرما فروش) را هم از آن جهت‏ به ‏او می‌گفتند که در کوفه

خرما فروش بود.

منطقه‌ای که جناب میثم پیش از اسلام ساکن آنجا بوده و در آن متولد شده

بود، منطقه‌ای به نام ران است که در آذربایجان قرار داشت. البته موارد

دیگری هم در مورد شهر محل تولد و اقامت میثم ذکر شده است؛

شهرهایی از جمله کرمان و فارس گفته شده، اما در ظاهر، نقل قوی‌‌تر این

است که زادگاه جناب میثم منطقه آذربایجان بوده است.

جناب میثم نیز مانند بقیه موالیان که پس از اسلام برای نزدیکی بیشتر به

خاندان طهارت به مناطق عرب نشین آمده بودند، به کوفه آمد. ایشان اولین

بار امیرمؤمنان(ع) را در کوفه دیدار می‌کند و در آن زمان جناب میثم غلام

یک زن عرب بوده و چون موالی بوده، خدمتگزاری این خانواده را در کوفه

انجام می‌داده است.

امیرمؤمنان(ع) میثم را که غلام و برده آن زن عرب بوده، می‌خرد و آزاد

می‌کند و میثم آزاد شده امیرالمؤمنین(ع) است. در دیدار اولی که بین

میثم و امیرمؤمنان(ع) اتفاق می‌افتد، حضرت از ایشان می‌پرسد که اسم

تو چیست؟ و ایشان در پاسخ می‌گوید: «سالم». حضرت می‌فرمایند:

اما پیامبر خدا(ص) به من فرمود که پدرت اسم تو را در ایران و در سرزمین

خودت، میثم گذاشته است. میثم بسیار متعجب می‌شود که رسول

خدا(ص) و جانشین او امیرالمؤمنین(ع) درست می‌گویند و اسمش قبلا

میثم بوده است. اما در این منطقه و کوفه هیچ کس این را نمی‌داند و

کسی از این موضوع با خبر نیست. حضرت به میثم می‌فرماید: از امروز

نامت همان میثم باشد و همان نامی که پدرت بر تو گذاشت و همان

نامی که رسول خدا(ص) مرا از آن نام با خبر کرد.


 

 

پیشگویی کیفیت شهادت میثم تمار توسط امام علی(ع)

میثم صبحی خدمت امیرمؤمنان(ع) می‌رسد و به منزل حضرت می‌رود.

حضرت در چشمان میثم خیره می‌شود و می‌فرماید: به خدا قسم روزی را

می‌بینم که به خاطر دوستی تو با من، دست و زبانت را می‌برند و تو را از

نخل آویزان می‌کنند!

میثم بسیار تعجب می‌کند و میثم می‌پرسد: آیا واقعا این اتفاق می‌‌افتد؟

حضرت می‌فرمایند: آری به خدای کعبه قسم که این اتفاق می‌افتد و این

رازی است که پیامبر(ص) به من گفته است. میثم در پاسخ به

امیرمؤمنان(ع) می‌گوید: هرگز پیامبر اکرم(ص) دروغ نمی‌گوید و من ایمان

دارم همان چیزی که شما فرمودید، اتفاق می‌افتد. میثم از این خبر که با

محبت امیرمؤمنان(ع) و به واسطه همین محبت، شهید می‌شود،

بسیار خوشحال ‌شد.

مزارمیثم تمار


 

به دنبال «حسین‏»(ع) ‏

میثم، خبر حرکت امام حسین(ع) را به طرف مکه شنید. در همان سال،

تصمیم گرفت که به ‏قصد حج عمره روى به مکه بنهد. در مکه به دیدار

امام حسین(ع) موفق نشد. پس از حج ‏به ‏مدینه رفت. در دیدارى که با

«ام سلمه‏»همسر پیامبر(ص) داشت خود را معرفى کرد.ام ‏سلمه گفت:

پیامبر،بارها تو را یاد میکرد و در دل شبها،سفارش تو را به على(ع) مىینمود. ‏

میثم از ام‏ سلمه،حسین على(ع) را پرسید.ام ‏سلمه گفت: به اطراف مدینه

رفته است، او نیز ‏همواره تو را یاد مى‏کرد. میثم گفت: من نیز همواره به یاد 

آن بزرگوار هستم. امروز موفق به ‏دیدار او نشدم. به او بگو که دوست

داشتم بر او سلام بگویم. من بر می گردم و به خواست‏ خدا ‏یکدیگر را نزد 

پروردگار،دیدار خواهیم کرد. (اشاره به شهادت قریب الوقوع امام حسین(ع)

بود،زیرا بیست روز پس از این سخن بود که امام حسین(ع) به شهادت  ‏

رسید. آن گاه ام‏ سلمه با عطرى محاسن میثم را معطر ساخت. 

میثم گفت:به زودی ریشم با خون، ‏رنگین خواهد شد. ام‏ سلمه:

چه کسى این خبر را به تو داده است؟ ‏

میثم: مولا و سرور من! ‏

ام ‏سلمه، در حالى که از اندوه، بغض گلویش را گرفته بود، گریست و گفت:

على(ع) فقط ‏مولاى تو نیست، بلکه سرور من و سالار همه مسلمانان

است. آن گاه ام‏ سلمه از او خداحافظى ‏کرد. (۳) ‏

دستگیر شدن میثم ‏

میثم در کوفه، مورد احترام بود و شخصیت اجتماعى ‏اش موقعیت او را از

هرجهت، حساس ‏کرده بود. از سفر حج ‏به سوى کوفه برمی گشت که

«ابن زیاد» دستور دستگیرى او را قبل از ‏رسیدن به شهر، صادر کرد. این 

درحالى بود که مسلم ‏بن عقیل در کوفه به شهادت رسیده و ‏تشنج و 

اضطراب کوفه را فراگرفته و شیعیان سرشناس و چهره‏ هاى برجسته 

هوادار ‏اهلبیت(علیهم السلام) تحت تعقیب یا در زندان بودند و زمینه براى 

اعتراض ها و شورشها فراهم‏«عریف‏» به همراه صد نفر از ماموران، 

برنامه دستگیری میثم را قبل از ورودش به کوفه، ‏تدارک دیدند. ابن‏ زیاد او 

 را تهدید کرده بود که اگرمیثم را دستگیر نکند، خودش به قتل خواهد ‏رسید. 

عریف به «حیره» آمد و همراهانش در انتظار رسیدن میثم بود. میثم را در 

همان جا،پیش از آن که پایش به خانه برسد گرفتند. میثم به ماموران 

حوادث آینده وچگونگی شهادت خویش را بازگو کرد. ‏

میثم گرچه در آن روز، پیرمردى سالخورده بود که بر استخوانهایش جز 

پوستی باقى نمانده بود ‏‏(۴) و از نظر جسمى، تحلیل رفته بود، لیکن از

نظر شهامت و قوت قلب و قدرت روحى و ‏اراده استوار و زبان گویا و فصیح

و ایمان راسخ در حدى بود که ابن ‏زیاد را، با آن همه قدرت ‏و مامور به 

وحشت افکنده بود.به همین جهت هم براى بازداشت این پیرمرد جواندل 

و توانمند،صد مامور را گسیل ساخته بود. ‏

ماموران، میثم را به کوفه وارد کردند. به عبیدالله ‏بن زیاد خبر دادند که میثم

اسیر و گرفتار شده ‏است. در معرفی میثم به ابن ‏زیاد گفتند که:

 او از نزدیکترین و برگزیده‏ ترین یاران ابوتراب، ‏على(ع) است. ‏

ابن زیاد گفت: واى بر شما! کار این مرد عجمى به این جا رسیده است؟!

بیاوریدش…! میثم را ‏از بازداشتگاه به حضور والى کوفه آوردند. ‏

‏«میثم‏» یکپارچه تلاش و اشتیاق بود. در راه تثبیت‏ حق و روشن نگاهداشتن

مشعل حق و ‏ارزشهاى اصیلى که به خاموشى مى‏گرایید، جان بر کف و

شهادت‏ طلب بود.

ابن زیاد، براى آزمودن روحیه میثم و گفتگو با او پرسید:

پروردگارت در کجاست؟ ‏

‏- در کمین ستمگران … که تو یکى از آنانى. ‏

‏ با این که عجم هستى با من این گونه سخن می گویى؟! به من خبر 

داده اند که تو با «ابوتراب‏» ‏بسیار نزدیک بوده‏ اى! ‏

‏- آرى، درست گفته ‏اند. ‏

‏- باید از على تبرى بجویى و با ابراز تنفر از او، او را به زشتى یاد کنى وگرنه

دستها و ‏پاهایت را بریده و بر دار مى‏ آویزمت. ‏

میثم در مقابل این تهدید گفت: على(ع) به من خبر داده است که مرا به

دار می آویزى. ‏

ابن زیاد براى جبران این وضع نامطلوب که پیش آمده بود، گفت: واى بر تو!

با سخنان على ‏درخواهم افتاد. (عمل بر خلاف آن پیشگویى). ‏

میثم گفت: چگونه؟ در حالى که این خبر را على -علیه السلام از پیامبر و او

از جبرئیل و ‏جبرئیل هم از طرف خدا بیان کرده است. به خدا سوگند!

از مکانى هم که در آن به دار آویخته ‏می ‏شوم به خوبى آگاهم که در کجاى

کوفه است و من نخستین مسلمانى هستم که در راه اسلام ‏بر دهانم

لجام زده خواهد شد. ‏

ابن زیاد با شنیدن این سخن، بیشتر برآشفت و گفت: به خدا قسم!

دست و پایت را قطع کرده و ‏زبانت را رها می ‏گذارم تا دروغ مولایت و دروغ

تو آشکار شود. و همان دم دستور داد که ‏دست و پایش را قطع کنند و بر

دارش آویزند. (۵) ‏

و آن چنان که خواهیم دید، ابن زیاد نتوانست زبان میثم را رها و گویا ببیند،

و به قطع آن هم ‏دستور داد. ‏

 

بر فراز دار ‏

براى مردان خدا فراز دار، سکوى رفیع و افراشته‏اى براى معراج است. ‏

به دار آویختن فرزانگان و غیورمردان به همان اندازه که براى قدرتهاى

خودکامه باطل، دلیل ‏ضعف و هراس از آشکار شدن حق و تابش نور

فضیلت و راستى است; براى شهیدان ‏مصلوب، سرمایه عزت و سند

افتخار است.میثم را به جرم حقگویى و حمایت از خط راستین ‏علوى و 

سازش نکردن با سلطه جبارانه یزیدى به طرف چوبه دار بردند. ‏

میثم را به دار آویختند. میثم مرگ را به چیزى نمی ‏گرفت و چنان عادى و

بى‏ اعتنا، آن را تلقى ‏می کرد که بر خشم دشمن می افزود.

میثم تمار بر فراز دار با صدایى رسا مردم را براى شنیدن ‏حقایق اسلام و

احادیث‏ سرى على (ع) فرامی ‏خواند. (۶)

میثم می ‏گفت: هرکس می خواهد حدیث ‏مکنون و ارزشمند على(ع) را

بشنود، پیش از آن که کشته شوم بیاید. من شما را از حوادث ‏آینده تا پایان

جهان، خبر مى‏دهم. مردم مشتاق، پیرامون او جمع می شدند. میثم از فراز

منبر ‏‏«دار» براى انبوه جمعیت، سخن مى‏گفت. فضایل و شایستگی هاى

 

اهل‏بیت پیامبر و دودمان ‏على(ع) را بازگو مى‏کرد و خیانتها و فسادهاى

بنی امیه را فاش می ساخت. ‏

بیان حقایق و افشاگریهاى میثم، در آن آخرین لحظه‏ هاى حیات و از بالاى

دار، چنان مؤثر و ‏تکان‏دهنده بود که به «ابن‏ زیاد» خبر دادند: این بنده، 

شما را رسوا کرد. گفت: به دهانش لجام ‏بزنید. و میثم، اولین کسى بود 

که در راه اسلام بر دهانش لجام زده شد. (۷) ‏

او با وارستگى و ‏ایمانى استوار و جهادى پایدار، رهروى راستین در مسیر

حق بود; مجاهدى سرشار از اخلاص ‏و تجسمى والا از عقیده و جهاد بود

پس از آن، زبان حقگوى او را، که به صراحت روز و به برندگى شمشیر بود،

بریدند. آن کس ‏که مامور بریدن زبانش بود، به میثم گفت:

هرچه می خواهى بگو! امیر فرمان داده است که ‏زبانت را قطع کنم. میثم

گفت: فرزند زن تبهکار -عبیدالله ‏بن زیاد – خیال کرده است که ‏می ‏تواند من 

و مولایم را دروغگو معرفى کند! این است زبان من. ‏

و آن مزدور، زبان میثم را از کامش برآورد…. (۸) ‏

میثم به همان حالت ‏بود، تا این که فردایش، از بینى و دهان او خون غلیظ

می ‏آمد و بدین ‏صورت، طبق آن پیشگویى، موى سفید صورتش با خون

سرخ، رنگین شد. ‏

روز سوم، مردى نزدیک میثم آمد و با نیزه به او اشاره کرد و گفت:به خدا

قسم می ‏دانم که اهل ‏عبادت بودى و شبها را به مناجات به ‏سرمی ‏بردى

. آن گاه با نیزه، چنان ضربتى بر پهلو یا شکم ‏میثم فرود آورد که پیکرش

دریده شد و جان پاک آن اسوه صبر و مقاومت و رشادت به افلاک ‏شتافت

و میثم با روح بلندش معراجى والاتر را آغاز کرد; که هم ‏اکنون هم، آن

طیران معنوى ‏ادامه دارد و با هر درودى که از سوى خداجویان پاکدل

و وارسته، نثار آن شهید راه فضیلت ‏مى گردد، مقام و رتبه ‏اش در

فردوس اعلا و نزد پروردگار، بالاتر می رود. ‏

 

مزار شهید ‏

 

مدتى پیکر پاک و مطهر میثم پس از شهادتش بر سر داربود. ابن زیاد براى

اهانت ‏بیشتر به میثم ‏اجازه نداد که بدن ‏مقدس او را فرود آورده و به خاک

بسپارند; به علاوه می خواست‏ با استمرار ‏این صحنه، زهر چشم بیشترى

از مردم‏ بگیرد و به آنان بفهماند که سزاى مدافعان و ‏پیروان‏ على(ع) چنین

است، ولى غافل از آن بود که شهید، حتى پس از شهادتش هم، راه نشان

‏می ‏دهد، الهام می بخشد، امید می آفریند و مایه ترس و تزلزل حکومتهاى

جور و ستم است. ‏

 

هفت تن از مسلمانان غیور و متعهد که از همکاران او و خرمافروش بودند،

این صحنه را ‏نتوانستند تحمل کنند که میثم شهید، همچنان بالاى دار بماند;

با هم، هم ‏پیمان شدند تا پیکر شهید ‏را برداشته و به خاک بسپارند.

براى غافل ساختن مامورانى که به مراقبت از جسد و دار ‏مشغول بودند،

تدبیرى اندیشیدند و نقشه را به این صورت عملى ساختند که:

شبانه در ‏نزدیکیهاى آن محل، آتشى افروختند و تعدادى از آنان بر سر آن

آتش ایستادند. ‏

 

نگهبانان، براى گرم شدن به طرف آتش آمدند، در حالى که چند نفر دیگر از

دوستان شهید، ‏براى نجات پیکر مقدس «میثم‏» از آتش دور شده بودند.

طبیعتا، ماموران که در روشنایى آتش ‏ایستاده بودند، چشمشان صحنه

تاریک محل دار را نمی ‏دید. آن چند نفر، خود را به جسد رسانده ‏و آن را از

چوبه دار باز کردند و آن طرفتر در محل برکه آبى که خشک شده بود

دفن نمودند. ‏

 

سزاوار است که جویندگان حق و پویندگان راه پاکى که میثم به انجام

رسانید، به آن یگانه اقتدا ‏کنند و در اندیشه و کردار و در فکر و عمل، گام،

جاى گام او بگذارند.که او «اسوه‏» بود

 

صبح شد. ماموران جنازه را بر دار ندیدند; خبر به «ابن‏ زیاد» رسید.

ابن زیاد مى‏دانست که ‏مدفن او مزار هواداران على(ع) خواهد شد.

از این رو جمع انبوهى را براى یافتن جنازه میثم، ‏مامور تفتیش و

جستجوى وسیع منطقه ساخت، ولى آنان هرچه گشتند، اثرى از جنازه

نیافتند و ‏مایوس گشتند. (۹) ‏

 

 

 

اینک مزار شهید یک مشهد است و به شهادت ایستاده است.

گواه پیروزى حق و شاهد رسوایى و ‏نابودى باطل است. در سرزمین

عراق در محلى میان نجف اشرف و کوفه، بارگاهى است که ‏مدفن

«میثم تمار» است. بر سنگ مزارش نام میثم به عنوان یار و مصاحب

على (علیه السلام) ‏نوشته شده است. ‏

 

‏«میثم‏» یکپارچه تلاش و اشتیاق بود. در راه تثبیت ‏حق و روشن 

نگاه داشتن مشعل حق و ‏ارزشهاى اصیلى که به خاموشى می گرایید، 

جان بر کف و شهادت ‏طلب بود. او با وارستگى و ‏ایمانى استوار و جهادى

پایدار، رهروی راستین در مسیر حق بود; مجاهدى سرشار از اخلاص ‏و 

تجسمی والاتر از عقیده و جهاد بود. ‏

 

سزاوار است که جویندگان حق و پویندگان راه پاکى که میثم به انجام

رسانید، به آن یگانه اقتدا ‏کنند و در اندیشه و کردار و در فکر و عمل، گام،

جاى گام او بگذارند.که او «اسوه‏» بود. ‏و پیروى از اسوه ‏هاى کمال،

وظیفه کمال جویان است. ‏شهیدان، اینگونه در تداوم راهشان توسط

پیروان وفادار، به حیات جاوید می رسند. ‏

 

سلام خدا و فرشتگان و پاکان بر «میثم تمار»، که هنوز هم چراغى

روشن بر سر راه انسانیت ‏است، نور مى‏دهد و «راه‏» می نماید. ‏

 

 




تاریخ: شنبه 26 مهر 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

بیست وچهار مهر نقطه ی عطف تاریخ انقلاب دیار کریمان و نقطه ی سیاهِ
 
 
کارنامه رژیم شاهنشاهی
 

به گزارش “خانه خشتی”، 24 مهرماه سال 57 به عنوان نقطه ای سیاه در

کارنامه رژیم شاهنشاهی است که در مقابل یکی از صدها برگ زرینِ

مقاومت و ایستادگی مردم ایران و کرمان قرار دارد.

ساعت 10:5 دقیقه روز دوشنبه 24 مهر 1357 است ، در مسجد جامع جای
 
 
سوزن انداختن نیست ، 20 هزار نفر از مردم كرمان به منظور بزرگداشت
 
اربعين شهداى 17 شهريور تهران و همچنین  نخستین سالگرد شهادت
 
 
آيت ا… حـاج سـيـد مـصـطـفـى خـمـيـنـى ، بـه دعـوت عـلمـا و روحـانـيـون
 
 
كـرمـان در مـسـجـد جامع جمع شده اند ، بـازار و كـليـه مـغـازه هـا تعطيل
 
است.
 
 
کولی ها به مردم حمله می کنند
 
 
ساعت 11:30 دقیقه صبح است ، یکی از روحانیون در حال سخنرانی
 
است، ناگهان حدود 300 نفر از کولی ها ، با در دست داشتن چوب و میلة
 
 
آهنی و دادن شعار «جاویدشاه» از چند خیابان شهر عبور و وارد مسجد
 
 
می شوند ابتدا دوچرخه‌ها و موتورهای مردم را به آتش می کشند ، سپس 
 
 
سپس در حالیکه همچنان شعار «جاوید شاه» را سر می دهند به پشت بام 
 
مسجد رفته و با كندن آجر و پرتاب آنها، جمعیت را مورد حمله قرار می دهند.
 
مردم مقاومت می کنند
 
 عده‌ای از مردم داخل مسجد به طرف آنها راه می افتند ، در همین هنگام
 
 
پلیس به حمایت از آنان به طرف مردم تیراندازی می کند و مردم به ناچار
 
به داخل مسجد باز می گردند.
 
مسجد از چهار طرف در محاصره كامل چماق به دستان و مأموران قرار
 
 
دارد ، مردم به این امید كه حمله‌كنندگان به احترام خانه خدا وارد مسجد
 
 
نمی شوند ، دربهای ورودی به حیاط مسجد را می بندند ، این در حالیست
 
كه تمامی وسائل نقلیه شركت‌كنندگان به آتش كشیده شده است.
 
چند دقیقه بعد ، مأمورین از پشت ‌بام مسجد تیراندازی و پرتاب گاز
 
اشك‌آور به داخل حیاط مسجد  را به اوج خود می رسانند ،  جمعیت به
 
ناچار به درون شبستان پناه آورد.
 
مردم و روحانیون مجروح می شوند
 
مردم درهای شبستان را برای جلوگیری از ورود کولی ها  می بندند ،
 
طولی نمی کشد كه گازهای خفه‌كننده‌‌ای فضا را پر می کند ، درهای
 
شبستان شكسته می شود و كولی‌ها با چماق و چوب و میله آهنی،
 
 
به جان مردم می افتند . در كمتر از چند دقیقه شبستان مسجد یكپارچه
 
 
آتش و دود و گاز اشك‌آور می شود و صدای تیراندازی لحظه‌ای قطع
 
 
نمی شود ، فریاد «الله اكبر» و «وامحمدا» به حد اعلای خود می رسد ،
 
عده‌ای از مردم و روحانیون مجروح می شوند.
 
آیت الله صالحی كرمانی و آیت الله رخشاد نجفی نیز در اثر پخش گاز
 
بیهوش می شوند ، مردم آنان را روی دست از مسجد خارج می کند.
 
 
مسجد جامع به آتش کشیده می شود
 
کولی ها وسایل و ساختمان مسجد را به آتش می کشند ، آتش از حیات
 
و شبستان مسجد شعله می کشد و اکنون این ، فرش ها ، کتاب ها و
 
 
قرآن‌ها هستند که می سوزند.
 
آنسوتر تعداد دیگری از مهاجمان در میدان فابریك اجتماع کرده اند ،در
 
 
حالی كه شعار‌هایی به نفع رژیم می دهند از چندین خیابان گذشته ،
 
پس از تظاهرات کوتاهی درجلوی مسجد صفا ، مجدداً به طرف میدان 
 
 
مشتاقیه آمده و از دو طرفبه مسجد جامع حمله می کنند.
 
مقاومت مردم  ادامه دارد
 
  تعدادی از مردم به حال اغماء افتاده و عده‌ای شهادتین می گویند ، از
 
 
آنجا كه تنها راه فرار این جمعیت چند هزار نفری، شكستن حلقه محاصره
 
 
است ، جوانها و مردهایی كه هنوز رمقی برایشان باقی مانده با فریاد
 
 
الله‌اكبر به درهای خروجی شبستان حمله می کنند تا ضمن عقب راندن
 
چماقداران، خود را به حیاط مسجد برسانند ، بدین ترتیب درگیری نزدیك
 
 
بین مردم و حمله‌كنندگان در حیاط مسجد آغاز می شود و این فرصتی
 
است تا عده زیادی از مردم بتوانند خود را نجات دهند.
 
مغازه ها غارت می شوند
 
هدف رژیم از ایجاد این بلوا، بر هم زدن اجتماع بزرگ مردم مسلمان و
 
ایجاد رعب و وحشت، آن هم به اسم مردم است.
 
 کولی ها  به طرف میدان ارگ حرکت می کنند و سه فروشگاه بزرگ
 
را كه میلیونها تومان اتومبیل و دوچرخه و موتورسیكلت در آنها هست
 
 
را  به آتش می کشند، این در حالیست كه اتومبیلهای آتش‌نشانی پشت
 
سر آنها حركت می کنند. سپس وارد بازار شده و مغازه‌هایی را كه متعلق
 
 
به معتمدین شهر است، غارت می کنند.
 
اهداف مهاجمان از قبل مشخص است ، آنها مغازه‌هایی را مورد حمله
 
 
قرار می‌دادند كه یا متعلق به متدینین است و یا تصویر‌هایی از امام
 
رحمه‌الله را پشت شیشه‌های مغازه خود نصب كرده اند.
 
ساعت 3 بعدازظهر هنوز درگیریهای پراكنده ای بین مأمورین و مردم ادامه
 
 
دارد ،  مأموران و چماق به دستان در اطراف مسجد تجمع كرده اند و تا
 
 
پاسی از شب در خیابان به رقص و پایكوبی می پردازند.
 
امام خميني(ره) در پيامي،
 
اين اعمال را نتيجه حمله‏ هاي جنون‏ آميز دانستند.
 
  ساعت 10 شب ، نماینده امام خمینی در یک مکالمه تلفنی از فرانسه
 
جویای سلامتی آیت ا… صالحی در کرمان شدند و جزئیات حمله به 
 
مسجد جامع و مردم را جویا شدند ، آیت ا… صالحی در حین تشریح ماجرا
 
 
بحال ضعف دچار شدند و چون ادامه مکالمه برای ایشان مقدور نبود ،
 
 
یکی از بستگان وی بقیه ماجرا را به اطلاع نماینده امام خمینی رساند .
 
اين حادثه موجب نفرت شديد مردم شد و امام خميني(ره) در پيامي،
 
اين اعمال را نتيجه حمله‏هاي جنون‏آميز دانستند.
 
کرمان در ماتم فرو می رود
 
 
شهرکرمان در ماتم فرو می رود ، مردم به عزاداری می پردازند ،
 
نیروهای ارتش در نقاظ مختلف شهر مستقر می شوند ، بلافاصله
 
مردم راور دست به تظاهرات می زنند و فاجعه مسجد جامع کرمان را
 
محکوم می کنند ، مأموران رژیم به مسجد راور حمله کرده و قسمتی از
 
آن را به آتش می کشند .
 
نخستین شهدای انقلاب اسلامی در كرمان
  
شهید محمد باقدرت جوپاری ، فرزند محمود ، اهل جوپار ، متولد 1315،
 
 
نخستین شهیدیست که در حادثه مسجد جامع کرمان،  در شبستان
 
مسجد جامع مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید .
 
همچنین غلامرضا یزدان شناس اهل ماهان ، متولد 30 مهر سال 1335
 
شهید دیگریست که با شهادت در حادثه مسجد جامع لقب نخستین
 
شهدای انقلاب اسلامی کرمان را به خود گرفت.


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 24 مهر 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

 

 

آیت الله عطاء الله اشرفی اصفهانی، چهارمین شهید محراب، در روز 23 

مهرماه سال 1361 هنگامی که در مسجد جامع باختران (کرمانشاه) 

مشغول استماع سخنان سخنران قبل از نماز بود، توسط منافقین به

شهادت رسید.یکی از منافقان در حالیکه مسلح به نارنجک دستی بود به

ایشان نزدیک شدو اقدام به ترور ایشان کرد. پیش از وی نیز آیت الله مدنی

امام جمعه تبریز،آیت الله دستغیب امام جمعه شیراز و آیت الله صدوقی

امام جمعه یزد به همین صورت توسط مناقین به شهادت رسیده بودند.


آیت الله اشرفی اصفهانی در سال 1281 در خمینی شهر متولد شد و در

حوزه های علمیه قم و نجف از محضر اساتید بزرگی کسب فیض کرد و پس

از انقلاب اسلامی حوزه علمیه امام خمینی باختران را تاسیس کرد. وی به 

مدت سی سال در باختران به تدریس علوم دینی مشغول بود و در هنگام

شهادت منسب نماینده امام خمینی و امام جمعه باختران را به عهده داشت.

امام خمینی در همین روز، در پیامی خطاب به ملت ایران، با تسلیت شهادت

آقاى اشرفى اصفهانى‏، ضمن محکومیت اقدام منافقین‏، به تجلیل از 

شخصیت ایشان پرداختند. متن پیام حضرت امام به شرح زیر است: 

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏


إنا للَّه و إنا إلیه راجعون‏

چه سعادتمندند آنان که عمرى را در خدمت به اسلام و مسلمین بگذرانند،

و در آخر عمر فانى به فیض عظیمى که دلباختگان به لقاء اللَّه آرزو مى‏کنند

نایل آیند. چه سعادتمند و بلند اخترند آنان که در طول زندگانى خود کمر

همت به تهذیب نفس و جهاد اکبر بسته، و پایان زندگانى خویش را در راه

هدف الهى با سرافرازى به خیل شهداى در راه حق پیوستند.

چه سعادتمند و پیروزند آنان که در نشیب و فرازها و پست و بلندیهاى

حیات خویش به دامهاى شیطانى و وسوسه‏ هاى نفسانى نیفتاده،

و آخرین حجاب بین محبوب و خود را با محاسن غرق به خون خرق نموده

و به قرارگاه مجاهدین فى سبیل اللَّه راه یافتند. چه سعادتمند و

خوشبخت‏اند آنان که به دنیا و زخارف آن پشت پا زده و عمرى را به

زهد و تقوا گذرانده و آخرین درجات سعادت را در محراب عبادت و در

اقامه جمعه با دست یکى از منافقین و منحرفین شقى، فائز و به

والاترین شهید محراب که به دست خیانتکار اشقى الاشقیا به ملأ 

اعلا شتافت، ملحق شدند.

و شهید عزیز محراب این جمعه ما از آن شخصیتهایى بود که این

جانب یکى از ارادتمندان این شخص والا مقام بوده و هستم. این وجود

پر برکت متعهد را قریب شصت سال است می شناختم. مرحوم شهید 

بزرگوارحضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا عطاء اللَّه اشرفى را در

این مدت طولانى به صفاى نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالى از

هواهاى نفسانى و تارک هوى‏ و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل

صالح مى‏شناسم، و در عین حال مجاهد و متعهد و قوى النفس بود. او در

جبهه دفاع از حق از جمله اشخاصى بود که مایه دلگرمى جوانان

مجاهد بود و از مصادیق بارز رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْه بود. و رفتن

او ثلمه بر اسلام وارد کرد و جامعه روحانیت را سوگوار نمود. خداوند او را

در زمره شهداى کربلا قرار دهد و لعنت و نفرین خود را بر قاتلان چنین

مردانى نثار فرماید. ننگ ابدى بر آنان که یک چنین شخص صالحى را که

آزارش به مورى نرسیده بود از ملت ما گرفتند و خود را در پیشگاه خداوند

متعال و در نزد ملت فداکار، منفورتر و جنایتکارتر از قبل معرفى کردند.

این بزرگوار مثل سایر شهداى عزیز ما به جوار رحمت حق پیوست، و ملت

مجاهد و قواى مسلح سلحشور ما با عزمى راسختر به پیشبرد انقلاب

ادامه مى‏دهند. و آنان که به ادعاى واهى خود کوس طرفدارى از خلق را

مى‏زنند و با خلق خدا آن مى‏کنند که همه مى‏دانند، در این جنایت عظیم چه

توجیهى دارند؟ و با به شهادت رساندن عالمى خدمتگزار و پیرمرد بزرگوار

هشتاد ساله چه قدرتى کسب مى‏کنند و چه طرفى مى‏بندند؟ و آنان که در

سوگ این جنایتکاران اشک تمساح مى‏ریزند و از جریان حکم خدا درباره آنان

شکایت دارند، چه انگیزه‏اى دارند؟ آیا انتقام از جمهورى اسلامى به

شهادت رساندن یک عالم پارساست، و به آتش کشیدن یک عده کودک

و زن و مرد و توده‏هاى رنجکش است؟! آیا راه به حکومت رسیدن و قدرت

را به دست آوردن، این نحوه جنایات است؟!

بارالها، ملت مجاهد ما در این برهه زمان با چه حوادثى و با چه

چهره ‏هایى مواجه‏ است. عصرى که حکومتهاى مسلمین آن چنانند،

و رسانه‏هاى گروهى آن چنان، و ابرقدرتها این چنین. عصرى که باطل

را به صورت حق به خورد مردم مى‏دهند و جنایات را به صورت صلح طلبى.

عصرى که دشمنان اسلام و مسلمین با ملتهاى مستضعف، آن می کنند

که چنگیز نکرد، و اکثر حکومتهاى مسلمانان در جنایاتى که بر ملتهاى خود

مى‏رود از جانیان طرفدارى مى‏کنند. عصرى که در خانه امن خدا از دشمنان

اسلام و جنایتکاران به مسلمین نمى‏شود شکایت کرد. عصرى که فریاد

مرگ بر اسرائیل و امریکا بر خلاف اسلام تلقى می‏شود. و عصرى که براى

استقرار حکومت اسلامى و پیاده کردن احکام اسلام در یک کشور،

مدعیان اسلام به ستیز نظامى و تبلیغاتى با آن برمى‏ خیزند و با اسلام عزیز

عزیز به اسم اسلام مىیجنگند.

بارالها، ملت مجاهد ایران در این عصر جاهلیت و تاریک مظلومند، و بجز

اتکال به درگاه تو و اعتماد به عنایات تو پناهى ندارند، و از پیشگاه مبارک

تو استمداد میکنند. و در راه حق به راه خود ادامه مى‏دهند، و از این

وحشیگرى هراسى به خود راه نمى‏دهند. و عزتى که براى تو و رسول تو

و مؤمنین است، براى زندگى عاریت چند روزه از دست نمى‏دهند.

بارالها، از تو رحمت براى شهداى عزیز و بویژه شهید محراب این هفته،

و سلامت و سعادت و صبر براى ملت بویژه بازماندگان شهدا و اهالى

محترم باختران، و شفاى عاجل براى آسیب دیدگان و انتقام از دشمنان

اسلام را خواستارم. درود به روان پاک عزیزان شهید. درود بر بازماندگان

شهدا. سلام بر آسیب دیدگان و صلوات و سلام خداوند و مقربان

درگاهش بر حضرت بقیة اللَّه- ارواحنا لمقدمه الفداء-

و السلام على عباد اللَّه الصالحین

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏ 

منبع: صحیفه امام، ج‏17، ص: 49-51




تاریخ: چهار شنبه 23 مهر 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه کرمانشاه گفت:

استقبال بی نظیر مردم کرمانشاه از مقام معظم رهبری که حلقه های

محبت خود را بر گرد اتومبیل حامل آقا تنیده بودند تا ابد در تاریخ و اذهان

مردم دنیا ثبت شده است. آیت الله شیخ مصطفی علما اظهار داشت:

برکات مادی و معنوی سفر حضرت آقا همچنان در استان جاری است.

علاوه بر خدمات بزرگی که از لحاظ تصویب پروژه های گوناگون به مردم

استان ارائه می شود و خواهد شد یک فضای معنوی و نشاط خاصی

بر استان حام شد که بی نظیر است.

 

امام جمعه کرمانشاه گفت: 2 سال گذشته در چنین روزی که نخستین

سالروز سفر رهبر انقلاب به کرمانشاه بود رسیدگی به نامه های مردم

به پایان رسید و تیم بررسی و پیگیری مقام معظم رهبری نیز تا ماه ها

بعد از خود سفر در استان مستقر بودند. وی اضافه کرد: حال و هوای

این سفر تاریخی هیچگاه از استان زدوده نخواهد شد. سفری که پس

از سالها چشم انتظاری محقق شد را مردم کرمانشاه همیشه در

خاطرات خود مرور خواهند کرد. نماینده ولی فقیه در استان افزود:  

سفر ۹ روزه مقام معظم رهبری و دیدار با اقشار مختلف از روحانیون

و نخبگان گرفته تا دانشگاهیان و عامه مردم و در سه شهرستان

گیلان غرب، کنگاور و پاوه مالامال از صحنه های ارادت و دلدادگی

مردم به ولایت بود که به برکت وجود مقام معظم رهبری و عنایت

خداوند متعال، مردم این خطه مثل همه مقاطع امتحان خوب و

سرافرازانه ای پس دادند.




تاریخ: یک شنبه 19 مهر 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار


یادی که در دلها هرگز نمی میرد یاد شهیدان است


سردار شهیدمحمد ولی پیامی مسئول بسیج سپاه هرسین

و فرمانده گردان صف طرح لبیک یا خمینی(ره)

 گوشه ای از وصیت سردار شهید محمد ولی پیامی به مادرش:

مادر اگر که من شهید شدم و خبر شهادت مرا به شما گفتند 

هیچگونه ناراحتی نداشته باشید بلکه صبور باشید، چرا که 

دشمنان از ناراحتی و بی طاقتی شما خوشحال می شوند.

 

خداوندا! اولین قربانی گردان خود باشم زیرا با شهادت افراد 

گردان تحمل دیدن روی پدر و مادر آنها را ندارم.

                                                                           
دوری از پُز مقام و مسئولیت

زمانی که شهید عزیز از طرف مسئولین وقت سپاه به فرماندهی

بسیج منصوب گردیده بود تا زمان اطلاع خانواده و اقوام شاید 

نزدیک به دو سال گذشته بود. در گوشه و کنار می شنیدیم که

مسئول بسیج است تا اینکه یک روز به سپاه رفتم. نزدیک

ظهر بود.بعد از نماز که قصد خوردن نهار را داشتند،دیدم چند 

 نفرازنیروهای تحت امر ایشان گردش جمع شده بودند واز او

 سوال می کردند و ایشان راهنمایی می کردند.

به هیچ وجه کسی احساس نمی کرد که ایشان مسئول یا 

فرماندهی باشد از لحاظ لباس و رفتار و گفتار و برخورد با  

سایر نیروها،ایشان حتی بخود اجازه نمی داد که لباس مقدس 

سپاه که منقش به آیه قرآنی بود را به تن بپوشاند سوال کردند

چرا؟

 در جواب گفته بود:قداست این لباس بالاتر از این حرفهاست

و پوشیدن آن برایم سخت و در حد من نیست.

همیشه می خواست خانواده و آشنایان و همشهریان ندانند که آیا 

او پاسداررسمی است یا بسیجی. مادرش از او پرسیده بود  

می گویند:مسئول نیروهای بسیجی هستی صحت دارد؟ گفته بود

نه من هم توی آشپزخانه پوست پیاز و سیب زمینی می گیرم

این حرفها را باور نکن.

 

 
 

مابه شهداء نیازمندیم و شهداء به ما نیازی ندارند  

«خاطره «حلقۀ وصال»

در سال 1362 به همراه جمعی از جان برکفان تحت عنوان 

«طرح لبیک» به فرماندهی شهید محمدولی پیامی در قالب گردان

«صف»به منطقه جنگی چنگوله اعزام شدیم با وجودی که

اکثر ما آموزش لازم راکسب نکرده بودیم چه شبهایی را که در 

 زیر باران گلوله های دشمن، صبح کردیم و چه روزهایی را که

 با گرسنگی به سربردیم.فرمانده ما نیز همانند همه فرماندهان

بی ادعای زمان جنگ از تواضع ومتانت وشجاعت کم نظیری 

 برخوردار بود.

در شبی از شبها که همه در کانالها و سنگرها پنهان شده بودیم 

تا از تیررس گلوله ها و ترکش خمپاره ها در امان باشیم،

شهید پیامی ازکانال بیرون آمده بود و گویی که بوی وصال

فردا را هم اکنون استشمام می کرد،زیر لب نغمه دیدار را زمزمه

 می کرد.فردای آن شب شهید پیامی خمپاره ای آورده بود جهت

 تقویت نیروها که در پشت تپه ای آن را آزمایش می کردن

ناگهان صدای انفجاری توجۀ همه را به خود جلب نمود، شتابان

به آن سو دویدیم، نفس ها در گلو حبس شده بود وقتی به تپه 

رسیدیم پیکر پاره پارۀ شهید پیامی را دیدیم که غرق خاک و 

خون گشته بود.قضیه را پرسیدیم از این قرار بود که شهید چند

نارنجک وخشاب گلوله به کمر بسته بود که پیک وصال حلقۀ

یکی از نارنجک ها را درانگشت عروس جهاد وشهادت کرد و

 او را به حجلۀ دیدار وصال محبوب روانه کرد.

شهید محمدولی پیامی در سال 1338 در خانواده ای متدین بدنیا 

آمد.وی دوران طفولیت و خردسالی را درآغوش گرم خانواده اش 

تحت نظرپدر و مادری اهل مسائل اسلامی پشت سر گذاشت.اودر 

مدت تحصیل در دوره ابتدایی و راهنمایی دانش آموزی با وقار و 

مؤدب بود.رابطه تنگاتنگی با مسجد داشت که همجوار منزلشان  

بود.در نمازجماعت و مراسم عزاداری آقا امام حسین (ع) شرکت

مستمر داشت. شیفته علما و روحانیت بود بخصوص آیات عظام 

آقا سیدمحمد نجفی، آقا شیخ محمد حسن حجتی و آقا شیخ 

فرج الله کاظمی(رضوان ا... علیهم) بود.

در آغازجریانات نهضت خونبار اسلامی به رهبری امام راحل(ره)

شهید هم در تظاهرات و حرکتهای مردمی علیه رژیم منحوس 

پهلوی شرکت فعالانه داشت.اما ازآنجایی که درخانواده ای مذهبی 

وپایبند به شرعیات و محب اهلبیت(علیه السلام) پرورش یافته

بود علاقه شدیدی به یادگیری مبانی دینی و زندگی حضرات 

 معصومین (علیهم السلام) داشت به همین سبب با جمع آوری 

 نوارهای مذهبی خصوصا سخنرانیهای خطیب شهیر و عالم نامی

شهید حاج احمد کافی(ره) و نصب تصویر مبارک آن واعظ شهید 

در منزل که درآن ایام ازطرف حکومت طاغوت جرم تلقی می شد

روحیه بیداری اسلامی را در بزرگ و کوچک فامیل بوجودآورده

 بود وارتباط بیشتر با روحانیت مبارز وانقلابی وکسب معرفت 

دینی و آ گاهی های لازم ومطالعه کتب مذهبی در همین راستا و

 دوری از جریانات التقاطی، به دنبال اطاعت از جریان اصیل  

 نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) و روحانیت

 آگاه بودند وبا چنین روحیه ای و بهره مندی ازفضای بوجود 

 از نسیم مبارزات حق طلبانه ملت مسلمان ایران در زمینه ایجاد

 آرامش و امنیت شهر و محل خود که در آن روزهای پر آشوب

 اولین دغدغه مردم انقلابی هرسین بود نهایت تلاش خود را 

همراه با برادر بزرگتر خود به کار برد و به گواهی دوست و 

آشنا دراین خصوص سنگ تمام گذاشتند وعرصه را بر مخلین 

نظم و امنیت تنگ نموده وفرصت عرض اندام را از آنان گرفته 

بودند.تا اینکه پس ازپیروزی انقلاب خونبار اسلامی به رهبری

 حضرت امام خمینی(ره) ودستورشکل گیری هسته های اولیه

 اولیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سرا سرایران اسلامی و 

 همچنین در این منطقه آن شهید عزیز نیز برای حفظ وحراست 

 از دستاوردهای انقلاب خونبار اسلامی و تحکیم آرمانهای مقدس

 شهدا در خلال تحصیل عضو گشتهای افتخاری سپاه پاسداران 

شهرستان هرسین بودند و در امورات زندگی و امرا معاش از 

طریق کشاورزی دوشادوش پدر و برادر مشغول زراعت وهمیاری

 آنان بود. تا اینکه با اصرار مسئولین وقت سپاه بطوررسمی به

 استخدام سپاه در آمد و پس از دیدن آموزشهای نظامی6 ماهه 

 در پادگان شهید منتظری، در سپاه هرسین مشغول به خدمت 

 گردید. در سال 1360 به سمت فرمانده بسیج مستضعفین سپاه

هرسین در آمد و در طول مدت فرماندهی بیشتراوقات به جبهه 

 سرکشی می کرد. در مدت فرماندهیش انسانی والامقام ومتقی

 و اهل خدمت به نظام اسلامی و عاشق امام (ره) وادامه دهنده

 راه شهدا بود. از خصوصیات و صفات بارز شهید اهل جلسات

 دعا و زیارت و دوری از مجالس غیبت بود و عدم استفاده از

امکانات و وسائل نقلیه سپاه جهت امورات شخصی در سر لوحه

کارش بود.با توجه به مسئولیت بسیج سپاه از طرف مسئولین 

وقت و توانمندی شهید به فرماندهی گردان صف طرح لبیک یا

خمینی(ره) منصوب گردید پس ازسازماندهی وآموزشهای لازم 

به نیروهای بسیجی هرسین در بهمن ماه سال 1362با نیروهای

مردمی رهسپار جبهه ها گردید. شهید گرانقدرساعاتی قبل از 

عزیمت به جبهه به خانه می آمد و غسل شهادت می کند.

 فرمانده گردان صف پس از تحویل گرفتن محور عملیاتی

«والفجر 5 در منطقه چنگوله مهران» و گذشت مدتی حضور در

خط مقدم جبهه و سرکشی و فرماندهی رزمندگان اسلام بر اثر

ترکش خمپاره دشمن بدرجه رفیع شهادت می رسد.

تاریخ شهادت:10/12/1362

      نفر دوم ایستاده از راست: سردار شهید محمدولی پیامی

 1- سردار شهید محمد ولی پیامی

2- حاج آقا حصاری (امام جمعه وقت هرسین) 3- بخشدار وقت هرسین

   شهدا را به قلبها بسپاریم نه به قبرها...



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 10 اسفند 1395برچسب:,
ارسال توسط عمار

پانزده شوال روز وفات سید الکریم حضرت

حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) تسلیت می گوییم

در مورد وفات حضرت عبدالعظيم(ع) اطلاعات چنداني در دست نيست

و تنها به داستاني اشاره مي‌كنند. آن داستان اين است كه: روزي يكي

از شيعيان حضرت در رويايي صادقه «حضرت رسول(ص)» را مي‌بيند.

«رسول خدا(ص)» به او مي‌گويد: فردا يكي از فرزندام در محله

سكة‌الموالي چشم از جهان فرو مي‌بندد. شيعيان او را بر دوش مي‌گيرند

و به باغ عبدالجبار مي‌برند و در كنار درخت سيب دفن مي‌كنند. سحرگاه

روز بعد آن فرد براي خريد آن باغ نزد عبدالجبار صاحب باغ مي‌رود كه متوجه

مي‌شود وي باغ را وقف كرده است. در بعضي از كتب روايي آمده است

كه : هنگام غسل دادن بدن حضرت كاغذي در جيبش پيدا مي‌كنند كه بر

روي آن نام و نسب او نوشته شده بوده است. 

امامزاده حمزه فرزند امام موسي كاظم (علیه السلام)

يكي از اين بزرگان كه در ري مدفون است

 


 

 

 

امامزاده طاهرفرزند حضرت امام زين العابدين (علیه السلام)

امامزاده طاهر از جمله علماي اوايل قرن چهارم هجري قمري بوده

 او سيدي بزرگوار و جليل القدر بود و داراي كرامت مي باش

تصاویر حضور رهبر معظم انقلاب اسلامی

در حرم حضرت عبد‌العظیم حسنی(علیه السلام)(سال ۱۳۷۳)

 




تاریخ: سه شنبه 21 مرداد 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

بَرَاءَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی الَّذِینَ عاهَدتُم مِنَ المُشرِكینَ (توبه – 1)

بیزاری از جانب خدا و پیامبرش به سوی آنان كه با مشركین پیمان بستند

 نظامياني که در خيابان‌هاي اطراف مستقر بودند لباس پليس

عربستان را نپوشيده بودند و يونيفرم ارتشي داشتند. حادثه

با چماق‌هاي پليس عربستان شروع شد. در بين پليس‌ها

عده‌اي هم با لباس معمولي حاضر بودند و با چماق‌هاي

ميخ‌دار و ميله‌هاي آهني مردم را مي‌زدند. بالاي پشت‌بام‌

ساختمان‌هاي اطراف، عده‌اي با لباس عربي هر چه به

دستشان مي‌رسيد بر سر حاجيان مي‌انداختند.

                 جنایت آل سعود در ماه حرام

 

 

 بلوک، شيشه، سطل شن، کپسول، کولر گازي فرسوده واقع

در پشت بامها! عده زيادي بر اثر برخورد جسم سنگين و متلاشي

شدن سر شهيد شده بودند. همه هتل‌ها درهاي ورودي را

بسته بودند و فقط ساختماني که فلسطيني‌ها در آن بودند

درها را گشوده بود که عده‌اي توانستند جان خود را نجات دهند.

جمعيت در محاصره سفاکان رژيم آل‌سعود افتاده بود. ازدحام

جمعيت خيلي زياد بود.

 

   حضرت امام خمینی (ره ) در بـيان واقعي اثرات اين واقعه در پاسخ تلگرام

نماینده خود در عربستان در فرداي آن روز نوشت:


 ” اگـر هـزاران مـبـلّـغ روحاني را به اقطار عالم مي فرستاديم

تا مرز واقعي بين اسلام راستين واسلام آمريکايي و فرق

بين حکومت عدل و حـکـومت سرسپردگان مدعي حمايت

از اسلام را مشخص کنيم ، بصورتي چنين زيبا نمي توانستيم .”

 

چادر ها از سر زنان افتاد ، افراد زیادی زیر دست و پا له

شدند و عده ای به وسیله ی گازهای خفه کننده و شلیک های

نیروها به شهادت رسیدند.

 بخشي از حجاج ايراني را خانواده شهدا و جانبازان دفاع مقدس

تشکيل مي‌داد. خيلي از شهداي حج خونين، مادر و همسر

شهيد بودند. جانبازان بر اثر ضربات چماق از روي صندلي

چرخدار بر زمين مي‌افتادند. آن‌قدر شلوغ بود که هر کس روي

زمين مي‌افتاد زير دست و پا مي‌ماند و به شهادت مي رسيد.

     چه كسي دستور كشتار حجاج ايراني را صادر كرد 

نایف بن عبدالعزیز، وزير كشور عربستان سعودي در زمان

                   كشتار حجاج در سال 1366

 قوله تعالى : { ولن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا }

 وخداوند تا ابد اجازه نداده که کافران کمترین سلطه ای برمؤمنان داشته باشند) 

*فرمانده ميدان چه كسي بود؟ 

(ژنرال اولريخ وگنر،آلمانی تبار) فرمانده نيروهايي امنيتي سعودي 

            درزمان كشتار حجاج ايراني در سال 1366

او ارتباط تنگاتنگی با ارتش رژیم غاصب صهیونیستی در اکثر

عملیات‌ها داشته است. 




تاریخ: شنبه 9 مهر 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار

چقدر زیبا این شعر را مرحوم کافی در عشق مولایش سروده است : 

کافی مسکین ز بهر دیدن رویت 

گشته چو مجنون اسیر بر سر کُویت 

تشنه یک جام وصلت است زجوبت 

جام وصل رسان بکام گدایان

 


 


 

آنکه یک عمر گفت مهدی جان 

داد در روز عید مهدی جان 


آیت ا... العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره) :

در تاریخ یاد ندارم کسی همانند مرحوم کافی نام حضرت

ولی عصر (عج) را زنده کرده باشد. ( کافی شهید نیمه شعبان صفحه 68 ) 


اولین شهید محراب حضرت ایت الله سید اسدالله مدنی(ره)

وشاگردش خطیب شهید حاج احمد کافی(ره)

خطیب شهیدحاج احمد کافی(ره) و حاج محسن طاهری(مداح)

شادی روح تمامی علمای شیعه و مخصوصا شهیدکافی (ره) صلوات.



ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 30 تير 1393برچسب:,
ارسال توسط عمار
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 31
بازدید ماه : 1004
بازدید کل : 105133
تعداد مطالب : 871
تعداد نظرات : 73
تعداد آنلاین : 1

Alternative content